ایران و لهستان ظرفیت زیادی در نجات زندگی افراد نیازمند دارند
کد خبر: 4069186
تاریخ انتشار : ۱۶ تير ۱۴۰۱ - ۱۰:۰۵
آیین رونمایی از ویژه‌نامه «مهاجران لهستانی در ایران»؛

ایران و لهستان ظرفیت زیادی در نجات زندگی افراد نیازمند دارند

سفیر لهستان در ایران با بیان اینکه رفتار خوب ایرانی‌ها با پناهندگان لهستانی در جنگ جهانی دوم، الگوی این کشور در حمایت از جنگ‌زدگان اوکراینی بوده است، گفت: ایران و لهستان ظرفیت بسیار زیادی در کمک به افراد نیازمند و نجات زندگی دیگران دارند که می‌تواند در تاریخ ثبت شود.

ماچئی فایوکوفسکی سفیر لهستان در ایران

به گزارش ایکنا از اصفهان، آیین رونمایی از شماره ۲۷ ماهنامه «برای فردا» که به ویژه‌نامه «مهاجران لهستانی در ایران» اختصاص دارد، شب گذشته، ۱۵ تیرماه در نگارخانه صفوی اصفهان برگزار شد.

ماچئی فایوکوفسکی، سفیر لهستان در ایران با قدردانی از مهمان‌پذیری ایرانی‌ها از 120 هزار مهاجر لهستانی، اظهار کرد: اگرچه جنگ اتفاق جالبی نیست و پیامدهای منفی بسیاری دارد، ولی گاهی اوقات اتفاقات ارزشمندی مانند این مهمان‌نوازی رخ می‌دهد. چیزی جالب‌تر و جذاب‌تر از نجات زندگی دیگران نیست و این روحیه جوانمردانه شما در آن زمان تحسین‌برانگیز است.

وی با اشاره به سفر وزیر امور خارجه لهستان به اصفهان، از قول وی گفت: رفتار خوب ایرانی‌ها با پناهندگان لهستانی، الگوی ما در حمایت از جنگ‌زدگان اوکراینی بوده است. این شیوه برخورد و همکاری باید در قبال افرادی که به آن نیازمند هستند، به‌کار گرفته شده و با دیگران به اشتراک گذاشته شود. بنابراین، زمانی که این مجله را می‌خواندم، به این فکر می‌کردم که چه کارها و راه‌حل‌هایی می‌تواند زندگی ما را بهتر کند.

سفیر لهستان در ادامه، به معرفی پروفسور ماریک ماندرا پرداخت و بیان کرد: وی جراح مغز و اعصاب است و برای پروژه‌ای با عنوان کودکان اصفهان به ایران آمده تا به درمان کودکان ایرانی بپردازد. نکته جالبی که به تازگی راجع به پروفسور ماندرا فهمیده‌ام، این است که برادر پدربزرگ وی به وسیله ایرانی‌ها نجات پیدا کرد. می‌توان گفت این خوبی‌ها از آن خوبی‌ها ناشی می‌شود.

وی افزود: فکر می‌کنم افراد به یک جرقه نیاز دارند تا از مکانی که در آن هستند، خارج شوند و جهان را از منظر دیگری ببینند. امروز با برخی از پزشکان ایرانی آشنا شدم که مایل بودند در پروژه کودکان اصفهان فعالیت کنند. این نمونه خوبی از این جمله قرآن است که می‌گوید: «نجات دادن یک زندگی مانند نجات دادن کل دنیاست». آرزوی من این است که بتوانیم این قضیه را تاریخی کنیم، چراکه انگیزه و زیبایی کار همیشه از دل تاریخ بیرون آمده است. ایران و لهستان ظرفیت بسیار زیادی در این حوزه دارند و اگر در این زمینه کار خوبی انجام دهیم، در تاریخ ثبت می‌شود و ما جزوی از تاریخ خواهیم بود.

فایوکوفسکی تصریح کرد: من بار دیگر شهامت شما را تحسین می‌کنم. قرار است در ماه اکتبر، نمایشگاهی با همکاری خانه صفوی برگزار شود، پس با این مجموعه در ارتباط باشید.

همکاری پزشکان ایرانی و لهستانی در پروژه کودکان اصفهان

در ادامه، ماریک ماندرا، متخصص مغز و اعصاب کودکان با اشاره به پروژه کودکان اصفهان، اظهار کرد: من تاریخ‌دان یا سیاستمدار نیستم، بلکه پزشک مغز و اعصاب هستم و وظیفه من، یاری رساندن به افراد نیازمند است. بنابراین، زمانی که با پروژه کودکان اصفهان آشنا شدم، بلافاصله آن را پذیرفتم.

