محمدعلی میرجلیلی فرزند علیمحمد که در نوروز 1347 به دنیا آمد و اصالتاً اهل شاهدیه یزد است و از کلاس سوم دبستان در شهر یزد زندگی میکند، به مناسبت ولادت باسعادت حضرت ابوالفضل العباس(ع) که روز جانباز نامگذاری شده، در گفتوگو با ایکنا از یزد اظهار کرد: هرچند حکومت خفقان پهلوی را از نزدیک مشاهده کرده و قبل از انقلاب، در راهپیماییهای علیه نظام ستمشاهی شرکت میکردم اما چون از نزدیک نظامی بودن را لمس نکرده بودم، معنای آن را نمیدانستم و درک نمیکردم تا زمانی که جنگ اتفاق افتاد، جنگ که اتفاق افتاد تعدادی از سرداران معروف سپاه از جمله شهید خلیل حسن بیگی و شهید حسن رشیدی هم محلهای و همسایه ما بودند و خبرهای جبهه در بین مردم بیان میشد و مقدمتاً با جنگ آشنا شدم و تا حدودی آن را درک کردم، آن موقع دانش آموز مقطع راهنمایی بودم و با توجه به سن کم اجازه حضور در جبهه به ما داده نمیشد اما شور و شوق زیاد باعث شد به صورت مخفیانه به جنگ بروم.
وی ادامه داد: با توجه به اینکه فرمانده آموزشی، شهید حسن رشیدی از همسایههای ما بودند، من را شناختند و گفت: «تا اینجا آمدهای از این جا به بعد چه خواهی کرد؟» گفتم: «خدایی که ما را تا اینجا آورده از اینجا به بعد هم حمایت خواهد کرد و ان شاءالله مابقی کار هم جفت و جور خواهد شد.» زمانی از غفلت این فرمانده استفاده کردم و در یخچال اتوبوس مخفی شدم. اتوبوسهای قدیمی دو در داشت یکی در جلو ماشین و یکی هم عقب که در عقب ماشین را بسته و یخچالی از جنس چوب روی آن قرار میدادند و داخل آن هم یخ حمل میشد و پوشال کولر نیز زیر این یخچال میگذاشتند و برای مسیرهای طولانی از این ماشینها استفاده میشد تا مردم آب خنک داشته باشند. این اتوبوس از پادگان شهید بهشتی (باغ خان) به سمت راه آهن حرکت میکرد و خوشبختانه یخ موجود نبود لذا با همراهی تعدادی از نوجوانان که بعداً دو نفر شهید شدند، از این غفلت استفاده کردیم و در یخچال مخفی شدیم.
میرجلیلی افزود: در راهآهن بنا بر تصمیم مأمور راه آهن و از آنجایی که اطلاع نداشت احتمالاً افرادی بدون مجوز حضور یابند، مبنا را بر این قرار داد که هر کسی که لباس نظامی بر تن دارد وارد قطار شود و ما هم وارد شدیم تا اندیمشک، در آنجا شهید خلیل حسن بیگی من را شناخت و به من گفت: «با اجازه چه کسی تا اینجا آمدی؟ مگر خلیل نباشد که شما بتوانید ادامه مسیر دهید» با تعدادی که تا اینجا آمده بودیم، مجدد مخفیانه حرکت کردیم. خوشبختانه فردی که به عنوان مسئول آموزش بود چون غیر بومی بود، شناختی از بچههای یزد نداشت، و مبنا را بر داشتن کارت آموزش قرار داد، که ما هم کارت آموزش را گرفته بودیم. تا منطقه فکه که مجدد شهید خلیل حسن بیگی ما را دیدند و خواستند مانع شوند اما عنوان کردیم تا اینجا آمدهایم و برنخواهیم گشت.
این جانباز شیمیایی دوران دفاع مقدس با اشاره به اینکه در تاریخ 18 بهمن 1361 متأسفانه اولین حضور ما تلخترین حضور بود گفت: تلخترین عملیاتی که رقم خورد، والفجر مقدماتی بود و میتوان گفت بیشترین شهید مفقود از استان یزد برای کربلای پنج و والفجر مقدماتی بوده است، در عملیات والفجر مقدماتی قبل از حضو در هر چادر 30 تا 40 نفر همراه بودیم اما بعد از عملیات در هر چادری به 3 تا 4 نفر رسیدیم و شروع جبهه با غم و اندوه شروع شد و تلخترین خاطره برای ما رقم خورد زیرا که بهترین رزمندگان ما یا شهید شدند، یا مفقود و یا اسیر شدند.
