به گزارش خبرنگار ایکنا، سید یحیی یثربی، مترجم قرآن و استاد سابق فلسفه دانشگاه علامه طباطبایی، در ادامه سلسله یادداشتهای خود درباره قرآن و اعتبار خردورزی در شمارههای پیشین به تبیین برخی از ملاکها و معیارهای اصالت و اعتبار خردورزی پرداخته و در این یادداشت به معیارهفتم، یعنی «ستایش دانایی» رسیده است.
ستایش دانایی
در مکتبهای غیرعقلانی به دو دلیل دانایی را تحقیر میکنند:
یکی آنکه، اصول مکتب غیرعقلانی، قابلیت ارزیابی با عقل و منطق را ندارد؛ بنابراین انسانهای دانا و دارای عقل و منطق، از این گونه دین و مکتب چیزی درنمییابند؛ بنابراین متولیان این گونه ادیان و مکاتب، صلاح کار خود را در آن میبینند که دانایی و عقل و اندیشه را تحقیر کنند.
دیگر آنکه، پیروان عقل و منطق، غالباً در برابر اینگونه دین و مکتب، ایستادگی میکنند و به گونهای غیرعقلانی بودن را از نشانههای نقص و بطلان آن میشمارند. یکی از بارزترین نمونههای ادیان غیرعقلانی، در نکوهش اندیشه و دانایی، مسیحیت است. از نظر مسیحیان، نخستین گناه نسل بشر، آگاهی است. وقتی که آدم و حوا در بهشت بودند، یک حیوان هوشیار آنان را به خوردن میوه آن درخت که خداوند نزدیک شدن به آن را منع کرده بود، تشویق کرد. خدا به آنان گفته بود که اگر از میوه آن درخت بخورید، خواهید مرد. اما مار آن حیوان هوشیار به حوا گفت شما با خوردن این میوه نمیمیرید، بلکه «چشمان شما باز میشود و قدرت تشخیص نیک و بد را پیدا میکنید.» (۱)
وقتی که آدم و حوا از آن میوه خوردند، چشمشان باز شد و نخستین چیزی را که فهمیدند عریانی خودشان بود. خود را با برگ انجیر پوشانیده و از حضور خداوند پنهان شدند. خداوند از آدم پرسید: که شما را آگاه گردانید؟! آیا از میوه آن درخت خوردید؟! آدم و حوا به خوردن میوه اقرار کردند. خداوند به آنان گفت با این گناه شما، «زمین ملعون شد». سپس آدم را به کیفر این گناه، به زندگی زمینی گرفتار کرد. خداوند از این که انسان آگاه شده و مانند خدا، نیک را از بد تشخیص میدهد، نگران شد که مبادا به درخت زندگی نیز دست دراز کرده و خود را یک موجود جاودانه کند. به همین دلیل او را از بهشت بیرون کرد. (۲)
همین تحقیر دانایی و آگاهی در متون مسیحی نیز فراوان است. خداوند همیشه همه چیز را از دانایان پنهان داشته و با کودکان و نادانان در میان میگذارد. (۳) خداوند حکمت و فهمی را که تعلق به بشر داشته باشد، باطل گردانیده و حکمت جهان را به جهل تبدیل کرده است: «زیرا که، چون بر حسب حکمت خدا، جهان از حکمت خود، به معرفت خدا نرسید. خدا بدین رضا داد که به وسیله جهالت موعظه، ایمانداران را نجات بخشد و خداوند جهال جهان را برگزید، تا حکما را رسوا کند.»؟! (۴)
اکنون شما اینها را مقایسه کنید با دیدگاههای مکتب اسلام. در اسلام، هدف از آفرینش انسان آگاهی و معرفت اوست. (۵) در اسلام، عقل اساس هر چیز است به گونهای که حتی ارزش عبادات با میزان عقل تعیین میشود. (۶) خلافت انسان در زمین تنها بر اساس برتری او، در دانایی و آگاهی است. (۷) قرآن کریم برتری دانایان را بر نادانان، یک برتری روشن و غیرقابل تردید میداند، مانند برتری بینایی بر نابینایی و روشنی بر تاریکی. (۸)
در قرآن کریم علم و مشتقات آن ششصد بار، عقل و مشتقاتش چهل و نه، فهم و شعور دویست و سی، فکر و نظر شصت و هشت، یقین و ایمان هشتصد و بیست و هفت، هدایت سیصد و ده بار به کار رفتهاند. سراپای قرآن نکوهش جهل و به کار نگرفتن عقل است. در قرآن جابهجا تکیه و تأکید بر شعور، تعقل، تفکر، تدبر، تفقه، نظر و برهان است و نفی تقلید در اصول دین از ضروریات است. حتی در فروع هرکس بتواند اجتهاد کند، تقلیدش از دیگری مقبول و مشروع نیست.
