ایرادهای خداناباوران در دستگاه فکری ابن‌سینا جایی ندارد
کد خبر: 3955658
تاریخ انتشار : ۰۴ اسفند ۱۳۹۹ - ۲۲:۲۰

ایرادهای خداناباوران در دستگاه فکری ابن‌سینا جایی ندارد

رضا محمدزاده بیان کرد: تصویری که ابن سینا از انسان به دست می‌دهد، چنین است که انسان در حوزه ادراکاتی که دارد و مسیر کمالی‌اش، مانند سیاره متحیره است و یک حرکت ندارد، بلکه گاهی دور خودش، جهان یا خدا می‌چرخد و اینها را نیز با روش‌های مختلف انجام می‌دهد. در نتیجه، مجموعه ایرادهایی که از جانب خداناباوران مطرح می‌شود، در دستگاه فکری ابن سینا به عنوان یک منظومه فکری عقلانی که در رأس آن خداباوری است، جایگاهی ندارد.

به گزارش ایکنا؛ چهارمین جلسه از مجموعه پیش‌نشست‌های همایش بین‌المللی «عقلانیت، خداباوری و خداناباوری» به همت مؤسسۀ پژوهشی حکمت و فلسفۀ ایران و دانشگاه امام صادق، دوشنبه 4 اسفندماه به صورت مجازی برگزار شد. در ادامه متن سخنان رضا محمدزاده، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) را می‌خوانید که با موضوع «مواجهه ابن سینا با مسئله خداناباوری» ایراد شده است؛

در مباحث فلسفی می‌گویند هر فیلسوفی برای زمانه خودش است و سپس به تاریخ پیوسته و این موجب می‌شود فکر نکنیم فلاسفه زنده هستند، اما بنده قائل به این نیستم و معتقدم بسیاری از سخنان فلاسفه مسلمان به گونه‌ای است که می‌شود اینها را در شرایط مختلف، طوری بیان کرد که به سوالات مختلف پاسخ دهد. رویکرد بنده در بحث امروز این است که با جریان‌های خداباور و خداناباور مواجه هستیم که در میان آنها موضوعات جدی مطرح می‌شود و کار به چالش مهمی رسیده است. با توجه به زمینه‌هایی که در کشور ما وجود دارد، مواضع باید طوری تبیین شود که اثرگذار باشد. بحث من بر سر این است که اگر ابن سینا در همین زمان بود و سر از خاک برمی‌داشت و در قید حیات بود، با عنایت به ذهنیت و مبانی که داشت، با مقولات خداباوری و خداناباوری مواجه می‌شد، چه اتفاقی می‌افتاد.

ابن سینا به خدا قائل است و رویکردهای عقلی دارد. عالِم منطق بوده و با استفاده از استدلال‌های مختلف به مقوله خدا پرداخته است. اما چیزی که برای من اهمیت دارد، رویکردهای ابن سینا در مورد خداباوری است که امروز با آن روبه‌رو هستیم که ابن‌سینا به صورت تمام‌قد در برابر خداناباوری ایستاده است. در این زمینه، به چند نکته باید اشاره کنم؛ اولاً اعتقاد دارم خیلی از نکات ارزشمند و شخصیت‌های مهم را باید در این چالش‌ها بشناسیم. اگر ابن سینا را از ابتدا تا انتهای حرف‌هایش بخوانید، او را می‌فهمید، اما در این چالش‌های فکری اگر بخواهیم او را بشناسیم، با شناخت اول متفاوت است. یکی از کارهای ما در دانشگاه امام صادق(ع) نیز این بوده که نظرات فلاسفه را منطبق بر مباحثی که امروز ذهن بشر را در مباحث فلسفی به خود مشغول کرده، مطرح می‌کنیم و در این صورت، نقاط قوت، توانایی‌ها و کارآمدی مباحثی که فلاسفه داشتند را بهتر درک می‌کنیم. می‌گویند کسی که فقط تهران را دیده باشد، لندن را نیز نمی‌شناسد، لذا کسی هم که فقط حکمت اسلامی را بما هی حکمت اسلامی بشناسد، توانایی‌های آن را مورد شناسایی دقیق قرار نمی‌دهد.