وی با اشاره به اینکه پس از این عملیات شهید خلیل حسن بیگی شرایط اعزام را سخت گرفت که نتوانستیم به جبهه برگردیم گفت: در دی ماه 1362 با توجه به اینکه قبلاً در جبهه حضور یافته بودم، مجدد به جبهه برگشتم و در عملیات خیبر شرکت و رزمندگان ایرانی با رشادت مقاومت کردند و خیبر اولین عملیاتی بود که یزدیها به صورت مستقل حضور داشتند و خوشبختانه با موفقیت همراه بود.
میرجلیلی افزود: بعد از خیبر به یزد آمدم و در دبیرستان ایرانشهر مشغول به تحصیل شدم و بنا به درخواست کمک برای حضور در جبهه و با توجه به اینکه قبلاً در جبهه حضور یافته بودم، و رزمندگان در محاصره شدید دشمن قرار داشتند، در عملیات بدر شرکت کردم و به کمک آنها رفتیم و قرار بود عملیات کمیل رقم بخورد ولی متأسفانه عملیات لو رفت، و مجبور به برگشت شدیم و در خط شلمچه، کربلای 5 مستقر شده و نزدیک چهار ماه آنجا بودیم، در اهواز آموزش آبی خاکی فرا گرفتیم و به گروهان ویژه تبدیل شدیم و تا آخر جنگ فعالیت داشتیم و این گروهان بهترین گروهان رزمی تیپ الغدیر شد و شهدای غواص اکثراً از همین گروهان بودند از جمله شهدای غواص قرآنی که در همین گروهان مظلومانه جنگیدند و پس از آن هم کمتر کسی از آنها یاد میکند.
وی ادامه داد: در عملیات قدس 5 حضور یافتم و 16 مرداد 1364 در همین عملیات جانباز شدم و در این عملیات پاسگاه نیروهای عراق سقوط کرد و تنها عملیاتی بود که نه تلفات داشتیم، نه اسیر و شهید مفقود و درعین حال پیروزی هم داشتیم. در عملیات قدس 5 مسیری را باید از نیزارها عبور میکردیم اما مسیر را دشمن کشف کرده بود و وقتی از نیزارها بیرون آمدیم، این موضوع را متوجه شدیم متأسفانه در جمع 32 نفر، حدود 23 نفر شهید شدند که من هم زخمی و بیهوش شدم و تا پس از طلوع آفتاب که برای کمک آمده بودند، هیچ چیز متوجه نشدم اما دوباره بیهوش شدم و وقتی به هوش آمدم، متوجه شدم در مشهد الرضا بستری هستم، هرچند آرزوی کودکی من بود که به مشهد مقدس بروم اما دست تقدیر این گونه بود که به این شکل طلبیده شوم.
میرجلیلی با اشاره به اینکه آن زمان رزمندگان متوجه این امر شده بودند که دین عامل نجات جامعه از فلاکت است گفت: اگر مسائل روحی با معنویت گره بخورد، حجم سختیها کاهش مییابد و اکنون در این شرایط سخت کرونایی باید به این موضوع توجه کرد.
وی ادامه داد: پس از اینکه سه تا چهار ماه در مشهد بستری بودم، به یزد برگشتم و آن زمان امکانات به نحوی که اکنون وجود دارد، نبود، یک پزشک غیربومی در سطح شهر وجود داشت و مرکز درمانی نیز یک مرکز در آزادشهر فعالیت داشت و در زمینه پزشکی با مشکلات زیادی روبرو بودیم اما اکنون کادر درمان حرفهای و مراکز درمانی در سطح شهر وجود دارد که به راحتی میتوان مراجعه کرد. خوشبختانه کادر پزشکی ما افتخار یزد و ایران هستند و امکانات از مشکلات میکاهد.
این جانباز قرآنی با اشاره به اینکه پس از جنگ به یزد آمدم و ازدواج کردم به فعالیتهای قرآنی در طول این سالها اشاره کرد و گفت: از سال 1354 فعالیت در عرصه قرآن را شروع کردم هر چند قبل از مدرسه، نیز با حضور در مکتب خانه قرآن را فرا گرفته بودم، شاید آموزشها در سطح کنونی نبود اما ملاها با دل و جان آموزشها را ارائه دادند که شاهد رواج قرآن در سطح جامعه بودیم و با آن شرایط خفقان حاکم بر جامعه و سختیهایی که وجود داشت و با شدت ترس و لرز و مخفیانه در جلسات قرآنی شرکت میکردیم و به یاد دارم کنار مسجد جامع شاهدیه، باغی بود که به دلیل گرمی هوا در زیر سایه درختان قرآن را فرا میگرفتیم.