وی ضمن اشاره به تاریخچه خانوادگی خود، گفت: البته یک دلیل شخصی برای پذیرش این کار داشتم. همان‌گونه که سفیر اشاره کرد، برادر کوچک پدربزرگ من از سیبری به ایران آمد و در اینجا به ارتش لهستان پیوست. سپس همراه ارتش لهستان به اروپا رفت و در نبرد مونته کاسینو کشته شد. نام او مدریک بود و به همین دلیل، نام پدرم و نام دوم من، مدریک است.

این پزشک مغز و اعصاب تأکید کرد: تاریخچه این اتفاقات برای مردم لهستان بسیار مهم است. زمانی که نزد رئیس دانشگاهمان رفتم و از او درخواست کردم تا معرف دانشگاه در پروژه کودکان اصفهان باشم، به شدت موافقت کرد، چون پدربزرگ خودش نیز در جنگ جهانی دوم در تهران بوده است.

وی بیان کرد: در پروژه کودکان اصفهان قرار است متخصصان مغز و اعصاب ایرانی و لهستانی با یکدیگر همکاری کنند. درمان کودکانی که بیماری‌های مغزی دارند، بسیار دشوار و با رنج زیادی همراه است. نکته اصلی که می‌تواند به درمان این کودکان کمک کند، تکنولوژی بسیار پیشرفته است. به همین دلیل، تمایل داریم که ارتباطاتی میان پزشکان ایرانی و لهستانی شکل بگیرد. همچنین، این ایده مطرح شده است که تعدادی از پزشکان ایرانی به لهستان بیایند و با نحوه کار ما آشنا شوند و سپس این پروژه‌ها را در ایران کلید بزنند. امیدواریم این پروژه به موفقیت برسد و درمان کودکان بهتر انجام شود.

مهاجرت و پناهندگی با رنج عجین شده است

مرتضی رضوانی، سردبیر ماهنامه «برای فردا» نیز در این نشست، اظهار کرد: من یک مهاجر افعانستانی هستم و پنچ ساله که بودم، به ایران آمدم. وقتی پدیده مهاجرت شکل می‌گیرد، مفاهیم و مسائلی با آن همراه می‌شود. فکر می‌کنم ما بتوانیم مهاجران لهستانی را که 70 سال پیش به ایران آمدند، درک کنیم.

وی افزود: مهاجر، آواره و پناهنده شاید سنگین‌ترین کلمات تاریخ باشند که حجم عظیمی از دردها، رنج‌ها، غم‌ها، شادی‌ها، حق‌ها، ناحقی‌ها، ترحم، تزاحم، مرگ و زندگی را با خود به همراه دارند. شاید باید مهاجر باشی تا بتوانی عمق بار معنایی، روانی و عاطفی این کلمه را احساس کنی. کلمه‌ای که با جنگ، فقر، بی‌عدالتی و... همراه است و قدمتی به درازای تاریخ بشر دارد.

سردبیر ماهنامه «برای فردا» بیان کرد: مهاجرت معمولاً زاییده رنج است، با رنج صورت می‌پذیرد و با رنج ادامه می‌یابد؛ رنجی که با امید همراه است و همین امید، مهاجر را به مهاجرت واداشته و در این مسیر سخت، او را پابرجا و مستحکم نگاه می‌دارد؛ امیدی که گاهی همراه با شکوفایی و گشایش است و در اغلب موارد، فرجامی جز ناامیدی ندارد. در هر دو صورت، رنجی درونی مدام ذهن و ضمیر مهاجر را می‌خراشد و چون طفلی که او را از مادر جداکرده‌اند و در بهترین حالت، به بهترین یتیم‌خانه شهر با تمامی امکانات و مسائل رفاهی سپرده‌اند، همواره گم‌کرده‌ای دارد که باعث می‌شود از زندگی در این یتیم‌خانه کمتر لذت ببرد.

پناهندگی و رنج بی‌حقی

وی یکی از مواردی که همواره مهاجر یا پناهنده را می‌آزارد، رنج «بی‌حقی» دانست و گفت: یک مهاجر صرف‌نظر از اینکه به کجا مهاجرت می‌کند، به کشوری همسایه یا دور، فقیر و در حال توسعه یا توسعه‌یافته، در هر حالت، دیگر هیچ‌گاه حقوق اولیه خود را نخواهد داشت. این بی‌حقی ممکن است تا آنجا پیش برود که حتی حق حیات او نیز در دستان خودش نباشد و محرومیت از حقوق انسانی تا اندازه‌ای پیشروی کند که به بی‌حقی مطلق بینجامد.

