حافظ مخالف پنهان شدن پشت شعائر دینی است/ اقبال عمومی به اشعار حافظ بعد روانشناسانه دارد
کد خبر: 3651485
تاریخ انتشار : ۱۹ مهر ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۳
پای صحبت دو استاد به بهانه روز حافظ؛

حافظ مخالف پنهان شدن پشت شعائر دینی است/ اقبال عمومی به اشعار حافظ بعد روانشناسانه دارد

گروه ادب: اینکه چرا حافظ از نظر شعری مورد اقبال اغلب افراد جامعه است، به نحوه تفکر حافظ مربوط می‌شود که مانند ما فکر می‌کند و همین موضوع سبب می‌شود به دیوان وی تفأل بزنیم؛ همین موضوع، سبب شد حافظ در غزل، انقلابی ایجاد کند.

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا)، بیستمین روز از مهرماه به عنوان سالروز بزرگداشت حافظ شیرازی نامگذاری شده است؛ همان شاعری که تخلصش را از قرآن کریم وام گرفته و اغلب ما دیوانی از وی را در منزل خود داریم و هر گاه قصد زدن فال می‌کنیم تا حال و هوایی عوض کنیم و عاقبت کاری را به زبان خواجه شیراز بدانیم،‌ به دیوانش رجوع می‌کنیم.

همان گونه که اکثر ما می‌دانیم، اغلب غزلیات حافظ رنگ و بوی آئینی و عرفانی دارد؛ همان گونه که خود وی در برخی از غزلیات دیوانش بیان کرده است،‌ هر چه دارد از قرآن کریم است که «صبح‌خیزی و سلامت طلبی چون حافظ، هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم».

شاید به دلیل کثرت اشعار عرفانی حافظ اغلب ما تصور کنیم که وی از نظر مسلک و مذهب، شیعه بوده؛ در حالی که وی سنی‌مذهب و شافعی بوده است که این موضوع به مذهب ایرانیان در زمان سلاطین آن زمان باز می‌گردد که همگی سنی‌مذهب بودند. شافعی‌ها را شاید بتوان روشنفکرترین و متمایل‌ترین مذهب نسبت به تشیع دانست که اگر چه مردم آن دوران اهل تسنن بودند، ولی از جمله سنی‌مذهب‌هایی به شمار می‌آمدند که اهل تساهل و تسامح بودند و در همین رابطه نیز می‌توان اشعاری را درباره امیرالمومنین(ع) در دیوان حافظ یافت. در همین رابطه و به منظور بازشناسی حافظ و کشف راز ماندگاری وی و اینکه مکتب وی چگونه مکتبی بوده است، با دو نفر از اساتید دانشگاه‌های علامه طباطبایی و شهید بهشتی به گفت‌‌وگو نشستیم که متن آن از نظرتان می‌گذرد؛

استاد علی‌اصغر دادبه، حافظ‌شناس و مدیر گروه ادبیات دایرةالمعارف بزرگ اسلامی و استاد فلسفه اسلامی و ادبیات عرفانی دانشگاه علامه طباطبایی است که شاید هم‌ترازی را نتوان برای وی در این عرصه برشمرد. وی در دومین همایش چهره‌های ماندگار به‌ عنوان چهره ماندگار در عرصه ادبیات عرفانی و فلسفه اسلامی معرفی شد. این استاد رشته ادبیات فارسی درباره مکتب رندی و قرآن کریم عنوان کرد: مکتب رندی همانند دیگر مکاتب فکری و فلسفی و هنری، مکتبی التقاطی است. هر متفکر و هنرمند و نیز هر هنرمند متفکری از اندیشمندان و هنرمندان گذشته اثر می‌گیرد و بر متفکران و هنرمندان آینده اثر می‌گذارد. حتی افلاطون - که او را آدم الفلاسفه می‌خوانند - از این قاعده مستثنا نیست. مهم آن است که نتیجه این التفاط، اصیل باشد و از آن برآیندی اصیل به بار آید. تاریخ فلسفه‌نویسان معاصر مکتب افلوطین یا مکتب اسکندرانی را به سبب اخذ و اقتباس‌های افلوطین از افلاطون، مکتب نوافلاطونی نامیده‌اند، اما مکتبی اصیل و در شمار مکاتب برجسته فلسفی است.

