امام على(ع) فرمودند: «هر كه دو روزش يكسان باشد، مغبون است». سال جدید آغاز و با روزهای ماه مبارک رمضان قرین شده است. در ماه رمضان، فصل خودسازی، میتوانیم هر روز نکات جدیدی بیاموزیم تا نه تنها مغبون نباشیم، بلکه در مسیر رشد و تعالی اخلاقی قرار گیریم.
خبرگزاری ایکنا با همین هدف سلسله جلسات کوتاه اما پرمحتوای سواد عاطفی را به منظور آموزش روشهای مدیریت عواطف و احساسات برگزار کرده است. در این جلسات عاطفه سهرابی، روانشناس، به تشریح راهکارهای عملی مدیریت خشم و سایر عواطف میپردازد.
در یازدهمین جلسه این دوره آموزشی او به تشریح این مسئله پرداخت که چگونه احساس تنهایی نکنیم که در ادامه میخوانید و میبینید.
در این قسمت درباره افرادی صحبت میکنیم که همیشه احساس تنهایی میکنند و ته دلشان خالی است و به دنبال چیزی میگردند و چیزی میخواهند. در بررسی این مشکل، اول از همه میخواهم نوک پیکان را به سمت ما روانشناسان بازگردانم. در بسیاری از مواقع از همکارانم شنیدهام برای اینکه کسی احساس تنهایی نکند یکسری از عاملهای مشترک را به وجود بیاوریم تا افراد کنار هم بمانند و با هم ارتباط خوبی داشته باشند؛ مثل بچهدار شدن و استفاده از یک وسیله مشترک.
حال کار درست چیست؟ چه کار کنیم که این احساس در فرزندمان یا اطرافیانمان شکل نگیرد و هیچگاه احساس تنهایی نکنند. قدم اول این است که نباید به دنبال مشترکات باشیم. مشترکات معنایی ندارند. در زندگی زناشویی هیچوقت به دنبال این نیستیم که ببینیم خانم و آقا چه چیز مشترکی با هم دارند تا آن را تقویت کنیم، چون اگر آن چیز مشترک از بین برود، به راحتی این رابطه از بین میرود.
باید در روابطمان چه خانوادگی و چه دوستانه به دنبال این باشیم که خود درونم را رک و راست و بدون هیچ پیچیدگی و خجالتی به طرف مقابل معرفی کنم. من این هستم و علایقم و خواستههایم اینهاست. شاید مواقعی دوست داشته باشم که با کسی همراهی کنم، اما هیچوقت نباید از من توقع داشته باشی که همیشه همراهی کنم.
البته اول از همه باید بتوانیم خود درونیمان را به خودمان معرفی کنیم. بعضی مواقع وقتی از کسی میپرسیم چه رنگی را دوست داری؟ فکر میکند و میگوید برای چه؟ میگوییم مثلاً برای لباس؟ میگوید من سفید را دوست دارم، اما همسرم میگوید که زرد به تو میآید. کمی فکر کنید. این جواب یعنی فرد احساس تنهایی میکند. وقتی از علاقه شخصی او سؤال میکنند، نظر خودش را میگوید، اما بلافاصله نظر همسر، دوست، مادر، خواهر و ... را مطرح میکند.
در فرهنگ ما تعارف وجود دارد. تعارف به احساس تنهایی کمک کرده است. خیلی از مواقع تعارف به حدی است که موجب شده احساس تنهایی بیشتر ریشه بدواند. یعنی ما برخلاف میل باطنیمان با گروه و افرادی دوست و هماهنگ میشویم. آنها قرار میگذارند که با هم به مسافرت برویم و ما علیرغم اینکه آن شهر را دوست نداریم، قبول میکنیم. وقتی بازمیگردیم، از ما میپرسند خوش گذشت؟ میگوییم بد نبود. بد نبود یعنی اتفاق بدی نیفتاد.
بعد که با خودمان خلوت میکنیم، میبینیم واقعاً در سفر به ما خوش نگذشته است. نه هنگام غذا خوردن چیزی خوردیم که دوست داشته باشیم و فقط با جمع همراهی کردیم، نه موقع دیدن اماکن مختلف لذت بردیم، چون آن اماکن مورد علاقه ما نبود، نه در طی مسیر از مصاحبت با افراد لذت بردیم، چون مباحث از نظر ما خستهکننده بود.
به همین دلیل وقتی در جمع هستیم، احساس تنهایی میکنیم، اما میتوانیم از همین لحظه به دنبال این باشیم که خود واقعی ما چه چیزی را دوست دارد. اول از همه باید آنچه را که دوست داریم کشف کنیم. در هر سنی که هستیم دیر نشده است و همین الان باید چیزهایی را که دوست داریم پیدا کنیم و به دنبال آنها برویم؛ فارغ از اینکه اگر به دنبال خواسته خودم بروم، فلانی را از دست میدهم. سؤال من این است که اگر ما دوستی را از دست بدهیم یا رابطه ما با کسی کمتر شود، ارزشمندتر است یا حال خود واقعی ما خوب باشد.
خیلی از افراد فستفود دوست ندارند و وقتی میخورند اذیت میشوند، اما وقتی اطرافیانشان میگویند برویم فستفود بخوریم میروند؛ یعنی اوج جنایت در حق خودشان. احساس تنهایی به سراغ کسانی میآید که از خود واقعیشان فاصله گرفتهاند، زبان بیان خودشان را ندارند و نمیدانند چه چیزی میخواهند، هدفشان چیست و به دنبال چه چیزی هستند. به همین دلیل به دنبال هر گروهی راه میافتند و در هر مهمانی شرکت میکنند، چون به دنبال گمشدهای هستند و درصددند که ببینند کجا میتوانند آرامش را پیدا کنند، ولی نه تنها پیدا نمیکنند، بلکه خستهتر از قبل به خانه اولشان بازمیگردند.
تمام نیازها و خواستههای ما مشخص است. از لحظات تنهاییمان استفاده میکنیم، تفریحات و افراد مورد علاقه را به ترتیب اولویت مینویسیم، غذاهای مورد علاقه خود را مینویسم و با خودمان گپ میزنیم؛ مثلاً مریم جان کدام یک از غذاها را دوست داری به ترتیب بگو بنویسم. انگار که مریم از جسم من بیرون آمده و در مقابل من نشسته و فقط به دنبال این هستیم که ببینیم مریم چه چیزی را دوست دارد. وقتی بتوانیم خود واقعی را کشف کنیم، دیگر به دنبال این نیستم که کسی را به زور کنار خودم نگه داریم که مبادا تنها بمانیم. امیدوارم بتوانیم خود واقعیمان را پیدا و در مسیر تکامل حرکت کنیم و به رشد واقعی برسیم.
انتهای پیام