به گزارش ایکنا، متن یادداشت حجتالاسلام والمسلمین حسین عشاقی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی که در اختیار ایکنا قرار گرفته به شرح زیر است:
«وَ يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً مِنَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ شَيْئاً وَ لا يَسْتَطيعُونَ» (73 نحل)؛ و (مشرکان) غير از خدا، چيزى را مىپرستند كه هيچ رزقى را از آسمانها و زمين براى آنان مالك نيست و توان (اين كار را نيز) ندارند.
عموم مفسران جمله «وَ لا يَسْتَطيعُونَ» را عطف بر «لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً» گرفتهاند؛ بنابراین دو جمله «لا يَمْلِكُ» و «وَ لا يَسْتَطيعُونَ» صله «ما» هستند و «ما» موصول را توصیف میکند؛ بر مبنای این ترکیب، حاصل معنی این است که مشرکان معبودی را عبادت میکنند که بهنفع آنان، مالک رزقی نیست؛ و بر رزقرسانی توانایی ندارد.
اما این نحوه ترکیب دو اشکال دارد یک اشکال این است که بر اساس این ترکیب، دو فعل «لایملک» و «وَ لا يَسْتَطيعُونَ» فاعلشان همان معبودان دروغین هستند؛ اما این فاعل در فعل «لایملک» ضمیری است که برای غیر ذویالعقول بکار رفته است چون به «ما» موصول بر میگردد که برای غیر ذویالعقول است؛ در «وَ لا يَسْتَطيعُونَ» ضمیری است که برای ذویالعقول بکار میرود؛ اگر فاعل این دو فعل، همان معبودان دروغین باشند نباید در یک فعل، غیر ذویالعقول و در یک فعل، ذویالعقول معرفی شوند؛ زیرا این، بین دو بخش صله «ما»، ناهماهگی مفهومی ایجاد میکند و اشکال دوم این است که در این ترکیب، دو جمله «لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً» و «وَ لا يَسْتَطيعُونَ» صله «ما» و مبیّن آن هستند؛ ولی فاعل فعل اول که «ما» را توصیف میکند به شکل مفرد، و فاعل فعل دوم که باز همان «ما» را توصیف میکند، به شکل جمع ذکر شده است؛ و این هم ناهماهنگی لفظی است که چندان مناسب فصاحت قرآن نیست؛ بنابراین تفسیری که عموم مفسران بر اساس ترکیب فوق میکنند چندان معقول و مقبول نیست؛ و باید برای آیه تفسیری دیگری ارائه شود.
به نظر میرسد که جمله «وَ لا يَسْتَطيعُونَ» عطف بر «يَعْبُدُونَ» باشد؛ و مراد از هر دو ضمیر فاعلی در این دو فعل، مشرکان است نه بتها؛ بر این اساس، معنی آیه این میشود که مشرکان بجای خدا، چیزی را که مالک رزقی نیست عبادت میکنند؛ ولی (به حسب واقع) آن مشرکان نمیتوانند عبادت غیر خدا کنند (و چنین عبادتی خارج از استطاعت و توان آنان است)؛ و خلاصه و لبّ معنای آیه این میشود که گرچه مشرکان نسبت به چیزی غیر خدا إظهار عبودیت و بندگی میکنند ولی آنان از عبادت غیر خدا عاجزند؛ زیرا عبادت غیر خدا، محال و ناشدنی است.
توضیح محال بودن عبادت غیر خدا، این است که رابطه عبودیت با معبود یک رابطه حقیقی است که بر اساس یک فعل و انفعال واقعی و تکوینی تحقق مییابد، نه یک رابطه اعتباری و جعلی که بر اساس یک نحوه قرارداد یا خطا شکل بگیرد؛ یعنی رابطه عبودیت با معبود، مثل رابطه فرزند با پدر است که بر اساس یک فعل و انفعال واقعی و تکوینی تحقق مییابد و تا این رابطه واقعی و تکوینی حقیقتا بین زید و عمرو مثلا تحقق نداشته باشد نه زید فرزند عمرو است، و نه عمرو پدر زید است؛ و نه اظهار فرزندی زید نسبت به عمرو اظهار صحیح و درستی است. رابطه عبودیت با معبود، نیز همینگونه است؛ حقیقت عبودیت، همان وابستگی عبدِ نیازمند است به یک «حقیقت مستقل»؛ نه وابستگی عبدِ نیازمند به یک حقیقت نامستقل و نیازمند؛ زیرا عبودیت عبدی در قبال عبدی، مثل تکیه کردن سقف است به ستون لرزانی که خود هیچ توانی و تکیهگاهی برای برپا بودن ندارد، پس عبودیت همان وابستگی عبد نیازمند است، به حقیقت مستقل بینیاز از تکیهگاه، بنابراین عبودیت در صورتی حقیقتا عبودیت است که در قبال یک «حقیقت مستقل» تحقق یابد و چون عبادت همان اظهار و اعتراف به عبودیت است پس عبادت، نیز حقیقتا وقتی عبادت است که در قبال حقیقت مستقل بینیاز تحقق یابد نه در قبال حقیقت نامستقل و نیازمند؛ بنابراین اگر شخصی، بتی را که هیچ نحوه استقلال وجودی ندارد، معبود خود پنداشت و در قبال آن بت، اظهار و اعتراف به عبودیت کرد باید گفت نه آن بت حقیقتا معبود است و نه این عبد نسبت به آن بت، حقیقتا عبودیت و وابستگی دارد و نه این اظهار و اعتراف به عبودیت او در قبال بت اظهار و اعتراف درستی است. همچنانکه زید با اظهار فرزندی نسبت به غیر والد خود، نه حالت فرزندی حقیقتا برای او تحقق مییابد و نه آن شخص واقعا پدر زید خواهد شد و نه اظهار فرزندی او اظهار درستی است بلکه این اظهار، یک اظهار دورغین است.
