«جنگریزه» یکی از داستانهای کوتاه و جمعوجوری است که انتشارات یاد آرمیتا آن را با ترجمهای گویا و روان از نوید فرخی ارائه کرده است.
این داستان به یکی دیگر از ماجراهای جک ریچر میپردازد. همانطور که در اقتباسهای سینمایی این کاراکتر دیدهایم، جک ریچر قهرمانی سرکش، توانمند، اهل سفر، بیهدف و به شدت سختجان است. در بدن او زخمهایی قدیمی وجود دارد که از نبردهای زیادی که در آن درگیر بوده، حکایت دارند.
ریچر علاوه بر خصوصیاتی چون تیزبینی شرلوک هولمزی، بهشدت جوانمرد و در واقع قهرمان داستان است. لی چایلد این داستان را بسیار تکنیکی نوشته است. تاکنون دو فیلم سینمایی با اقتباس از رمانهای لی چایلد با بازی تام کروز ساخته شدهاند که از تصویرشان برای طراحی جلد «جنگریزه» استفاده شده است.
داستان جنگریزه با قتل یک زن افسر جوان که طراح جنگ نیز هست آغاز میشود و ادامه ماجرا به یافتن قاتل وی سپری میشود. جک ریچر تحقیقات خود را برای این امر آغاز میکند. تلکس مختصر و دقیقی به ریچر میرسد: «یک پرسنل فعال در ۱۰ مایلی شمال پادگان فورت اسمیت تیر خورده و جانش را از دست داده است.»
شرایط ناشناخته است. قربانی که در یک پورشه نقرهای در امتداد جادهای جنگلی در جورجیا پیدا شده و دو بار از ناحیه سینه و یکبار از ناحیه سر مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. این نشانه الگوی استاندارد نظامی است و ظاهراً قاتل یک حرفهای و در کمین مقتول بوده است. جک برای دریافت اطلاعات بیشتر به برادر بزرگتر خود، سرهنگ جو ریچر در پنتاگون زنگ میزند. از گروهبان فرانسیس نیگلی میخواهد تا به او کمک کند به این سؤال بزرگ پاسخ دهد: چه کسی یک افسر درخشان را میکشد؟ از نظر جک ریچر، جواب به خانه و خود نیروهای ارتشی برمیگردد.
این داستان مغز را خسته نمیکند. متنی ۵۵ صفحهای است خواندن آن به زمان زیادی نیاز ندارد. داستان آشنایی است، شخصیت آشنایی که در سایر داستانهای لی چایلد نیز دیده میشود. قهرمان این داستان غربی است و آن را برای جامعه خود معرفی میکند. او وقتی در تحقیقاتش پیرامون قاتل به فرماندهان رده بالای سازمان ضدجاسوسی ارتش امریکا میرسد وجوه قهرمان کلاسیک را از دست میدهد و شخصیت خالکستریاش به سیاهی تمایل پیدا میکند.
در بخشی از داستان اوضاع رخوتانگیز ارتش امریکا کاملاً مشهود است، آنجا که ریچر به یکی از گروهبانها میگوید: «هر قدر که لازم باشد، شماها باید تغییر کنید. این تشکیلات جدید باید از عقبماندگی دربیاید. نباید آن بالا روی تپه بایستید و اوضاع را نظاره کنید. بلکه باید خودتان را تا اعماق هر حفرهای برسانید. چیزی که اوراق و استاد کاغذی نشان نمیدهند. چون اینجا قرار است یگان پوشش باشد. هر کسی توی ارتش قرار است هر چیزی را به ما گزارش بدهد. پس در نهایت به طور خودکار ما مقصر هر اشتباهی هستیم. چون آن را در زمان لازم تعقیب نکردیم؛ بنابراین به جای این کاغذبازیها باید خیلی پرتلاش باشید. اگر این کار را نکنید زیر همین کاغذها دفن میشوید.»
نکته دیگر رفتار نژادپرستانه پلیس محلی در یافتن قاتل افسر جوان است. در نزدیکی محل کشف مقتول، مرد ساهپوست قویهیکلی زندگی میکرد که بدون هیچ مدرکی او را به عنوان مظنون دستگیر کردند.
بیقانونی را هم میتوان شاخصه دیگری در ارتش امریکا دانست که در این داستان به خوبی مشاهده میشود. آن افسر جوان طراح جنگ به این جرم کشته شد که یک فرمانده وقتی میبیند او ماشین گرانقیمتی سوار میشود، احتمال میدهد نقشه جنگ عراق را به این کشور فروخته و مبلغ گزافی گرفته است.
در بخش پایانی داستان آمده است: «احتمالاً بهترین دستاورد حرفهای جو ریچر در جایگاه نظامیاش جلوگیری از فروش نقشه جنگ با عراق در دهه نود بود. بدون اینکه هرگز دلیلش افشا شود. یک سال و نیم بعد، وقتی سربازان به خاورمیانه اعزام شدند، همه چیز باب میل امریکا پیش رفت و نبرد بیش از صد ساعت به طول نینجامید.»
اولین رمان از مجموعه داستانهای جک ریچر به نام «قتلگاه» علاوه بر دریافت جایزه آنتونی برای بهترین رمان اول، از سوی مخاطبان ادبیات جرم مورد استقبال قرار گرفت. او پس از توفیق رمان اولش در ایالات متحده، در سال ۱۹۹۸ به این کشور مهاجرت کرد و در سال ۲۰۰۹ به عنوان رئیس انجمن جنایینویسان امریکا انتخاب شد.
در سال ۲۰۱۲ فیلمی با بازی تام کروز بر اساس کتاب نهم این مجموعه ساخته شد. او اکنون با بیش از ۲۰ رمان جنایی، از محبوبترین نویسندگان ادبیات جرم در میان مخاطبان و منتقدان است.
لی چایلد در قالب داستانهای جاسوسی جنایی به طرح مسائل و مشکلات جامعه سرمایهسالار امریکا میپردازد و در این راه مواردی چون نژادپرستی، تبعیضات اجتماعی، جنایات سایسی، سوءاستفاده از قدرت و جاهطلبی امریکایی را نقد میکند.
سمیه قربانی
انتهای پیام