حالا جداً چه وارونگی و انحرافی، بدتر از این قابل تصور است که در حوزه چنین دینی و درحالی که خردگرایی و خردورزی اساس کارها بود، ناگهان کسانی پشت به عقل و هوش بشر کرده و به ترویج گرایشهای عقلگریز و عقلستیزی، چون اشعریت و تصوف بپردازند؟
در اینجا باز به یک جریان اعجازی در تعالیم اسلام پی میبریم؛ اسلام در شرایطی پدید آمد که همه ادیان بزرگ و مؤثر آن روز، غیرعقلانی بودند. اما اسلام تعالیم خود را بر عقل و دانایی و منطق استوار کرد. گرچه مسلمانان، حدود یک قرن پس از درگذشت پیامبر اسلام، تحت تأثیر ادیان غیرعقلانی قرار گرفتند. در نتیجه گرایشهای غیرعقلانی در جهان اسلام به صورت اشعریت و تصوف پدید آمد. اسلام یک ساعت تفکر و اندیشیدن را، از عبادت یک سال برتر مینهد، (۹)، اما مسلمانان تحت تأثیر مسیحیت و مکاتب هندی، تعالیم اسلام را تا سطح ادیان غیرعقلانی پایین آوردند. غزالی نیز همصدا با ادیان غیرعقلانی و انجیلها، انسان را به گونهای تعریف کرد که نه عقلش به کار میآید و نه ارادهاش. از نظر غزالی چیزی برای انسان خطرناکتر از دانش و اندیشه نیست. (۱۰) و عامل نجات و سلامت انسان، ابلهی و نادانی است. (۱۱) دریغا که همین آموزههای غیرعقلانی است که جنون را شرط اول سیر و سلوک دانسته و تقلید و تبعیت کورکورانه را، اساس کار میشمارد. چنان که انسان باید در دست متولیان این مکتبهای عقلانی، مانند مرده باشد در دست مرده شوی!
تشویق به تحقیق
قرآن در جای جای مطالب خود انسانها را به تفکر و اندیشه تشویق میکند. در نگاه معرفتشناسانه اسلام به انسان، چند نکته هست که تحقیق و پژوهش را کار اصلی انسان معرفی میکند. همانند:
الف) تأکید بر این که انسان بدون هرگونه دانایی و آگاهی فکری به دنیا میآید، سپس با چشم و گوش و عقل و هوش خود به فهم جهان میپردازد. (۱۲)
ب) قرآن کریم تقلید و تبعیت کورکورانه را مردود شمرده و تحقیق را وظیفه و کار اصلی هر انسان میداند. (۱۳)
ج) در حوزه دیانت نیز بر خلاف مسیحیت که ایمان را نامعقول و حتی ضد عقل معرفی میکند، (۱۴) اسلام ایمان را همان باور عقلانی موجه میشمارد که هیچ عامل بیرونی، نباید در آن دخالت داشته باشد. از نظر اسلام، دین اکراه را بر نمیتابد و با سلطه و قدرت نیز نباید ایجاد شود. (۱۵)
د) مسیحیت، «حیرت» را عالیترین تجلی دینداری میشمارد. متأسفانه بعضی از مقلدان معاصر غرب مسیحی نیز در جامعه اسلامی، به تبلیغ و ترویج حیرت میپردازند. در تعریف این حیرت در آثار بعضی از معاصران چنین میخوانیم: «انسان وقتی که هم بداند و هم نداند، هم بفهمد و هم نفهمد دچار حیرت میشود. این حیرانی نوعی مستی است، نه گیجی. در چنین وضعیتی از حیرت، سخنی از دهان هر کس شنیده شود، سخن خداوند است.» (۱۶)
در صورتی که در تعالیم اسلام، برای حیرت جایی نیست. در قرآن کریم که آن همه از تعقل و تفکر بحث شده است، تنها یک مورد از مشتقات «حیرت» به کار رفته است. در این یک مورد نیز، حیرت، صفت کسانی است که اسیر دست شیطان شدهاند و راه را گم کرده و به پرستش خدایانی پرداختهاند که قدرت سود و زیان مردم را ندارند. (۱۷)
علاوه بر قرآن، در احادیث نبوی هم چنین سفارشی نداریم. در منابع حدیثی اهل سنت که غالباً پیرو اشعریت و نیز حوزه اصلی ظهور تصوف و عرفان اسلامیاند، حتی یک مورد هم نداریم که واژه حیرت یا مشتقات آن به کار رفته باشند. (۱۸)