در مطالعاتم، با نکاتی مواجه شدم که با این نکات اگر رویکردهای ابن سینا را تحلیل کنیم، حرف‌هایی برای گفتن خواهد داشت که او را متمایز می‌کند و شاید هم به همین دلیل است که امروزه نیز خیلی‌ها به مباحث وی اقبال دارند. در حوزه خداناباوری آن هم در مفهوم جدید کلمه و حتی جریان‌های خداناباوری معنوی، شخصیت‌های مهمی آمده‌اند و حرف‌های قابل‌توجهی نیز زده‌اند. گاهی اوقات می‌بینیم، حرف‌هایی که فکر می‌کنیم وقتش گذشته، اما امروزه باید مورد توجه قرار گیرد. مانند اینکه برای پاسخ به آن اشکالات و مسیر ذهنی که دامن‌گیر برخی شده، باید به حرف‌های گذشته پرداخت. شخصیت‌های مهمی داریم که خداناباور هستند و حرف‌های زیادی نیز زده‌اند و این حرف‌ها در حال چرخش است. البته در کشور ما نمی‌شود خیلی ساده به این نظرات دست یافت، اما شخصیت‌های مهمی در این زمینه هستند و یکی از متن‌هایی که می‌تواند خیلی مناسب رویکردهای آنها را توضیح دهد، نامه «هریس» به مسیحیان است.

می‌خواهم مواردی که در این نامه آمده را به ابن سینا منتقل کنم و به نمایندگی از ابن سینا به این نکات پاسخ دهم و در اینجا باید به برخی از نکات مندرج در این نامه بپردازم؛ از جمله اینکه متافیزیک مذهبی، یعنی بحث‌های استدلالی و عقلانی در حوزه متافیزیک که مبتنی بر رویکردهای مذهبی باشد، از نظر هریس کور است و مبتنی بر بی‌سوادی است و در آن اصلاً توجه علمی نیست. معنای حرف ایشان این است که هر میزانی که علم پیشرفت کند، دین حذف می‌شود و شاید می‌خواهد وانمود کند اگر طرفدار پیشرفت علمی باشیم، نباید گرایش‌های الهی داشته باشیم، چون اینها گرایش‌های کور است که از دقت علمی مبرا است.

از جمله موارد دیگر اینکه، گرایش‌های دینی اولویت‌های حیاتی انسان را تغییر می‌دهد و آنچه ضرورت دارد، در مقام خود قرار نمی‌گیرد و ایشان می‌گوید گرایش‌های دینی، آنچه ضروری انسان‌ها است، با قساوت نادیده می‌گیرد و مثال‌هایی نیز می‌زند که مهم‌ترین مثال‌های او، نمونه‌هایی از نظریات علمی است که مورد توجه محافل علمی قرار گرفته است. مشکل دیگری که مطرح می‌کند، اینکه اعتقادات دینی باعث یکسری آفت‌ها برای انسان می‌شود که به خصوص در حیات اجتماعی او است. کشتارها و دعواهای مذهبی از یک‌طرف و از طرف دیگر، مواردی است که بشر به تجربه تاریخی‌اش متوجه شده که با مصالحی که در جامعه بشری وجود دارد، منافات دارند، مانند برده‌داری که پیشرفت انسان و کمالات انسان اینها را نفی می‌کند. همچنین اموری که مایه آرامش انسان‌ها و خوشی انسان‌ها است نیز از سوی دین منع می‌شود. مثال‌هایی نیز در این زمینه مطرح می‌کند که یکی از آنها الحاد است. ایشان معتقد است دین اجازه‌ای به الحاد نمی‌دهد یا مباحثی که دین آنها را انحراف می‌داند، این افراد این موارد را انحراف نمی‌دانند. مثلاً ازدواج با محارم، یکی از موارد است یا مقولاتی مانند سحر مواردی است که ادیان با آنها مقابله می‌کنند، اما به زعم آنها، برای بشر ایجاد آرامش می‌کند و ادیان اینها را منع می‌کند و در نتیجه رنج بشر را موجب می‌شود.

