روز 26 مرداد سال 1369، ميهن اسلامی شاهد حضور آزادگان سرافرازی بود كه پس از سالها اسارت در زندانها و اسارتگاههای مخوف رژيم بعث عراق، قدم به خاک پاک ميهن اسلامی خود گذاشتند. در اين ميان ستاد رسيدگی به امور آزادگان كه در 22 مرداد 69 تشكيل شده بود به تبادل انبوه اسرا پرداخت. اين ستاد با مساعدت و همراهی ديگر دستگاهها، تبادل حدود 40 هزار آزاده را با همين تعداد اسير عراقی انجام داد. آزادگان، با ايمان راسخ خود در برابر همه فشارهای جسمی و روحی دشمنان ايستادند و روابط اجتماعی جامعه كوچک اردوگاهی خود را بر پايه اخلاق حسنه بنا نهادند و از شكنجههای مزدوران بعث هراسی به خود راه ندادند. آزادگان، صبورتر از سنگ صبور و راضیترين افراد به قضای الهی بودند. اينان سينههايی فراختر از اقيانوس داشتند كه از همه جا و همه کسی بريده و به خدا پيوسته بودند. آزاده ناميده شدند چون از قيد نفس و نفسانيات رهايی يافته بودند.
سیدحسین فرمیباف، آزاده سرافراز یزدی و استاد دانشگاه آزاد اسلامی واحد یزد در سال 1342 در یزد متولد شد و در سن 17 سالگی به ندای «هَل مِن ناصر یَنصُرُنی» ولی زمانش لبیک گفت و عازم جبهههای حق علیه باطل شد. وی در سومین مرتبه اعزام به جبهه و پس از حضور در عملیات محرم در سحرگاه ششم آبانماه 1361 در منطقه دهلران در حالی که بر اثر اصابت گلوله به پایش قدرت حرکت نداشت به اسارت نیروهای بعثی درآمد و پس از هشت سال اسارت در سال 69 به کشور بازگشت.
به همین مناسبت ایکنای یزد با این آزاده سرافراز گفتوگویی انجام داده است که متن آن از نظر میگذرد.
این آزاده سرافراز یزدی با اشاره به انگیزهاش از حضور در جبهههای نبرد، اظهار کرد: علتی که انقلاب اسلامی در سال 57 به پیروزی رسید، این بود که انقلاب حرکتی بود که در تودههای مردم علیه ظلم شکل گرفت و البته این جریان ظلمستیزی مردم پس از کودتای 28 مرداد و اتفاقات سال 42 آغاز شد و ملتی که عزت آنها بهواسطه برخی اقدامات پهلوی نظیر کاپیتولاسیون یا انقلاب سفید لگدمال شده بود تلاش کردند تا بار دیگر عزت و شرف خود را باز پس گیرند و نهایتاً در بهمن 57 به آرمان خود دست یافتند.
وی ادامه داد: پس از پیروزی انقلاب، آمریکاییها که منافع و اعتبار خود را در ایران از دست داده بودند تلاش کردند تا به طرق مختلف بار دیگر در ایران حضور پیدا کنند اما زمانی که اقدامات آنان جواب نداد یک جنگ نابرابر علیه کشورمان به راه انداختند بهگونهای که در این جنگ در حالی که پیشرفتهترین سلاحهای روز آن دوران در اختیار عراقیها بود ابتداییترین سلاحهای جنگی را از ما دریغ میکردند، لذا جوانان آن دوران برای حفظ عزت کشور، شرف ملت و ممانعت از دستدرازی مجدد اجانب به کشور در خود احساس وظیفه کرده و بهعنوان جوان ایرانی در دفاع از این ارزشها و مظلومیت کشور وارد عرصه پیکار با دشمن بعثیای شدند که تمام دنیا از او حمایت میکرد.
فرمیباف با اشاره به نحوه اسارتش در سال 61، اظهار کرد: بنده پس از دو مرتبه حضور در جبهه و شرکت در عملیات رمضان و مطلع الفجر گیلان غرب سرانجام در مرتبه سوم و در آخرین مرحله از عملیات محرم که در حال پاکسازی منطقه بودیم به همراه چند تن از همرزمان از ناحیه پا تیر خوردیم و نتوانستیم به حرکت خود ادامه دهیم. سرانجام پس از یک و ساعت نیم خونریزی عراقیها ما را به عقب منتقل کردند در حالی که بهشدت خونریزی داشتیم از لحظه اسارت که ساعت شش صبح بود تا زمان انتقال به بیمارستان حدود 15 ساعت ما را معطل کردند و پس از 25 روز بستری شدن در بیمارستان به اردوگاه منتقل و در اردوگاه نیز تا چندین ماه با عصا حرکت میکردم.