این استاد دانشگاه علامه طباطبایی ادامه داد: اکنون به مکتب رندی می‌‌رسیم! حافط نیز از شاعران گذشته به ویژه از خیام و سعدی تآثیر بسیار پذیرفته است. تاثیر وی از قرآن و تفسیر کشاف زمخشری؛ تفسیری ادبی و کلامی هم حکایتی است که می‌توان در باب آن جداگانه بحث و گفت‌وگو کرد. درباره پرسش شما باید گفت که اولاً، در نظام آموزشی نیاکان ما آموزش قرآن نخستین گام بود. کودکان نخست قرآن می‌آموختند و سپس علوم زبانی ـ صرف و نحو ـ و علوم بلاغی ـ معاتی و بیان و بدیع و عروض و قافیه. آموزش حافظ هم از این قاعده مستثنا نبوده است و خود جای جای در اشعارش به این امر پرداخته است، از جمله «ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد، لطایف حکمی با نکات قرآنی» یا «ندیدم خوشتر از شعر تو حافظ، به قرآنی که اندر سینه داری».

استعاره از حسینی که وعده به جا آورد/ مخالفت حافظ با پنهان شدن پشت شعائر دینی و قرآنی

دادبه افزود: بنابراین بی گمان یکی از عناصر موثر در شکل‌گیری مکتب رندی، قرآن و آموزش‌های قرآنی بوده است، منتهی باید بدین نکته مهم توجه کنیم که شاعر هم مانند حکیم و فقیه از قرآن و استشهادات قرآنی برای پروردن دیدگاه‌های شاعرانه و هنرمندانه خود بهره می‌گیرد. به عنوان مثال وقتی می‌سراید «عشقت رسد به فریاد ار خود بسان حافظ، قرآن زبر بخوانی در چهارده روایت» بر عشق و اخلاص تاکید می‌ورزد و می‌گوید حتی قرآن خواندن در چهارده روایت هم بی عشق و اخلاص مایه رستگاری نیست و آنچه عامل رستگاری است عشق و اخلاص است. این سخنان نقد ریاکارانی است که قرآن را دام تزویر می‌کنند. «دام تزویر مکن چون دگران قرآن را».

وی همچنین درباره عرفان حافظ و طرح این پرسش که حافظ عارف است یا خیر، اظهار کرد: این پرسش در طول تاریخ مطرح بوده است. بعضی او را عارف دانسته‌اند و بعضی صرفاً شاعر. بگذارید سخنی از جامی در این باب نقل کنم که به نظر من از سر دقت و فهم بیان شده و تا امروز در این باب هر چه گفته‌اند و گفته‌ایم دقیق‌تر از آن نیست. جامی می‌گوید: با آنکه معلوم نیست (حافظ) دست ارادت به مراد و مرشدی داده باشد، سخنان او با اصطلاحات قوم (صوفیان و عارفان) هم به خوبی سازگار است. از این سخنان معلوم می‌شود که حامی به خوبی دریافته بود که حافظ نخست شاعر است؛ البته شاعری متعهد و اجتماعی و چون زبان و بیان او هنری‌ترین زبان و بیان است لاجرم سخنان هنرمندانه و متعهدانه او دارای ابعادی است که یکی از آن ابعاد مهم و برجسته، بعد عرفانی است. این نکته را هم بگویم که مکتب رندی از نظام عرفان عشق اثر بسیار پذیرفته است، به گونه‌ای که می‌توان گفت نظام نظری مکتب رندی (جهان‌شناسی و معرفت‌شناسی رندانه) بر بنیاد نظام مکتب عرفان عشق پرداخته شده و سرانجام بیان این نکته ضروری است که حافظ سخنگوی بزرگ فرهنگ ایرانی - اسلامی است و حکمت ملی ایران، حکمتی است اشراقی و عرفانی که توضیح و تفصیل آن به زمانی بیشتر نیاز دارد .



