چرا معرفت اخلاقی همیشه به عمل اخلاقی تبدیل نمی‌شود؟
کد خبر: 4045310
تاریخ انتشار : ۰۷ فروردين ۱۴۰۱ - ۲۲:۱۴

چرا معرفت اخلاقی همیشه به عمل اخلاقی تبدیل نمی‌شود؟

چرا معرفت اخلاقی هميشه و لزوماً به عمل اخلاقی تبديل نمی‌شود؟ چه چيزی اين شکاف را بايد پر کند؟

مصطفی ملکیان به گزارش ایکنا، مصطفی ملکیان، فیلسوف و اخلاق‌پژوه با انتشار پستی در صفحه اینستاگرام خود نوشت: چگونه بين معرفت اخلاقی و عمل ما شکاف می‌افتد؟ چرا معرفت اخلاقی هميشه و لزوماً به عمل اخلاقی تبديل نمی‌شود؟ چه چيزی اين شکاف را بايد پر کند؟

در اينجاست که افرادی، به خصوص در ٢۵ سال اخير، بحثی با عنوان (فضائل ذهنی) را مطرح کرده‌اند، بدين صورت که همانطور که انسان برای انجام اخلاق عملی، فضائلی بايد داشته باشد، برای اخلاق ذهنی هم فضائلی می‌خواهد. يکسری فضائل در درون انسان با تعليم و تعلم به تدريج بايد راسخ شود.

فضائل ذهن، فضائلی است مربوط به کسانی که می‌خواهند در عالم علم به معنی عام خود، عمل کنند.

اين فضائل ذهنی چيستند؟ يکی از متفکران معروف اروپايی سه فهرست از اين فضائل را ارائه کرده است، در اينجا فقط يک فهرست از فضائل ذهنی ارائه می‌شود که اينها بايد از کودکی در ما تربيت شود.

قاعده زرین

نکته اول قاعده زرين است. بدين معنی که ما را بايد آنگونه تربيت کنند که باور کنيم بايد با ديگر چنان رفتار کنيم که خوش داريم ديگران با ما رفتار کنند. اين يکی از آموزه‌های مشترک همه اديان جهان است.

توجه نکردن به ارزش داوری دیگران

نکته دوم، توجه نکردن به ارزش داوری ديگران است. اگر کسی بخواهد به ارزش داوری ديگران عمل کند هيچوقت نمی‌تواند اخلاق باور يا اخلاق علم را رعايت کند.

نداشتن خودشیفتگی

نکته سوم، خودشيفتگی است. يعنی آنچه متعلق به من است فقط از آن جهت که متعلق به من است بهتر از آن چيزی است که متعلق به ديگران است، از فرزند گرفته تا مال تا باورهای من.

نداشتن پیش‌داوری

نکته چهارم، پيش‌داوری است که داوری قبل از تجربه است نسبت به باورهای ديگران که اين بايد از بين برود.

نداشتن تعصب

نکته پنجم، تعصب است. وفاداری به کسی فقط به خاطر آنکه آن شخص، آن شخص است و اصلاً کاری به تغييرات آن فرد نداشته باشيم. تعصب گاهی در ميان ما معنای پيش‌داوری گرفته ولی به لحاظ روانشناختی تعصب غير از پيشداوری است.

نداشتن جزم و جمود

نکته ششم، جزم و جمود است. يعنی اينکه من بگويم (الف ب است) و محال است که (الف ب نباشد). اين عبارت (و محال است که الف ب نباشد) من را نسبت به (الف ب نباشد) دگماتيست کرده و در جمود برده است.

انتهای پیام
captcha