این آزاده سرافراز یزدی گفت: فضای اردوگاههای اسارت نمونهای از فضای جامعه در دوران جنگ بود یعنی بین اسرا وحدت، همدلی، یکرنگی و تفاهم موج میزد، اگر اسیری از نظر تأمین معیشت دچار مشکل میشد در حالی که برخی از اسرا خودشان مشکل داشتند از حق خود میگذشتند تا بتوانند مشکل همرزم خود را برطرف کنند ضمن اینکه علیرغم محدودیتهای زیاد در اردوگاهها، بچهها تمامی مراسم اعم از عزاداریها و شادیها را برگزار میکردند و زمانی که خبر این اقدامات به گوش عراقیها میرسید رفتار آنها عوض میشد و وحشیانه به بچهها حمله میکردند و آنان را با کابل کتک میزدند بهگونهای که تا چندین ماه رد کابلها، روی بدن آنها میماند البته روشهای دیگری هم داشتند و اسرا را به بدترین شکل ممکن شکنجه میکردند.
وی با اشاره به تلخترین و شیرینترین خاطره از دوران اسارت، افزود: طبیعی است که در آن دوران سختیها و مشقتهای زیادی به آزادگان وارد میشد، اما اگر بخواهم نمونهای از این تلخیها را بیان کنم، اینکه در اواخر جنگ بود که بچهها یکی از اسرای نفوذی را که خبرچینی میکرد شناسایی کرده و کتک زدند زمانی که خبر به گوش بعثیها رسید آن نفوذی را از آسایشگاه با خود بردند و پس از کسب اطلاعات، طی سه مرحله، از ساعت 11 شب تا 8 صبح با جمعیتی حدود 50 نفر به 16 آسایشگاه بهصورت دورهای حمله کرده و به حدی بچهها را کتک زدند که در آن ماجرا چندین نفر دچار شکستی از ناحیه سر، دست و پا شدند و حتی یک نفر به درجه رفیع شهادت رسید و این حادثه وحشتناک بسیار تلخ بود، اما تلخترین و بدترین حادثه خبر ارتحال امام راحل بود؛ زمانی که صبح از خواب بیدار شدیم رادیو عراق این خبر را اعلام کرد و به گمانم هیچ روزی تلختر از آن روز نبود و این خاطره تلخترین خاطره هر آزادهای است.
وی ادامه داد: اما اگر بخواهم از شیرینیها بگویم شیرینترین خاطره مربوط به زیارت عتبات عالیات پس از امضای قطعنامه بود که یک روز صبح تعدادی اتوبوس آوردند و ما را برای زیارت به شهرهای مذهبی عراق بردند و آن زیارت پس از سالها تحمل سختی، شیرینترین خاطره برای ما بود.
فرمیباف بیان کرد: ماه محرم نزدیک بود، عراقیها از اين ماه بهشدت میترسیدند، ممنوعیتها و فشارها بیشتر میشد، از هر طریق که میتوانستند، سعی داشتند مانع برگزاری مراسم عزاداری در ماه محرم شوند. در آنجا ما لباس سیاه نداشتیم ولی سعی میکردیم به هر نحو ممکن حق این ماه را با برگزاری مراسم ادا کنیم. به یاد دارم در اولین محرمی كه در اردوگاه بودم، فرمانده عراقی وارد اردوگاه شد و همه را جمع کرد و گفت: «امام حسین مال ما است، ما او را کشتیم و به شما هم ربطی ندارد!» عزاداری، خواندن زیارت، دعای دستهجمعی، نماز جماعت، همه ممنوع بود. با این همه نمیتوانستند از برگزاری مراسم جلوگیری کنند، چون به هر حال مراسم در آسایشگاهها برگزار میشد.
وی ادامه داد: افراد خوشصدایی در اردوگاه بودند كه در ايام محرم با نوای گرمشان حال خوشی به اسرا میدادند. مراسم غالباً شبها برگزار میشد، زمانی كه عراقیها آمار میگرفتند و از اردوگاه بيرون میرفتند، کمکم زمزمه عزاداری در آسایشگاهها شروع میشد. عراقیها به اين نتيجه رسيده بودند كه در شرايط عادی نمیتوانند مانع برگزاری مراسم محرم شوند، لذا به اسم طرح واكسيناسيون كه امری بهظاهر قانونی و ضروری بود، تلاش میکردند تا چند روزی بچهها را زمینگیر كنند.