رضوانی اظهار کرد: بنابر آمار کمیساریای عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، تعداد آوارگان در جهان به بیش از 84 میلیون نفر رسیده است. این یک عدد نیست، بلکه تمام انسان‌هایی را شامل می‌شود که شاید تا دیروز همچون دیگر انسان‌ها در کنار خانواده و دوستانشان زندگی می‌کردند، ولی با یک تصمیم سیاسی، تمامیت‌خواهی فردی، روحیه جنگ‌طلبی، برداشت التقاطی از دین و...، به آوارگانی تبدیل می‌شوند که با جلای وطن، بیش از نیمی و یا حتی شاید تمام هویت خود را از دست می‌دهند و از بسیاری حقوق اولیه خویش محروم می‌شوند.

وی ادامه داد: فرقی نمی‌کند جنگی 80 سال پیش در لهستان درگرفته و آواره‌ای به ایران، آفریقای جنوبی، نیوزیلند و... رسیده باشد، یا در افغانستان، عراق، سوریه، یمن و اوکراین، جنگ کوله‌بار رفتن بر دوش کسی گذاشته باشد. هر چند در دنیای امروز فریاد حقوق بشر گوش فلک را کر کرده، در عمل یک آواره یا مهاجر با خروج از مرزهای جغرافیایی وطن خود و ورود به مرزهای جغرافیایی جدید، بسیاری از حقوق خود را از دست می‌دهد.

سردبیر ماهنامه «برای فردا» تأکید کرد: امروزه تابعیت به‌ معنای تعلق به یک نهاد سیاسی یعنی کشور یا مملکت یا دولت ـ ملت، بدون توجه به نژاد، قوم و دین و مسلک، به‌عنوان یکی از جعلیات تئوری‌های سیاسی جدید، مبنای حق داشتن است و نداشتن ارتباط با این نهاد سیاسی جدید، دلیل سلب بسیاری از حقوق می‌شود. به گفته هانا آرنت، عملاً برای یک فرد آواره از وطن، فقط انسانیت باقی می‌ماند که آن هم برایش فایده‌ای ندارد، چون دنیا هیچ مفهوم قدسی در انسان بودن نمی‌بیند و عملاً اگر کسی تابعیت خود را از دست بدهد، به موجودی عجیب و غریب تبدیل می‌شود که دنیا براساس منافع خود با او برخود می‌کند. آوارگان وسیله‌ای برای باج‌خواهی، پایگاهی برای جمع‌آوری رأی و نیروی کار ارزان و بردگی مدرن می‌شوند، گاهی رنگ پوست و چشم برایشان احترام می‌آورد و گاهی کشور مبدأ دلیلی می‌شود برای اینکه در چشم بقیه دنیا تفاله‌ای بیش نباشند.

وی اضافه کرد: مطابق اعلامیه حقوق بشر که در سال 1948 صادر شده، هر فرد انسانی به‌ واسطه انسان بودن واجد حق است، ولی امروز بعد از انبوه تجربه‌های زیسته و نزیسته، می‌دانیم که برای برخورداری از حقوق انسانی، فقط انسان بودن کافی نیست، بلکه به این منظور، لازم است عضو یک جامعه سیاسی بود و افراد فقط در مقام شهروند یک دولت ـ ملت قادر به استیفای حقوق برشمرده‌شده در اعلامیه خواهند بود. حق آموزش‌وپروش، حق کار، حق رأی، حق برخورداری از خدمات بهداشتی، حقوق فرهنگی و... معمولاً در چارچوب عضویت در یک جامعه سیاسی معنا پیدا می‌کند و تمامی این‌ها دیگر حقوقی نیستند که شما دارای آن باشید، بلکه اعطای آن به شما لطف است و بی‌توجهی به آن، نقض هیچ حق قانونی یا رفتار ضدانسانی نخواهد بود.

