دفاع مقدس نماد استقامت و سمبل پیروزی، از پیچیدهترین جنگها در جهان به شمار میرود.
به سراغ یکی از این حماسهآفرینان رفتهایم که در سن 14 سالگی با گذراندن آموزشهای مقدماتی نظامی در شهرکرد، وارد جبهه شد و با وجود مجروح شدنهای مکرر، همواره در جبهه حضور داشت و از آغاز تا پایان جنگ، همپای همرزمانش به دفاع از آب و خاک کشور پرداخت.
رضا اسماعیلزاده، رزمنده و جانباز دوران دفاع مقدس در گفتوگو با ایکنا از چهارمحالوبختیاری، این چنین روایت میکند: من فرزند دوم خانواده و اولین نفری بودم که پا به جبهه جنگ گذاشتم، سالی که ارتش بعث عراق به ایران حمله کرد دانشآموز اول دبیرستان بودم که به فرموده امام راحل که جبههها را پر کنید، بر خود واجب دانستم که برای حفظ انقلاب و دفاع از کشور در جبهههای جنگ حاضر شوم.
با همکلاسیها و هم محلهایها تصمیم گرفتیم در بسیج ثبتنام کنیم، آذرماه سال ۶۰ بعد از آموزش یک ماهه نظامی، به مناطق جنگی کردستان به شهرهای بانه و مریوان برای عملیات آزادسازی و پاکسازی منطقه که در تصرف گروهکهای منافق قرار داشت، اعزام شدیم، در حقیقت برای اولین بار حدود ۲۴۰ نفر نیروی بسیجی از شهرکرد به این مناطق اعزام شدند، گرچه همه میخواستند به عملیات جنوب کشور اعزام شوند، اما در آن منطقه هم شرایط به گونهای بود که نیاز به حضور نیروهای بسیجی و رزمنده داشت.
بعد از چند ماه حضور در شهرهای بانه و مریوان، با فشار و سماجت بسیار از کردستان به شهرکرد آمدیم و برای ماموریت بعدی که عملیات بیتالمقدس بود حاضر شدیم، در اردیبهشت سال ۶۱ به مناطق جنگی جنوب کشور اعزام شدیم و در عملیات آزادسازی خرمشهر حضور پیدا کردیم.
نیروهای مقابل ما ارتشی مسلح و آموزشدیده بودند که انواع تجهیزات را در اختیار داشتند و حدود ۴۰ کشور از ارتش بعث عراق حمایت میکرد، ما هم با امکانات محدود خود برای دفاع از کشور میجنگیدیم.
پشتیبان ما هم تنها امام و مردم بودند که با دست خالی میجنگیدیم، شاید سلاحهای ما در مقابل تانکها و هواپیماهای دشمن ناچیز نبود اما با توکل به خداوند متعال و عنایت به فرامین امام راحل از جان و دل برای مبارزه با دشمن مبارزه میکردیم.
عملیات را با انگیزه بالای نیروهای بسیجی برای دفاع از کشور و انقلاب پیش بردیم و طی ۸ ماهی که عملیات آزادسازی خرمشهر آغاز شده، توانستیم ۹۰ درصد خاک کشور که در اختیار دشمن بود را خارج کنیم و به مرزهای بینالمللی برسیم.
خاطرات بسیاری از جنگ هشت ساله دفاع مقدس وجود دارد، اما بهترین خاطره از عملیات بیتالمقدس است.
در عملیات بیتالمقدس با یک گردان از نیروهای ارتش به نام گردان جوادالائمه از لشکر نجف اشرف، که با هم ادغام شده بودیم، حرکت و از میادین مین عبور کردیم تا به دروازههای خرمشهر رسیدیم، هوا هنوز روشن نشده بود که نماز صبح را خواندیم، در گرمای طاقتفرسای خوزستان بدون هیچ امکاناتی همچون آب خوردن، حرکت کردیم، حاج کمال فاضل جلو آمد و گفت ۱۰۰ متر جلوتر، تعدادی از نیروها با نیروهای عراقی درگیر شدهاند که باید به آنها کمک کنیم.
ما ۱۵ نفر بودیم که به کمک بقیه نیروها در آن طرف خاکریز رفتیم، در حقیقت نیروهای عراقی قصد فرار داشتند، قبل از ظهر روحانی جوانی که بلندگو در دست داشت به نیروهای عراقی میگفت بیایید و تسلیم شوید ولی آنها مقاومت میکردند، نزدیک اذان ظهر وقتی مشاهده کردند مقاومت نتیجهای ندارد مجبور شدند خود را تسلیم نیروهای ایرانی کنند.
همان لحظه، تدارکات با ماشین تویوتا حاوی آب یخ و شربت خاکشیر و آبلیمو به پشت خاکریز رسید ما هم بسیار تشنه بودیم، اما پیرمردی با محاسن سفید و با لهجه اصفهانی گفت: اجازه دهید اول به عراقیها بدهیم، که ما هم چیزی نگفتیم و آنها سیراب و بسیار خوشحال شدند و به آن طرف خاکریز حرکت کردند.