استعاره از حسینی که وعده به جا آورد/ مخالفت حافظ با پنهان شدن پشت شعائر دینی و قرآنی

دادبه همچنین درباره اینکه حافظ، مصلح اجتماعی بوده است عنوان کرد: افلاطون سخنی قریب به این مضمون دارد که جهان به میدان ورزش یا به تعبیر امروز زمین فوتبال شباهت دارد. مردم بازیگران یا بازیکنان این میدان هستند و فیلسوف تماشاگر صحنه. به نظر می‌رسد که فیلسوف بیکار است و تن به بازی یعنی تن به کار نمی‌دهد، اما چنین نیست. مراد آن است که فیلسوف تماشاگر است، اما تماشاگر منفعل نیست؛ تماشاگری است که چونان داور بر جنبه‌های مثبت و منفی انگشت می‌نهد، اما برخلاف داور انگشت نهادن او، حکم و ضمانت اجرایی ندارد. توصیه می‌کند، دل می‌سوزاند، ره می‌نماید، سفارش و تاکید می‌کند و پای می‌فشارد، اما به تعبیر مردم امروز مسئولیت اجرایی ندارد تا اقدام و عمل کند. به تعبیر امروز این وضعیت روشنفکر است که دردها را برشمارد، به نقادی بپردازد و راه‌هایی را که به نظرش می‌رسد نشان دهد. حافظ‌ها چنین موقعیتی دارند. دل می‌سوزانند و نقد و وفا می‌کنند و ملامت می‌کشند و رنج می‌برند و تحمل محرومیت می‌کنند و حرف حق می‌زنند به آن امید که به کار بسته شود.

وی افزود: مصلح اجتماعی کسی است که پیشنهادها و تشخیص‌های ره‌گشایانه روشنفکران دلسوز را عملی کند. چنین شخصیتی در جامعه دارای مقام و به اصطلاح امروز دارای پُست است. حافظ، روشنفکری است که دل می‌سوزاند، نقد می‌کند و ره می‌نماید. به دیوانش بنگرید و ببینید که سر آشتی با دشمنان مردم ندارد و ببینید که چگونه زاهد ریایی و محتسب، یعنی نهادهای روحانی و سیاسی جامعه را به باد انتقاد می‌گیرد و افشاگری می‌کند. به عنوان نمونه در نقد زاهد «نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود، آنچه با خرقه زاهد می انگوری کرد» و نیز «یا رب آن زاهد خودبین که بحز عیب ندید، دود آهیش در آیینه ادراک انداز» و درباره محتسب «ای دل طریق رندی از محتسب بیاموز، مست است و در حق او کس این گمان ندارد» یا «محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد، قصه ماست که در هر سر بازار بماند». یادمان باشد که زاهد ریاکار در حکومت خودکامه شریک محتسب است.

علی‌اصغر رحیمی، مدرس ادبیات فارسی دانشگاه شهید بهشتی نیز در مقایسه حافظ با شعرای پیش از وی گفت: جایگاه حافظ مربوط به عارف بودن وی نیست، چرا که عرفای دیگری پیش از او بوده‌اند. برای مثال مولانا گفته است که «ما در پی سنایی و عطار آمدیم». اگر با مقیاس‌های امروزی بخواهیم به حافظ و اشعار وی نگاه کنیم، باید گفت که شعرای عارفی، بزرگتر ‌از حافظ بوده‌اند که از آن جمله می‌توان به سنایی، عطار، مولانا، خاقانی و ...اشاره کرد.

وی اظهار کرد: بنابراین به نظر می‌رسد که از منظر مذهبی نیست که حافظ در کشور ما چنین جایگاهی دارد و در اکثر منازل ایرانیان، دیوان وی یافت می‌‌شود. عطار شاعر بزرگی است،‌ ولی اغلب ما کتاب‌های وی همچون منطق‌الطیر او را در منزل خود نداریم. شاعرترین شعرای ماقبل از حافظ، نظامی بوده است. تصویرسازترین شاعر، خاقانی، پرشورترین شعرها از آن مولانا و عطار و باصلابت‌ترین شعر فارسی متعلق به فردوسی بوده است. فاصله عیار شعر حافظ با شعرای پیش از خود آنچنان زیاد نیست که این چنین جایگاه ممتازی داشته باشد. بنابراین به سراغ اندیشه حافظ می‌رویم که در اینجا ابهام بیشتر می‌شود. در ابتدا به نظر می‌رسد که این شاعر ثباتی در اندیشه ندارد؛ در یک جا کاملاً جبرگراست و می‌گوید «در پس آینه طوطی‌صفتم داشته‌اند،‌ آنچه استاد ازل گفت بگو می‌گویم»؛ این بیت به آن معنی است که حافظ اراده‌ای از خود ندارد. در جای دیگر می‌گوید «چرخ بر هم زنم ار غیر مرادم گردد، من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک» یا «بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم، فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم»؛ در اینجا سوالی که مطرح می‌شود آن است که اگر حافظ جبراگراست،‌ چطور امکان دارد چنین اشعاری در باب اختیار بگوید و از آن جمله «عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی؟»