حقوق بشر از مفهوم اولیه و ماهوی خود فاصله گرفته است

رضوانی تصریح کرد: همه ما باور داریم که حقوق بشر باید ناظر بر این موضوع باشد که انسان فقط به‌ واسطه انسان بودن از حمایت‌های حقوق بشری برخوردار شود. منظور سازمان ملل نیز از ابتدا همین بوده که حقوق بشر، حقوقی باشد که هر انسان فقط به‌ واسطه انسان بودن از آن برخوردار شود، ولی متأسفانه در عالم واقع و در تمام طول تاریخ، از جنگ‌های صلیبی گرفته تا جنگ‌های جهانی، از بی‌خانمان شدن لهستانی‌ها گرفته تا میلیون‌ها مهاجر افغانستانی، از پناهندگان سوری گرفته تا پناهندگان یمنی و اوکراینی، مهاجران، آوارگان و پناهندگان پس از ترک کشور خود، فقط به این دلیل که دیگر عضو یک جامعه سیاسی به‌شمار نمی‌آیند، از حقوق انسانی نیز محروم می‌شوند، چراکه عضو هیچ دولت ملی نیستند و به قول هانا آرنت، «موجودی هستند از نوع بشر و نه چیز دیگر». اینجاست که در عالم واقع، پیوند جدانشدنی و تنگاتنگ خود با ذات نوع بشر، صرف‌نظر از ملیت، جنس، زبان، دین، قومیت و... را از دست می‌دهند. علی‌رغم اینکه می‌دانیم و می‌دانند که هیچ مرجع و قدرت ناسوتی و زمینی، این قدرت را به انسان ارزانی نداشته است که بتواند آن را سلب کند، ولی به‌راحتی این حقوق از وی سلب می‌شود، چراکه در نظم نوین جهانی، در ساختارهای دولت ـ ملت پذیرفته‌شده امروز جهان، حقوق بشر به انسان تعلق ندارد، بلکه به‌ شهروند تعلق دارد و حقوق بشر در واقع همان حقوق شهروند است.

وی ادامه داد: آنجا که در سازمان ملل و پس از رنج‌ها و مصائب جنگ‌های جهانی، سیاست‌مداران و فلاسفه گرد هم جمع شدند و برای کاستن از آلام بشر و احترام به کرامت انسان‌ها از حقوق بشر سخن گفتند، بیشتر از جنبه حقوقی، به جنبه‌های اخلاقی آن توجه داشتند. آنان چنان خوش‌بینانه به این موضوع می‌نگریستند و آن را بدیهی می‌پنداشتند که هیچ‌گاه پیش‌بینی نمی‌کردند در روزگاری نه‌ چندان دور، حق بشر به امتیازی حقوقی بدل شود که فقط متعلق به شهروندان یک کشور است و هر کس از این دایره تنگ بیرون باشد، به نسبت‌های متفاوت از این حقوق محروم می‌شود.

سردبیر ماهنامه «برای فردا» گفت: جامعه بشری، اعم از تمامی انسان‌های آزاده و نهادهای مختلف حقوق بشری، باید تلاش کنند تا حقوق بشر را از حالت فعلی که ترجیع‌بند شعارهای سیاست‌مداران و فعالان حقوق بشری است، خارج کنند و از آن ابزاری برای تحلیل رنج و محنت کسانی بسازند که در حاشيه جوامع سیاسی و بلکه بیرون از آن، یعنی خارج از دولت ـ ملت‌های ساخته دست خودمان زندگی می‌کنند. باید بکوشیم انسان‌های محروم از جامعه را دوباره به جامعه بازگردانیم و نظام حقوقی و سیاسی جهان را تغییر دهیم تا بیش از این دچار اشتباهات مکرر نشویم و کسی را از حق انسانی خویش محروم نکنیم.

وی اظهار کرد: پرونده «لهستانی‌ها در ایران» در حالی به چاپ می‌رسد که در همین روزها، روسیه با اوکراین درگیر جنگی خانمان‌سوز است و هر روز به آمار آوارگان می‌افزاید؛ افغانستان به دست طالبان افتاده و صحنه آویزان شدن مردم از هواپیما برای نجات خود از حکومت و حاکمیت موهوم و رسیدن به مدینه فاضله ذهنی‌شان یکی از تراژیک‌ترین صحنه‌های قرن را رقم زده است؛ سیل آوارگان و کودکان سوری در کمپ‌ها و اردوگاه‌ها هر انسانی را متأثر می سازد؛ فلسطینیان در کشور خود آواره‌اند و جهان در سردرگمی اخلاقی است. امید که اخلاق، مرجع تصمیم‌گیری سیاست‌مداران شود و حقوق مکمل آن، وسیله‌ای برای رسیدن انسان‌ها به حقوق اولیه و کرامت انسانی‌شان باشد.