اگر کمک خدا نبود، چگونه میتوانستیم با تعداد نیروی ۱۵ نفری و با استفاده از کلاش و آرپیجی نیروهای ۵۰۰ نفره را به اسارت درآوریم، در حقیقت، کمک خداوند متعال شامل حال نیروهای ایرانی شد، به طوری که تعداد نیروهای اسلام در مقابل چشم نیروهای عراقی بسیار دیده شدند که با مشاهده قدرت آنها وحشتزده و خود را تسلیم کردند.
تا پایان جنگ در عملیاتی همچون محرم، والفجر۱، والفجر مقدماتی، خیبر، بدر و والفجر۸ حضور داشتم، عملیات محرم و والفجر مقدماتی در سال ۶۱، عملیات خیبر در اسفندماه سال ۶۲، عملیات بدر در اسفندماه ۶۳ از جمله مأموریتهای سه سال ابتدایی حضورم در جبهههای حق علیه باطل بود.
در عملیات والفجر۸ در سال ۶۴، حضور پیدا کردم که در این عملیات با جانفشانی رزمندگان گردان یازهرا(س) استان به فرماندهی سردار شهید کمال فاضل، منطقه فاو فتح شد.
در سال ۶۵ در عملیاتهای کربلای ۴ و ۵ در خط مقدم حضور داشتم و در اسفندماه سال ۶۶ نیز به همراه تیپ خطشکن قمر بنیهاشم(ع) استان در منطقه حلبچه و با هدف بازپسگیری این منطقه در عملیات والفجر ۱۰ حضور پیدا کردم.
در سالهای جنگ چندین نوبت مجروح شدم، اما دست از حضور در جبهه برنداشتم، زیرا من و تمام رزمندگان هشت سال دفاع مقدس به فرمان امام راحل که جهاد را تکلیف مسلمانان اعلام کردند، لبیک گفتیم و وظیفهمان بود که تا پایان بر این عهد پایبند بمانیم.
در عملیات کربلای۵، میخواستم از خاکریز عبور کنم که یکدفعه غلامعلی مولوی وردنجانی از دوستانم از من سبقت گرفت، از خاکریز بالا آمد، همان موقع تیربار دشمن در مقابل ما، شلیک میکرد که اولین گلوله به سینه او اصابت کرد و در یک قدمی من به درجه رفیع شهادت رسید.
در عملیات بدر با مراد ملکی که یکی از دوستانم بود در حال عبور از آب بودیم که به خشکی رسیدیم، میخواستیم سیلبند دشمن را پاکسازی کنیم همین که به جلو رفتیم دو سرباز عراقی بلند شدند و به طرف ما تیراندازی کردند، من سریعا خم شدم و خیز گرفتم، اما مراد ملکی تیر خورد و در یک قدمی من به شهادت رسید، از این موارد در جنگ بسیار رخ داد و بسیاری از همسنگریها، دوستان و هممحلهایها به شهادت رسیدند.
بعد از من، برادر بزرگترم به مدت دو سال خدمت سربازی را در لشکر ۷۷ خراسان در جنوب کشور گذراند و در چندین عملیات با ارتش شرکت کرد، پس از آن برادر کوچکتر که بسیجی بود و با جهاد مریوان وارد جبهه شده بود، اما پدر و مادرم برای حضور او در جبهه مخالفت بسیاری میکردند، یک سال به اعزام سربازیاش مانده بود که داوطلبانه حضور پیدا کرد و در عملیات کربلای ۵ که هر دو در گردان یا زهرا(س) بودیم به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
مقصر خودمان هستیم که نتوانستیم آنگونه که باید، واقعیات جنگ را برای مردم تبیین کنیم، از طرفی نهادهای فرهنگی و آموزشی کمکاریهایی در این راستا انجام دادهاند که لازم است در حوزه دفاع مقدس و تبیین و تفهیم آن کارهای بسیاری انجام شود، طبق بیان رهبری که دفاع مقدس گنجینه بود، لازم است این گنجها استخراج شوند تا جوانان آن دوران را بتوانند درک کنند.
حتی آمریکا و انگلیس و تعدادی از کشورها که در جنگ جهانی اول و دوم جنگطلب بودند و تمام دنیا را به آتش کشیدند، اکنون فیلمهایی میسازند و کتابهایی مینویسند که خود را خوب جلوه دهند، آنها در بعد فرهنگی در حال انجام اقداماتی هستند تا ناگفتهها را برای مردم خود، تبیین کنند.
متاسفانه فیلمهایی که تاکنون ساخته شده، بازگوکننده واقعیات جنگ نیست و تعداد کمی از فیلمها واقعیات را ترسیم کرده است، بهترین منابعی که از دوران دفاع مقدس برجای مانده کتابها، مستندات و فیلمهای شهید مرتضی آوینی است.
نسل جوان امروز، در دفاع از حرم ائمه خود را ثابت کردند که پای انقلاب هستند و تا پای جان از کیان اسلام و مسلمانان دفاع خواهند کرد، اگر روزی نیاز باشد، قطعا همانند جوانان دهه ۵۰ و ۶۰ خود را نشان میدهند، همانطور که کسی ما را برای حضور در جبهههای حق علیه باطل مجبور نکرد و ما بنا به تکلیف حضور پیدا کردیم. در حقیقت اگر نیروهای بسیجی نبودند، جنگ پیش نمیرفت و دشمن به اهداف خود دست مییافت و کشور را تصرف میکرد.
انتهای پیام