فردا/ f

رحیمی در بخش دیگری از سخنانش به این موضوع اشاره کرد که قطعاً هیچ شاعری به میزان حافظ از شعرهای دیگر شعرا استفاده نکرده است. وقتی شعرهای شعرای دیگر را می‌خوانیم، گاه به اشعاری شبیه اشعار حافظ بر می‌خوریم و تصور می‌کنیم که شعرش را از حافظ گرفته است؛‌ در حالی که ممکن است شاعر مورد نظر 100 سال قبل از حافظ زندگی کرده باشد و حافظ بوده که به سراغ شاعر پیش از خود رفته است. برای مثال شاه نعمت‌الله ولی غزلی دارد که در آن می‌گوید «ما خاک راه را به نظر کیمیا کنیم،‌ صد درد را به گوشه چشمی دوا کنیم»، حافظ در ادامه می‌گوید که «آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند، آیا بود که گوشه چشمی به ما کنند».

وی با اشاره به اینکه دو نکته فکری در دیوان حافظ وجود دارد که وی را از دیگر شعرا ممتاز می‌کند، گفت: حافظ هرگز به دنبال این نبوده است که انسانی کامل باشد. وی همیشه به دنبال آن بوده است که کاملاً انسان باشد. به این معنی که حافظ هیچ وقت صاحب نظری نیست که خودش را قائل به یک نظر خاص بداند و بگوید مخالفانش اشتباه می‌کنند یا فلسفه وی چه چیزی است. وی مانند افراد معمولی صحبت می‌کند و نظر می‌دهد که این موضوع حافظ را از دیگران ممتاز می‌کند.

مدرس دانشگاه شهید بهشتی اظهار کرد: اینکه چرا حافظ از نظر شعری مورد اقبال اغلب افراد جامعه است، به نحوه تفکر حافظ مربوط می‌شود که مانند ما فکر می‌کند و همین موضوع سبب می‌شود به دیوان وی تفأل بزنیم. همین موضوع بوده است که سبب شده حافظ در غزل، انقلابی ایجاد کند. ابیات و مصرع‌های هر غزل حافظ برخلاف دیگر شعرا از استقلال برخوردار است. غزلسرایانی که پیش از حافظ غزل می‌سرودند،‌ از ابتدا تا انتهای غزل را چنان بیان می‌کردند که یک موضوع خاص را پیگیری می‌کرد. مثلا در غزلی از سعدی می‌خوانیم:

«وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها

بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها

گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل

با یاد تو افتادم از یاد برفت آن‌ها

ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر لب‌ها

وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها

تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم

بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها

تا خار غم عشقت آویخته در دامن

کوته نظری باشد رفتن به گلستان‌ها

آن را که چنین دردی از پای دراندازد

باید که فرو شوید دست از همه درمان‌ها

گر در طلبت رنجی ما را برسد شاید

چون عشق حرم باشد سهل است بیابان‌ها...»

یا برای مثال این شعر از مولانا؛

«تلخی نکند شیرین ذقنم

خالی نکند از می دهنم

عریان کندم هر صبحدمی

گوید که بیا من جامه کنم

در خانه جهد مهلت ندهد

او بس نکند پس من چه کنم

از ساغر او گیج است سرم

از دیدن او جان است تنم...»

وی ادامه داد: این اشعار در اوج زیبایی است، ولی یک موضوع خاص را بیان می‌کند. انقلابی که حافظ در غزل ایجاد کرد، در استقلال هر بیت از دیگری بود که در عین حال نخ‌های نامرئی، هماهنگی پیکرگونی به غزل می‌دهند.

«دلم رمیده شد و غافلم من درویش

که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش

چو بید بر سر ایمان خویش می‌لرزم

که دل به دست کمان ابرویی‌ست کافرکیش

خیال حوصله بحر می‌پزد هیهات

چه‌هاست در سر این قطره محال اندیش

بنازم آن مژه شوخ عافیت‌کش را

که موج می‌زندش آب نوش بر سر نیش

ز آستین طبیبان هزار خون بچکد

گرم به تجربه دستی نهند بر دل ریش

به کوی میکده گریان و سرفکنده روم

چرا که شرم همی‌ آیدم ز حاصل خویش

نه عمر خضر بماند، نه ملک اسکندر

نزاع بر سر دنیی دون مکن درویش

بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ

خزانه‌ای به کف آور ز گنج قارون بیش»