ظاهرا آیه مورد بحث به همین نکته اشاره میکند؛ میگوید مشرکان نسبت به بتها اظهار عبودیت میکنند و در ظاهر به عبادت بتها میپردازند «يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَمْلِكُ لَهُمْ رِزْقاً...»؛ اما آنان با این اظهار عبودیت در قبال بت، نمیتوانند فعل «عبادت حقیقی» را محقق سازند «لا يَسْتَطيعُونَ» چون «عبادت حقیقی»، مبتنی بر یک فعل و انفعال واقعی و تکوینی است و مشرکان با اظهار عبودیت در قبال بت نمیتوانند آن رابطه واقعی و تکوینی را محقق سازند؛ لذا میگوید آنان استطاعت ندارند که حقیقتا به بت عبادت کنند؛ زیرا عبادت حقیقی فقط در قبال حقیقت مستقل تحقق مییابد و تحققش در جای دیگر محال و ناممکن است؛ و این حقیقت مستقل همان «الله» است؛ پس فقط این خدا است که حقیقتا مورد عبادت است؛ ازین روست که در ادعیه وارد شده است «یا من لا یُعبد الا هو» (ای کسی که جز او عبادت نمیشود)؛ و بنابراین فقط خدا است که حقیقتا اله و معبود است.
و نیز با بیان فوق معنی جمله «لا اله الا الله» روشن میشود؛ این جمله دلالت میکند که مطلقا معبودی جز الله نیست؛ زیرا عبادت حقیقی فقط در قبال الله امکان وقوع دارد؛ و چون عبادت حقیقی در غیر الله منعقد نمیگردد پس هیچ معبودی جز الله نیست و باید ملتزم بود که «لا اله الا الله»؛ ولی این نفی، بخاطر ممتنع بودن عبادت غیر خدا و ممتنع بودن معبودی غیر الله است؛ نه این که عبادت بتها حقیقتا ممکن الوقوع بلکه واقع باشد و در عین حال بتها معبود نباشند، این ناشدنی است؛ زیرا این مثل این است که کسی بگوید فرزندی زید نسبت عمرو به صورت حقیقی، محقق است و در عین حال، عمرو حقیقتا پدر زید نیست، این ناممکن است؛ چون اگر یک طرف نسبت به صورت حقیقی محقق باشد طرف دیگر هم به صورت حقیقی محقق است و اگر یک طرف حقیقتا موجود نیست طرف دیگر هم حقیقتا موجود نیست؛ پس همانگونه که بتها حقیقتا معبود نیستند عبادت مشرکان هم حقیقتا عبادت نیست و کار آنان یک کار عبادی نیست.
اشکال؛ ممکن است گفته شود که اگر مشرکان نمیتوانند عبادت بت کنند پس چرا در قبال این عملشان عقاب میشوند؟ پاسخ این است که کار آنان مذموم و درخور عقاب است؛ زیرا اولا آنان اعتقاد نادرست به الوهیت بتها دارند و این گناه اعتقادی خود از گناهان کبیره و موجب عقاب است؛ و ثانیا آنها با نیت ناشایستِ عبادت غیر خدا این کار را انجام میدهند و نیت ناشایست و تجری به گناه، خود گناهی است که در خور عقاب است؛ چون «انما الأعمال بالنیات»؛ پس گرچه خود آن گناه اعتقادی و آن نیت ناشایست حقیقتا «عبادت» نیست؛ اما این دو کار بخودی خود، گناه و ناشایست و موجب عقاباند.
انتهای پیام