وی ادامه داد: اکنون به برکت انقلاب اسلامی تحولی در عرصه قرآنی صورت گرفت و اساتید بزرگوار نسل جوان قرآنی را تربیت کرد که از جمله میتوان به شهید دانش اشاره داشت که نام یزد را نه تنها در کشور بلکه بین الملل بلندآوازه کرد و حتی ایشان در مناطق محروم حضور یافت و برای قرآن زحمت کشید و مظلومانه در منا شهید شد اما قدر و ارزش ایشان دانسته نشد و این گلایه از مسئولان و رسانه ملی وجود دارد، لذا میتوان برای ایجاد انگیزه بیشتر از نوجوانان قرآنی بهره برد به نحوی که در برنامهها و سریالهای تلویزیونی در قسمتهایی از نوجوانان قرآنی استفاده داشته باشند و یا در مراسمهای مختلف حتی عروسی با کلام خدا شروع شود و یا برنامههای دیگر تا از غربت قرآن کاسته شود.
وی ادامه داد: در زمانی نوار قرآن در یزد وجود نداشت و برای اولین بار حسین مقدس، نوار قرآن را به شهر وارد کرد و آن موقع بحث آموزش به صورت تخصصی مطرح نبود اکنون در فضای مجازی با یک سرچ ساده میتوان به انواع تلاوتها و آموزشها دسترسی داشت. لذا باید بیش از گذشته نسبت به کادرسازی برای آینده اقدام کرد.
میرجلیلی از استاد محمدرضا مجاهد به عنوان اولین استاد خود یاد کرد و گفت: در کنار اساتید بزرگوار همچون صباغ، تقوایی و ... آموزش تخصصی را فرا گرفته و سپس برای آموزش بیشتر به تهران رفتم و از اساتید همچون ابوالقاسمی، بلده، خدام حسینی، سلیمی، قره شیخلو و رحیم خاکی بهرهمند شدم و آموزشهای تخصصی و دستگاههای مختلف را آموزش دیدم.
این پیشکسوت قرآنی گفت: کلاس سوم قرآن را شروع کردم و وقتی انقلاب پیروز شد اول راهنمایی در مدرسه طراز با حمایت استاد بزرگوار حاج حسین اعتباری، در رشته قرائت وارد شدم و در جلسات متعدد تلاوت داشتم. در بخش آموزش اولین آموزش تخصصی در سال 68 را در کلاس استاد قره شیخلو حضور یافتم و نتیجه این دوره پربار 23 معلم قرآنی از 25 نفر بود .
وی با اشاره به اینکه این موضوع همزمان شد با آغاز تدریس بنده هر چند در زمان جنگ آموزشهایی به رزمندگان داشتم اما آموزش کلاسیک نبود و پس از این دوره و آموزش تخصصی که تحولی در آموزش شد، ادامه دادم گفت: هر چند جانبازی مشکلات زیادی را برای من به وجود میآورد و محدودیتهایی وجود داشت به نحوی که نمیتوانستم نماز را ایستاده بخوانم اما این محدودیت هیچ گاه مانع کار من نشد و با انگیزه تدریس را ادامه دادم و اینکه پس از سالها یکی از شاگردانم وقتی در یزد حضور مییابد در کنار دیداری که با خانواده دارند، به من نیز سر میزنند، افتخاری است که در این سالها ادامه دارد و به آن میبالم و معتقدم فعالیتهای قرآنی بازنشستگی ندارد و باید از اساتید علمی بهره برد و در هر صورت در حد توان به فعالیت در عرصه قرآن پرداخت.
میرجلیلی با اشاره به اینکه پس از فعالیت در عرصه تربیت معلم، به کار پژوهشی و نقد علمی وارد شدم و فعالیت تخصصی در زمینه مفاهیم قرآنی را از سال 1378 آغاز کردم، گفت: جلسه قرآنی بنده از سال 72 تاکنون برقرار بوده و کرونا این جلسه چندین ساله را تعطیل کرد. و در زمینه رکود علمی که امسال روبرو بودیم باید راهکاری ارائه شود. هرچند آموزش مجازی دنبال شد اما به صورت حقیقی و حضوری نخواهد بود. تعطیلی مؤسسات قرآنی میتواند خسارات جبران ناپذیری را به همراه داشته باشد و لذا باید راهکاری اندیشیده شود.
انتهای پیام