فرمیباف افزود: حكايت از این قرار بود كه گروهی را در قالب یک تیم پزشکی برای تزریق واکسن به اردوگاه آوردند. در آن سال وقتی حدود دو روز به تاسوعای حسينی مانده بود، همه اسرا را واکسن زدند. جالب این بود که در اين تزريقات يک سرنگ را برای حداقل 20 نفر استفاده میکردند. پس از تزريق اين واکسنها، عموم بچهها بين سه تا پنج روز به شدت زمینگیر شدند و با اين ترفند، روزهای عاشورا و تاسوعا را از ما گرفتند، زيرا ميزان تزريق واكسن از حد معمول بيشتر بود و به همين دليل بچهها بهشدت ضعيف شده بودند.
این آزاده یزدی گفت: تزریق واکسنها چنان اسرا را زمینگیر کرد که تا چندین روز تاب و توان حرکت نداشتند، تب شدیدی همه را فراگرفت، بعضی از دوستان که از توان جسمی بالاتری برخوردار بودند به بقیه کمک میکردند و کارهای لازم در جهت بهبودی افراد را انجام میدادند. خلاصه اینکه واکسن حدود یک هفتهای همه را سرگرم کرد. هدف این بود که به عزاداری نپردازیم. با این همه در روزهای تاسوعا و عاشورا بهصورت مخفیانه نوحهسرایی کردیم و مجلس گرفتیم. در هر آسایشگاه افرادی بودند که صدای خوبی داشتند و مداحی میکردند و بقیه با وجود درد شدیدی که در اثر تزریق واکسنها داشتند با سینهزنی آرام، آنها را همراهی میکردند. زمزمه عزاداری اباعبداللهالحسين(ع) در همه آسایشگاهها به گوش میرسید، البته بهسختی،؛ عراقیها متوجه میشدند، وقتی خبر به آنها میرسید، بهتلافی این حرکت، رفتار خشنتری از خود بروز میدادند. مثلاً دوستانی که مداحی میکردند و شناسایی شده بودند، آنها را به بهانههای مختلف میبردند و شکنجه میکردند. بعضی وقتها آب را قطع میکردند، بچهها را به بیگاری میگرفتند و خلاصه از هیچ ظلمی دریغ نمیکردند.
فرمیباف بیان کرد: توصیههای زیادی را رهبر معظم انقلاب و دیگر دلسوزان نظام به مسئولان داشته و دارند، اما به نظر میرسد متأسفانه مسیری که برخی مسئولان ما در آن حرکت میکنند مسیر صحیحی نیست و گوش شنوایی نیز نسبت به توصیههای دلسوزان نظام ندارند؛ همانگونه که همگان میدانند دفاع مقدس را جوانان اداره کردند و نتیجه اعتماد به جوانان به پیروزی رسیدن جنگ بود شما نگاه کنید میانگین سنی فرماندهان ما در آن دوران زیر 30 سال بود و در بین آنها خلوص نیت موج میزد، اما متأسفانه امروز نه تنها به جوانان اعتماد نمیشود بلکه یک سری افراد به پستها تکیه داده و همهچیز را برای خانواده، فرزندان و خویشان خود میخواهند و آنچنان که باید جوانان را در عرصههای خدمتی به کار نمیگیرند؛ درحالی که اینان آیندهسازان این کشور هستند و اگر بخواهیم اقتدار، عزت و شرف خود را در دنیا حفظ کنیم باید به نسل جوان اعتماد کرده و امور را به آنان بسپاریم و در حقیقت رمز برونرفت از مشکلات فعلی کشور اعتماد به جوانان است.
این استاد دانشگاه آزاداسلامی واحد یزد بیان کرد: مقام معظم رهبری فرمودند اگر امروز اتفاقی برای کشور بیفتد جوانان ما به مراتب از نسل اول انقلاب بهتر و پرشورتر در صحنه حضور پیدا خواهند کرد و این مسئله را شهدای مدافع حرم به اثبات رساندند، اما گلایه نسل جوان ما از بیمهریها و کملطفیهایی است که در حق جوانان میشود مسئولان جوانان را رها کرده و از ظرفیتهای عظیم آنان استفاده نمیکنند و متأسفانه این ظرفیتها در حال هدر رفتن است. گله جوانان ما از هزینههای هنگفتی است که در جاهای غیرضروری صورت میگیرد، اما هزینهای برای نیاز جوانان صورت نمیگیرد. امروز اشتغال، ازدواج، مسکن از نیازهای اساسی و ضروری جوانان است که به آن بیتوجهی میشود. بنابراین، امیدواریم دولتمردان با توجه به ظرفیت جوانان و تأکیدات مقام معظم رهبری زمینههای بروز توانمندی جوانان در عرصههای مختلف را در کشور فراهم کنند.
انتهای پیام