هـ) اسلام، انسان را تشویق میکند تا در آیات الهی به تفکر و تحقیق پرداخته و مدام بر دانش و معرفت خود بیفزاید. اسلام، علم انسان را در هر مرحلهای ناچیز شمرده و قابل افزایش میداند (۱۹) و با تعبیر جالبی به سرزنش کسانی میپردازد که بدون ادامه تحقیق و پژوهش به آنچه دارند، راضی و دلخوش باشند. (۲۰)
و) قرآن منبع معرفت انسان را جهان عینی میداند و انسان را به مطالعه جهان و تجربه پدیدههای جهان تشویق میکند. (۲۱) برای نمونه به زندگی حضرت ابراهیم که قرآن و خدا، او را الگو و سرمشق ما معرفی میکند، (۲۲) نگاه کنیم. او با مطالعه پدیدههای رو در روی خود مانند ستارگان، ماه و خورشید، سرانجام به وجود خدا و صفات او پی میبرد. (۲۳) همچنین از خدا میخواهد به صورت تجربی، جریان معاد و زنده شدن مردگان را با قدرت الهی به او نشان دهد. سپس به دستور خدا، چهار پرنده را گرفته و آنها را در هم کوبیده و اجزای بدن آنها را در چند جا میگذارد. سپس عملاً زنده شدن آنها را با قدرت خدا، با چشم خود میبیند. (۲۴)
شهید سید محمدباقر صدر بر این نکته تأکید میکند که روش پیشنهادی قرآن، حتی در حوزه مابعدالطبیعه و خداشناسی، روش استقرا و تجربه است؛ و یادآور میشود که این روش، بر روشهایی که اساس آنها مفاهیم انتزاعی است، ترجیح دارد. (۲۵) و این درست بر خلاف سنت و روش ادیان غیرعقلانی است که اصولاً تجربه را تحقیر کرده و کار خود را بر تلقین و تقلید استوار میکند. در نتیجه انسان را مکلف به تحقیق و بررسی مستقیم جهان نمیدانند. نه تنها او را به افزایش معلومات تشویق نمیکنند، بلکه از تحقیق و جستجوی خودسرانه و مستبد، میترسانند و منع میکنند. (۲۶)
۱ - کتاب مقدس، پیدایش، ۳/۵.
۲- همان، ۳/۱-۲۴.
۳- کتاب مقدس، عهد جدید، لوقا: ۱۰/۲۱؛ اول قرنتیان: ۱/۱۹؛ ۳/۱۸-۲۰؛ نامه پولس به کولسیان: ۲/۸.
۴- همان، اول قرنتیان: ۱/۱۹-۲۱ و ۲۷.
۵- قرآن کریم، ذاریات/۵۶: «من جن و انس را نیافریدهام جز به خاطر آن که مرا بپرستند.» مفسران بزرگ همگی پرستش را به معنای شناختن گرفتهاند. برای نمونه بنگرید به تفسیر مجمعالبیان، تفسیر آیه یاد شده. در حدیث قدسی معروف آمده که «من جهان را آفریدم تا شناخته شوم.» نک: بحارالانوار، ج ۸۴، ص ۱۹۸، ابن عربی، فتوحات مکیه، ۲/۱۱۲ و فروزانفر، احادیث مثنوی، ص ۲۹.
۶- کلینی، اصول کافی، ۱/۱۲، و ثواب الاعمال، ص ۶۸ و بحار، ۸۴/۲۴۹.
۷-همان، بقره/۳۰-۳۳.
۸-همان، زمر/۹.
۹- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ۷۱/۳۲۶.
۱۰- غزالی، محمد، احیاء العلوم، ج ۱، ص ۳۰.
۱۱-همان، ج ۳، ص ۱۸ و ج ۴، ص ۱۷۵-۱۷۶.
۱۲- قرآن کریم، نحل/۷۸ و ملک/۲۳.
۱۳- همان، بقره/۱۷۰ و مائده/۱۰۴ و آیات دیگر.
۱۴- راسل، برتراند، تاریخ فلسفه غرب، ج ۳، فصل هفتم و میرچا ایلیاده، فرهنگ و دین، ترجمه هیئت مترجمان، تهران، طرح نو، ص ۱۱۱ و اونا مونو، درد جاودانگی، ترجمه بهاء الدین خرمشاهی، امیرکبیر، ص ۱۰۳ و ۱۷۲.
۱۵-قرآن کریم، بقره/۲۵۶ و غاشیه/۲۲.
۱۶-مجتهد شبستری، محمد، نقدی بر قرائت رسمی از دین، بخش چهارم، بند ۱.
۱۷-قرآن کریم، انعام/۷۱.
۱۸- برای نمونه بنگرید به: معجم مفهرس احادیث نبوی که هفت جلد است و احادیث شش صحیح و سه مسند را فهرست کرده است.
۱۹-قرآن کریم، یوسف/۷۶ و اسراء/۸۵.
۲۰-همان، مؤمنون/۵۳ و روم/۳۲.
۲۱- برای نمونه بنگرید به: قرآن، آل عمران/۱۹۱ و زمر/۴۲ و جاثیة/۱۳.
۲۲-همان، ممتحنة/۴.
۲۳- همان، انعام/۷۵-۷۹.
۲۴-همان، بقره/۲۶۰.
۲۵- صدر، محمدباقر، الأُسس المنطقیة للاستقراء، فصل آخر کتاب.
۲۶-غزالی، احیاء العلوم، ج ۱، ص ۳۰ و ۸۷ و محک النظر، ص ۹۴ و معیار العلم، ص ۳۶.
انتهای پیام