نکته دیگر اینکه اعتقادات دینی توجیه ندارد و هیچ‌کدام از اعتقادات دینی موجه نیست؛ یعنی ادله‌ای که برای آن صورت می‌گیرد، برای انسان، یقین معرفتی ایجاد نمی‌کند و ایشان مثال هم می‌زند و می‌گوید این برهان‌هایی که اقامه شده، مفید نیست. مسئله شر را مطرح می‌کند و می‌گوید این مسئله نشان می‌دهد، دانای مطلقی که وجود داشته باشد و نظام احسن را با دانایی خود طراحی کرده باشد را نمی‌توان متصور شد. از طرف دیگر، ادله‌ای که مطرح می‌شود و مباحثی که در علوم مطرح می‌شود نیز مد نظر بوده است. از جمله نظریاتی است که بسیاری از حرف‌های فلاسفه را نفی می‌کند و نمی‌شود آنها را قبول کرد، مثلاً از جمله موارد، نظریات تکامل است که مورد تأکید خداناباوران قرار می‌گیرد.

همچنین هریس می‌گوید، بشر نیاز به اخلاق دارد، اما حکمت به معنای باید و نباید در اخلاق، مقدم بر دین است و نیازی نبوده انسان برای اخلاق، مرکز توجه خود را خدا قرار دهد. لذا می‌توان اخلاقی بود، اما خدا را قبول نداشت و می‌گوید دین با اخلاق نیز مشکل دارد، چون دین چیزهایی را اخلاقی می‌داند که اخلاقی نیست. وی معتقد است، بحث خیرخواهی و ارزش‌ها نیز مختص مومنان نیست و خیلی از انسان‌ها مومن نیستند، اما ارزش‌ها برای آنها اهمیت دارد، لذا خدا در اخلاق مهم نیست. نکته دیگر اینکه خداباوری با علم تعارض دارد، چون ادله علمی یقینی است، اما دین، مبتنی نظریه است که احتمال است.

اما باید دید خداباورها در مواجهه با این مباحث چه رویکردهایی دارند. آنها به صورت کلی چند نوع مواجهه با رویکردهای خداناباورانه مطرح می‌کنند و شخصیت‌های مهمی نیز نماد این‌ها هستند. برخی از رویکردها، علمی - تجربی است و نظریات علمی که ملحدان روی آن تأکید دارند، مانند تکامل را زیر سوال می‌برند و دلایل متقن می‌آورند. از این رهگذر، آدم متوجه می‌شود که بحث اختلافی است و آنطور که هریس و ... ادعا می‌کنند، این مسئله اتفاقی نیست. رویکرد دوم، عقلی - فلسفی است و جریان‌های خداباور از این حیث ورود می‌کنند و می‌گویند مباحث مبتنی بر خداباوری، با آنچه در علم مطرح می‌شود، تضادی ندارند و در این زمینه، آدم‌هایی هستند و حرف‌هایی دارند و برخی از آن‌ها معتقد به الگویی به نام الهیات علمی هستند. کسی از الهیات علمی بحث می‌کند که تعارضی بین علم و دین نبیند. لذا با توجه به این معنا، برخی معتقدند، در خصوص باورها به خدا، باور به خدا نیاز به ادله متقن ندارد و برخی از گرایش‌ها با یک رویکرد اصلاحی در حوزه معرفت‌شناسی، باور به خدا را جزو باورهای پایه قرار داده است.

