به گزارش ایکنا؛ نشست علمی «نسبت صلح و عرفان» با حضور اسماعیل منصوری لاریجانی، شب گذشته 27 آذرماه در محل خبرگزاری ایکنا برگزار شد. وی در این نشست به جایگاه صلح در قرآن کریم اشاره کرد و گفت: بحث ما راجع به صلح و عرفان است. در قرآن کریم همه مومنین دعوت شدند که دنبال صلح باشند: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ» (بقره/208). همه مومنین به موجب این آیه باید دنبال صلح باشند و کسی که برای صلح کار نکند در مسیر شیطان گام برداشته است.
وی در ادامه اظهار کرد: اگر جامعه مومنین مورد تجاوز قرار گیرد به آنها اجازه داده شده است که از خودشان دفاع کنند: «أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ»(حج/39). حالا تا کجا اذن داریم بجنگیم؟ تا جایی که فتنه دفع شود: «وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّى لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلَا عُدْوَانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِينَ»(بقره/193). اگر در حین اینکه داریم مقابله میکنیم طرف مقابل تمایل به صلح پیدا کرد، قرآن میفرماید: «وَإِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ؛ و اگر به صلح گراييدند تو [نيز] بدان گراى و بر خدا توكل نما كه او شنواى داناست». (اتفال/61). ما از این آیات زیاد داریم. از مجموع این آیات این نتیجه را میگیریم آنچه در اسلام اصالت دارد «صلح» است.
اصالت صلح در دین اسلام
استاد عرفان اسلامی در ادامه به توضیح درباره چرایی اصالت صلح در اسلام پرداخت و گفت: چرا صلح اصالت دارد؟ چون صلح شأنی از هستی است. یعنی چه صلح شأنی از هستی است؟ شما اگر به نظام هستی نگاه کنید درخواهید یافت که همه عناصر طبیعت در حال همکاری با هم هستند و با هم در وضعیت صلح هستند. قرآن هم میفرماید: «مَا تَرَى فِي خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ» (ملک/3). سوال بعدی این است حالا که صلح، شأنی از هستی است خود هستی چیست؟ هستی مبتنی بر یک حقیقت واحد است به نام حق تبارک و تعالی. به قول عرفا: «لیس فی الدار غیره دیّار».
وی تصریح کرد: حقیقت یگانه خداوند تبارک و تعالی است. این حقیقت یگانه در زیبایی تجلی پیدا میکند: «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ» (سجده/7). صنعت آفرینش صنعت زیبایی است؛ یعنی زیباتر از این نمیشد. عشق هم مولود حسن خداوند است. بنابراین خداوند در زیبایی خودش تجلی کرده است. عشق هم معلول همین حسن و زیبایی است: «فرشته عشق نداند که چیست ای ساقی/ بخواه جام و گلابی به خاک آدم ریز». تفاوت ماهوی فرشته و آدم در عشق است. خودش عشق چیست؟ عشق یک پیام دارد. پیام عشق محبت و صلح است.
منصوری لاریجانی ادامه داد: عرفا میگویند اساس عالم بر پایه عشق است. این مطلب از آیات شریفه قرآن در ذهن عرفای ما راه یافته است: «از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر/ یادگاری که در این گنبد دوّار بماند». پس گفتیم خداوند در زیباییش تجلی کرده است، عشق از آن متولد شد و یک پیام دارد. منتهی عرفا آمدند برای این مطالب مکتب تعریف کردند. ما هر چه به عرفان لگد بزنیم در واقع با حسن و عشق و زیباییهای آفرینش خداحافظی کردیم. باید با عرفان آشتی کرد. عرفان لسان فطرت است. از نظر ملاصدرا، مقصود از حکمت در آیه «ادْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» شناخت همان زیبایی و عشق است. کسی که زیبایی آفرینش و سر عشق را بشناسد حکیم است.
وی در ادامه به خداجویی فطرت انسانها اشاره کرد و یادآور شد: انسان هیچگاه دنبال مجهول مطلق نیست. اگر انسان دنبال چیزی برود باید علم اجمالی به آن داشته باشد. مولوی در این خصوص میگوید: «در دل هر امتی از حق مزه است
چون پیمبر از برون بانگی زند
جان امت در درون سجده کند
زانک جنس بانگ او اندر جهان
از کسی نشنیده باشد گوش جان». اگر آن مزه نباشد هرچه پیامبر تلاش کند این ارتباط برقرار نخواهد شد. در واقع احکام تشریعی پیامبران ما پشتوانه احکام اولیه فطری انسان هستند. آنچه عرفا به وجود آوردند ایدئولوژی همین ندای فطری ابدیت است. اولین کسانی که از این آیه دم زدند خود جناب محیی الدین بود. موعظه حسن آن چیزی است که جلوهای از زیبایی خداوند در آن باشد. عشق در آن باشد. اینها مزه و نمک اندیشه هستند. بنابراین از نظر ملاصدرا آیه «وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ» دعوت به وحدت و صلح است.
احساس آرامش در اثر گذر از کثرت به سوی وحدت
وی تأکید کرد: هرچه انسان از کثرتها به سوی وحدت برود احساس آرامش و اطمینان قلبی میکند. فلاسفه آمدهاند قاعده وحدت و کثرت را درست کردند. وحدت در عین کثرت، کثرت در عین وحدت. سرانجام همه کثرتها مندک در وحدت خواهند شد. الآن هم همینطور است. کثرات تعینات هستند و اعتباریاند. آن چیزی که اصالت دارد همان وحدت و وجود مطلق خداوند است. قرآن میفرماید: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا»(آل عمران/64). این آیه اشاره به همان وحدت است.
وجود انسان، میدان تزاحم صفات و قوای متضاده است
اسماعیل منصوری ادامه داد: ما یک اقلیم بیرونی و عالم ظاهر داریم و یک اقلیم درونی. قرآن هم میفرماید: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ» (سوره فصلت/ آیه 53). آیا ما باید فقط کثرتهای بیرونی را از بین ببریم؟ خیر؛ باید کثرتهای درونی را هم از بین ببریم. ریشه مشکل ما اینجاست که ما از درون آشفتهایم. ما میدان تزاحم صفات خود هستیم. حسد ما با اخلاص ما، کینه ما با صداقت ما، تقوای ما با ریای ما. همه قوای متضاده در وجود ما مجتمع است. وقتی ما از درون میدان جنگ هستیم، اگر فرصتی دست دهد این جنگ به بیرون هم تسری پیدا میکند.
وی افزود: عرفا تمام اهتمامشان این است که باید تزاحم و تفرقهها نه تنها در جهان بیرون بلکه در جهان درون انسانها هم جمع شود تا وحدت حقه الهیه محقق شود. این امر زمانی امکانپذیر است که انسان به فنای مطلق برسد. برخی فکر میکنند مقصود از فنای فی الله این است که انسان خودش را بکشد. خیر، مقصود این است که انسان همین ناخودها را از بین ببرد. مولوی میگوید: «زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم/ گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم».
لاریجانی در پایان گفت: هزار من و ما در وجود ماست. به قول خواجه نصیر طوسی انسان به مقتضای هر صفتش یک من دارد. انسانی که زیاد بخشندگی دارد بر جواد بودنش ظهور دارد، اگر بخیل است بر بخلش ظهور دارد و ... . از بین همه اینها یک من باقی است. ما باید همه ناخودها را از بین ببریم تا آن من واقعی بماند. آن خود واقعی چیزی جز خدا نیست. به قول مولوی: «چونک من من نیستم این دم ز هوست/ پیش این دم هرکه دم زد کافر اوست».
انتهای پیام