ما در دنیایی هستیم که هم سایه داریم، هم سایه هستیم
کد خبر: 4040999
تاریخ انتشار : ۱۶ اسفند ۱۴۰۰ - ۱۰:۵۳
سیدمجتبی حسینی بیان کرد:

ما در دنیایی هستیم که هم سایه داریم، هم سایه هستیم

سیدمجتبی حسینی در ادامه بحث از مسئله سایه‌ها در قرآن کریم تصریح کرد: یک نگاه این است که ما صورت عالم بالا هستیم، نه سایه عالم بالا. من نمی‌گویم این حرف درست است یا غلط است، ولی می‌خواهم بگویم انسانی که تمام این دنیا را صورت می‌بیند چقدر بالا می‌رود، انسانی که به زمین چسبیده است کجا است.

به گزارش ایکنا، جلسه تفسیر قرآن سیدمجتبی حسینی، پژوهشگر و مفسر قرآن شب گذشته پانزدهم اسفند‌ماه با محوریت سوره رعد برگزار شد.

حسینی در این جلسه به تفسیر آیه پانزدهم سوره رعد پرداخت. خداوند متعال در این آیه می‌فرماید: «وَلِلَّهِ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَكَرْهًا وَظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ؛ و هر كه در آسمان‌ها و زمين است‏ خواه و ناخواه با سايه‌هايشان بامدادان و شامگاهان براى خدا سجده مى‌كنند».

گزیده متن جلسه را در ادامه می‌خوانید؛

امشب بحث سایه‌ها را ادامه می‌دهیم. جلسه گذشته مثال‌هایی در این رابطه زدیم. مثال‌هایی که زدیم در جهت بیان مطلب بود. در حقیقت ما داریم نمادهایی را مثال می‌زنیم، مثل اینکه گفتم شما سوار اتومبیل شدی و در جاده می‌روی و سایه اتومبیل را مشاهده می‌کنی. این یک نشانه است. امشب قصد داریم بحث سایه را به پایان ببریم.

در دنیای امروز که دنیای فیزیک است و دنیای پیرامونی ما دنیای مادی است شما از چیز دیگری صحبت می‌کنید. ما دنیا را فقط همین‌ها نمی‌بینیم. حتی سایه را مثال چیز دیگری می‌دانیم. آن سایه نماد یک سایه بزرگتری است. ما در سایه بی‌اختیاری را حس می‌کنیم. وقتی شما راه می‌روی سایه‌ات بدون اختیار دنبال شما می‌آید. چه چیزی در آن سایه موثر است؟ تو و نور. وقتی تو می‌نشینی او هم می‌نشیند. اگر نور نباشد اثری از سایه نیست. پس خیلی هم تابع تو نیست. پس تو تسلطی بر سایه‌ات هم نداری. قدرت بر لایه‌های وجودت نداری اگرچه برخی لایه‌های وجودت تحت تاثیر تو هستند. در این زمینه می‌توان به ضمیر ناخودآگاه مثال زد که تحت اختیار ما نیست ولی ما بر آن اثر می‌گذاریم.

نظریه مثل افلاطونی و ارتباط آن با مسئله «سایه‌ها»

این حرف‌ها را می‌زنم تا به بحث بزرگتری برسم. این عالم فقط اجسام و در و دیوار نیست، یک لایه‌های بالاتری دارد. آنقدر این لایه‌ها به هم مربوطند و بر هم تاثیر دارند که برخی می‌گویند آنچه تو می‌بینی سایه آن چیز اصلی است. اگر می‌گوید ظلال، آن ظلال تو هستی. تو سایه چیز دیگری هستی. نظریه مثل افلاطون همین است. ایشان می‌گوید فرض کنید داخل غار نشستید، در کوه مقابل یکسری سایه می‌بینید که حرکت می‌کنند. فکر می‌کنی همه چیز این سایه‌ها هستند. بسیاری از معادلاتت هم درست در می‌آید ولی همه‌اش درست درنمی‌آید. تمام زندگی تو متمرکز بر مطالعه روی این سایه‌ها است. بر اساس آن به قانون دست پیدا می‌کنی بسیاری از قانون‌ها هم درست است. این در حالی است که سایه هیچ اختیاری از خودش ندارد.