اما اکنون باید این‌ها را به ابن سینا عرضه کنم و بگویم شما به عنوان رئیس جریان مشائی، نظرتان چیست؟ آیا اینها در مورد دین و خدا صدق می‌کند یا خیر؟ نمی‌خواهم استدلال‌های ابن سینا را مطرح کنم، بلکه می‌خواهم شاکله کلی فکری ابن سینا را طرح کنم تا روشن شود نظر ابن سینا چیست. در بحث خداباوری، اساساً ابن سینا فیلسوفی است که مباحث او منطقه‌ای نیست. بحث‌های او یک شبکه بزرگ مفصل به‌هم پیوسته‌ای است که اجزای آن ارتباط منطقی دارند و این ویژگی بسیاری از متفکرین مسلمان است و اینطور نیست که فقط در حوزه ذهن، بحث کرده باشند. خیر، در همه این حیطه‌ها ورود کرده و یکی از اتفاقات در تفکر سینوی این است که، مبنای او این است که تمام معرفت‌های بشر به‌هم مرتبط است و این ارتباط نیز ضروری است و در مورد شخصیت حقیقی انسانی است و دلیلش هم این است که یکی از مهم‌ترین بحث‌های وی، مبانی انسان‌شناختی او است. بوعلی، انسان را موجودی می‌داند که درست است از زمینه‌های مادی تحققش آغاز می‌شود و در کف کره خاکی انسان محقق می‌شود، اما به محض اینکه روی زمین قرار گرفت، باید مدارجی را طی کند که برخی به صورت طبیعی و برخی ارادی هستند.

از نظر بوعلی، مسیری که انسان باید طی کند، مسیری است که این زمینه‌های که برای او به وجود آمده، باید به عنوان زمینه موقت تلقی شود و پس از این، باید انسان به موقعیت دیگری برود و برای اینکه این کار به درستی انجام شود، باید تدبیر کند که از مهم‌ترین ویژگی‌های نفس انسان است. نفس انسان از ادراکات و احساساتش در رسیدن به غایتی که ابن سینا برای آن تصویر می‌کند، نقش دارد و لذا از نظر وی انتهای این مسیر، با توجه به ویژگی‌های مبدأ این مسیر که امری فراحسی است، اتفاقی صورت می‌گیرد و آن اینکه انسان از جایی می‌آید و به جایی می‌رود و در این مسیر، کره خاکی و ادراکات حسی و خیالی و جزئی، یک بخشی از این مسیر هستند.

بحث‌های ابن سینا و نوع رویکردش کاملاً در راستای ایمان‌گروی است و در دست ابن سینا، دلیل شهود، تمثیل، استفاده از تجربیات علمی و ... وجود دارد. یکی از مهم‌ترین شخصیت‌ها که در علم تجربی، طبیعیات، ریاضیات و ... ورود کرده و حتی در علوم وضعی و اعتباری ورود کرده و صاحب اثر است و کمالات علمی خود را اثبات کرده، ابن سینا است. مواجهه‌ای که از آثار ابن سینا درک می‌کنم این است که انسان را مثل سیارات متحیره می‌داند. حرکت‌های این سیاره‌ها نیز چند نوع است؛ یک حرکت کلی و واحد دارند و غیر از آن، حرکت‌های دیگری نیز برای آنها رخ می‌دهد و هر سیاره‌ای، در عین اینکه دور خودش می‌چرخد، با فلک حامل، دور چیز دیگر نیز می‌چرخد. تصویری که ابن سینا به دست می‌دهد چنین تصویری است. انسان در حوزه ادراکاتی که دارد و مسیر کمالی‌اش، مانند چنین سیاره‌ای است و یک حرکت ندارد، بلکه گاهی دور خودش و یا جهان و یا خدا می‌چرخد و اینها را نیز با روش‌های مختلف انجام می‌دهد. در نتیجه، مجموعه ایرادهایی که از جانب خداناباوران مطرح می‌شود، در دستگاه فکری ابن سینا به عنوان یک منظومه فکری عقلانی که در راس آن خداباوری است، جایگاهی ندارد.

انتهای پیام
captcha