فردا/ f

به گفته این مدرس دانشگاه شهید بهشتی، در این ابیات می‌توان استقلال را دید. وقتی دیوان حافظ را می‌گشایید،‌ با یک مطلب روبرو نیستید و 10، 12 موضوع را می‌بینید که یکی از آنها در نهایت مشابه شرایط شماست. در عین حال تعبیرپذیری غزل حافظ موضوع دیگر است که نابغه بودن این شاعر را می‌رساند. اگر شمار فراوانی از افراد یک بیت از غزل حافظ را بخوانند،‌ این امکان وجود دارد که هر فرد با موقعیت عارف، عاشق، اهل آئین و ... بتواند با آن بیت همذات‌پنداری کند و‌ مشابه حال خود را در آن ببیند. این رویکرد معجزه حافظ است که هر کسی بیت حافظ را متناسب با حال خود می‌بیند. اندیشه حافظ در وهله نخست که می‌خواهد انسان باشد و در وهله بعد، انقلابی که در غزل ایجاد می‌کند و اینکه هر کسی بتواند هر بیت وی را متناسب با حال خود تعبیر کند، سبب ممتاز شدن حافظ شده است.

وی با اشاره به این بیت از حافظ که «مرید پیر مغانم ز من مرنج ای شیخ، چرا که وعده تو کردی و او اجابت کرد» گفت: با توجه به اینکه ماه محرم است، این بیت از حافظ را مثال می‌زنم که به عقیده برخی از ادیبان استعاره از حادثه کربلاست که در توضیح آن گفته‌اند که در این بیت منظور از پیرمغان استعاره از امام حسین(ع) و شیخ، استعاره از شیخ‌الانبیاء که حضرت ابراهیم(ع) است. حافظ می‌گوید که من مرید امام حسین(ع) هستم، ای حضرت ابراهیم(ع) تو از من مرنج؛ چرا که تو وعده کردی که پسرت را قربانی کنی،‌ ولی امام حسین(ع) این کار را کرد و حضرت علی اکبر(ع) را به قربانگاه فرستاد. البته هر شخص دیدگاه خود را از این بیت دارد و توضیحی که داده شد مربوط به دیدگاه برخی از اساتید دانشگاه است. 

فردا/ f

رحیمی از این موضوع سخن به میان آورد که ابیات حافظ را می‌توان هم زمینی و هم عرفانی و آسمانی تعبیر کرد، افزود: این در حالی است که در خواندن غزل مولانا، تنها باید تعبیر عرفانی به کار برد و در شعر سعدی، ‌رگه‌های عشق زمینی بر عرفانی بودن آن ارجحیت دارد.

وی درباره فرم و محتوای اشعار حافظ نسبت به دیگر شعرا نیز چنین توضیح داد: همه شعرا ویژ‌گی‌های شعری داشته‌اند که آنها را از دیگران ممتاز می‌کند و اگر نداشتند، نماینده یک دوره شناخته نمی‌شدند. برای مثال رودکی نوآوری بسیاری در شعر داشت. فردوسی نیز در عرصه ادبیات حماسی، ناصرخسرو بزرگترین نوآور در عرصه ادبیات تعلیمی و نظامی در عرصه شعر غنایی و بزمی نوآور بود که تا زمان آنها صورت نگرفته بود. بر این اساس حافظ از نظر نوآوری با دیگر شعرا مساوی است.

رحیمی درباره سنی بودن حافظ و اینکه آیا این موضوع در شعرهایش هم اثر داشته است عنوان کرد: شاید در دیوان حافظ هرگز اشارات مذهبی با بار تسنن نبینیم، ولی باید گفت که حافظ به حضرت علی(ع) اشاره دارد و در این بیت گفته است «حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان به صدق،‌ بدرقه رهت شود همت شحنه نجف» که اشاره به امیرالمومنین(ع) است. بر این اساس می‌توان گفت که این تسنن بسیار به تشیع نزدیک بوده است.

این مدرس شهید بهشتی در ادامه سخنانش به بهترین غزل درباره حادثه عاشورا اشاره کرد که مولانا به عنوان یک شاعر سنی آن را سروده و گفته است:

«کجایید ای شهیدان خدایی

بلاجویان دشت کربلایی

کجایید ای سبک روحان عاشق

پرنده‌تر ز مرغان هوایی

کجایید ای شهان آسمانی

بدانسته فلک را درگشایی ...»