یک نگاه دیگر این است که می‌گوید ما صورت عالم بالا هستیم نه سایه عالم بالا. من نمی‌گویم این حرف درست است یا غلط. ولی می‌خواهم بگویم انسانی که تمام این دنیا را صورت می‌بیند چقدر بالا می‌رود، انسانی که به زمین چسبیده است کجاست. نوع نگاه و شخصیت درونی این دو نفر کجاست؟ نگرش آنها به دنیا چیست؟ بشر می‌تواند همه عالم را سایه چیز بزرگتری ببیند. پس می‌شود دنیا را بزرگتر دید.

علی بن ابی طالب(ع) چنین نگاهی داشت. حکومت به این مهمی در نظرش از آب دهان بز کم‌ارزش‌تر بود ولی اگر یک خلخال را به ناحق بگیرند می‌گوید اگر کسی از این غصه بمیرد ملامتش نمی‌کنم. علی بن ابی‌طالب(ع) در کدام دنیا زندگی می‌کند که من نمی‌فهمم چه می‌گوید؟ تو در کدام دنیایی که ما نیستیم. ای علی که جمله عقل و دیده‌ای/ شمه‌ای واگو از آنچه دیده‌ای. تو چه می‌بینی که ما نمی‌بینیم؟ چرا نمی‌بینیم؟ مگر ما شیعه‌ات نیستیم؟

برخی وقتی به بحث سایه می‌رسند می‌گویند سایه عدم نور است و امری عدمی است. آیا خدا برای یک موجود عدم اینقدر حرف زده است؟ اصلا اگر امر عدمی سجده کند توهین به خدا است. بیایید بیشتر ببینیم. اگر سایه امر عدمی است پس چرا من می‌بینمش. ای خدا، این سایه را پیش چشم ما قرار دادی تا بفهمیم دنیا فقط همین نیست و خیلی بالاتر است.

معنای متفاوت «حسین منی و انا من حسین»

بر اساس همین نگاه حسین بن علی(ع) هم فقط پسر علی(ع) و فاطمه(س) نیست و در عالم بالا روابط دیگری برقرار است چنانکه پیامبر(ص) فرمود: «حسین منی و انا من حسین». به ما هیچ چیز نگفته‌اند، اگر یک نفر هم بخواهد چیزی بگوید یا مسخره می‌شود یا می‌گوییم کاربردی حرف بزن در حالی که اصل کاربرد همین‌جا است. شما در عالم اجسام معمولی چگونه می‌توانی بگویی «حسین منی و انا من حسین». عالم لایه لایه است. معادلات آن عالم با این عالم فرق می‌کند. در این عالم «حسین منی»، در آن عالم «انا من حسین».

ما در دنیایی هستیم که هم ظلال داریم هم ظلال هستیم. یک موقع تو به صاحب سایه می‌رسی. فراق که مولوی می‌گوید فاصله ظل و ذی‌ظل است. اگر به ظل برسی به آرامش می‌رسی. برخی در این دنیا به ذی‌ظل رسیدند. من هیچ وقت نمی‌گویم یکی از معجزات پیامبر این بود که سایه نداشت ولی الآن شما می‌فهمید پیامبر سایه نداشت یعنی چه. امشب شما متوجه شدید پیامبر سایه نداشت یعنی چه.

باز تکرار می‌کنم. ما در دنیای بزرگتری صحبت می‌کنیم. همه قواعد شرعی را در این دنیا نیاور، آنها را در افق بزرگتر ببین. اگر در افق بزرگتری ببینی بهره‌ات بیشتر می‌شود، خطایت کمتر می‌شود، ظرفیتت هم بیشتر می‌شود، صبرت هم بیشتر می‌شود ولی اگر بخواهی با این چهار معادله همه چیز را حل کنی ظرفیتت کم می‌شود. کسی که کارت‌های بی‌نهایت داشته باشد ظرفیتش بیشتر است.

حالا چند نکته درباره سایه در قرآن عرض کنم. نکته اول اینکه قرآن یکی از کاربردهای سایه را چتر حمایت دانسته است لذا می‌فرماید کسانی زیر سایه قرار گرفتند تا از آفتاب سوزان در امان باشند. یکی از آیات خدا برای بنی اسرائیل این بود که برای آنها غمام آفرید. یکی از نعمات بهشت این است که زیر سایه هستند و گرما اذیتشان نمی‌کند. در فارسی هم می‌گوییم سایه‌ات مستدام یعنی سایه‌ات چتر حمایت است. نکته دوم اینکه سایه‌ها حرکت مستقل از ذی‌ظل هم دارند. نکته سوم اینکه سایه‌ها زمان‌مند هستند. خود قرآن تاکید دارد شما را زمانمند کند. به همین خاطر می‌فرماید: «وَظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ».

انتهای پیام
captcha