فردا/ f

وی همچنین به ویژگی دیگر حافظ اشاره کرد و افزود: حافظ از زبان بسیاری از افراد صحبت می‌کند که شیطان هم از آن جمله است؛ «من ملک بودم و فردوس برین جایم بود، آدم آورد در این دیر خراب آبادم»؛ شاید در وهله اول تصور کنید شاعر در این بیت از انسان صحبت می‌کند،‌ ولی انسان هیچ گاه ملک نبوده است. بنابراین مقصود حافظ، شیطان است که در زمانی ملک بود و در اثر سجده نکردن به انسان، از جایگاهش رانده شد.

رحیمی در این باره که اشعار قرآنی چقدر در شعر حافظ بروز و ظهور داشته است، گفت:‌ حافظ از شعرایی است که به نسبت شعرای دیگر کمتر از آیات و احادیث استفاده کرده است. البته در چند بیت به قرآن کریم تضمین می‌دهد و می‌گوید «شیوه جنات تجری تحتها الانهار داشت»؛ در عین حال حافظ، حافظ قرآن بوده است و خودش می‌گوید که «صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ، هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم» یا «عشقت رسد به فریاد ور خود به سان حافظ، قرآن ز بر بخوانی در چارده روایت» و اقرار می‌کند که هر چه کرده است از قرآن آموخته و برگرفته از آیات وحی است که در این موضوع شکی نیست. بر این اساس منحصراً و مطلقاً نمی‌توان ادعا کرد که حافظ برتر از دیگران در استفاده از قرآن بوده است. شعرای قرآن‌پژوه‌تری از حافظ بوده‌اند که عطار و مولانا و سنایی از آن جمله هستند. این شعرا آن چنان درگیر مسائل مذهبی هستند که کتاب‌های آنان طی سال‌های سال به عنوان منبع درسی مکاتب قرآنی تدریس می‌شد.

وی تاکید کرد: حافظ در نقش منتقد و مصلح اجتماعی ظاهر می‌شود و به شدت قلم تیز و قدرتمندی دارد. عصر حافظ، عصر تظاهر، ریا و دورنگی یا پنهان شدن پشت نهادهایی مثل سجاده و مسجد و نمادهای دینی است. حافظ با این موارد مشکل ندارد، بلکه با استفاده ابزاری از چنین نمادهایی برای رسیدن به منافع مالی مشکل دارد.

فردا/ f

رحیمی گفت: اگر تمام دیوان حافظ را تلخیص کنیم و عصاره‌ای از آن بیرون بیاوریم،‌ به کلمه «رند» می‌رسیم. حافظ، رند را بسیار دوست دارد و این شخصیت، ابرقهرمان حافظ است. رند، به معنی انسان نابصلاح است. اینکه چرا چنین فردی که رسوا و بدنام بوده و دارای ویژگی‌های ناپسندی است قهرمان حافظ است، می‌توان به ممتازترین ویژگی او اشاره کرد که ظاهر و باطن او یکی است. حافظ بزرگترین مبارز با ریا، ‌دورویی، دروغگویی و پنهان شدن پشت سر شعائر مذهبی و کاسبی کردن از این طریق است و با همه این موارد مشکل دارد.

وی به بیت «فقیه مدرسه دی مست بود و فتوی داد، که می حرام ولی به ز مال اوقاف است» اشاره کرد و با تعبیر این بیت اظهار کرد: فقیه مدرسه، ظاهر صالحی داشته است و پشت این ظاهر پنهان می‌شد و انسان دغلی بود. اشخاص مال خود را به این شخص می‌دادند تا در راه خیر و خداپسندانه هزینه کند. حافظ درباره این شخص می‌گوید که فقیه شب گذشته مست بود، که این اولین رسوایی اوست. خطای بزرگتر این فرد آن بوده است که در عین مستی فتوا داده است؛ این در حالی است که مراجع برای دادن فتوان مدت‌ها زمان صرف می‌کنند که با جامعیت خود به ارائه فتوا بپردازند. جالب این است که این فقیه مدرسه فتوا داده است و چون مست بوده، دچار راستی نیز بوده و آشکار می‌کند که می حرام است، ولی بهتر از خوردن مال وقف است! اینکه چرا این حرف را در عین راستی می‌زند به آن دلیل است که هر دو را خورده است.

گزارش از آزاده غلامی

captcha