قصه زنان پناهنده لهستانی در ایران

سخنران بعدی، الهه باقری، دبیر ویژه‌نامه «مهاجران لهستانی در ایران» بود. وی با بیان اینکه جنگ و آوارگی همیشه در طول تاریخ بشر وجود داشته و دارد، اظهار کرد: حتی امروزه در قرن 21، شاهد جنگ روسیه و اوکراین هستیم. جنگ، انسان‌ها را وامی‌دارد تا از وطن خود دل بکنند و راهی کشورهای دیگر شوند. تاریخ جنگ‌ها اغلب به شرح لشکرکشی‌ها و افتخارات فاتحان جنگ محدود می‌شود، ولی حال و روز مردمان به چشم نمی‌آید. سرداران فاتح را می‌شناسیم، ولی از سرنوشت آنان که زندگی و خانه و کاشانه خود را در جنگ از دست دادند، بی‌اطلاعیم.

وی افزود: ماهنامه «برای فردا» در این ویژه‌نامه، به جنگ جهانی دوم و داستان مردم لهستان پرداخته؛ قصه آنها، قصه تنهایی و رنج زنان و مردان و کودکان است. برخی از آنان به ایران آمدند و زندگی‌شان با زندگی مردم این سرزمین پیوند خورد. در این ویژه‌نامه، تلاش کرده‌ایم حضور لهستانی‌ها در ایران را به اختصار و بر اساس اسناد و منابع تاریخی و تاریخ شفاهی بررسی و خلاصه‌ای از سفر غم‌انگیز و رو به فراموشی آنان به ایران را بازگو کنیم. از جمله، با خانواده‌های برخی از زنان لهستانی نوین ایران به گفت‌وگو نشستیم تا داستان آنها را بشنویم. داستان زنانی که فقط با یک چمدان آواره سرزمین‌های دیگر شدند، با وجود تلخ و غم‌انگیز بودن، شنیدنی و خواندنی است.

دبیر ویژه‌نامه «مهاجران لهستانی در ایران» ادامه داد: خاطرات هلن استلماخ، بانوی لهستانی، خواندنی است. چه شب‌ها و روزهای ناگواری دید و چه زجرهایی کشید؛ زمانی که جنگ جهانی دوم با حمله آلمان به لهستان آغاز شد، هلن همراه مادرش به اجبار از لهستان به سیبری رفت. زمانی که از سیبری به ایران آمدند، فقط عشق به آزادی بود که آنها را نجات داد و جان تازه‌ای بخشید. هلن سرگذشت عجیب و غم‌انگیز خود را به همراه خاطراتی شنیدنی برای همسر ایرانی‌اش، محمدعلی نیکپور تعریف کرد و او این خاطرات را با عنوان «از ورشو تا تهران» به چاپ رساند. وقتی محمدعلی یک دل، نه صد دل عاشق هلن شد و به زبان انگلیسی با او نامه‌نگاری کرد، هیچکس نمی‌دانست این مرد ایرانی وفادار و عاشق، روزی خاطرات همسر خود را از زبان او بنویسد.

وی اضافه کرد: امیلیا نیز یکی از زنان لهستانی مهاجر بود. قصه امیلیا، قصه تنهایی، رنج و آوارگی است؛ قصه دخترکی لهستانی که در زمان وقوع جنگ جهانی دوم، دانشجوی دانشکده کشاورزی و تازه وارد دانشگاه شده بود و به همراه خانواده‌اش آواره و اسیر شد، طی یک رشته اتفاقات تلخ و طاقت‌فرسا به ایران رسید و زندگی و سرنوشتش با یک خانواده مذهبی ایرانی پیوند خورد. امیلیا که داستانی متفاوت با دیگر زنان مهاجر لهستانی داشت، توانست در فرهنگ ایرانی حل شود، به‌طوری که چادر می‌پوشید و روضه برگزار می‌کرد و حتی به مکه رفت. او توانست دوری از خانواده را تاب بیاورد. در تمام این 50 سال، هیچ ارتباطی با هیچ لهستانی دیگری نداشت. سپس خواهر و برادرهایش را پیدا کرد و این دوری تمام شد.

باقری افزود: ما به خانه امیلیا در تهران رفتیم؛ جایی که او برای فرزندان و سپس نوه‌هایش آواز سنتی لهستانی می‌خواند. شاید این آواز را می‌خواند تا به یاد وطن خود، احساس غربت نکند. امیلیا دیگر در میان خانواده نیست، ولی نوه‌اش این آواز را برایمان خواند، در حالی که روی یک صندلی لهستانی نشسته بود.

وی تصریح کرد: آنچه امروز از سرنوشت این پناهندگان لهستانی می‌دانیم، بیش از هر چیز مدیون آثار سینمایی مستندی است که به دست هنرمندانی همچون مرحوم خسرو سینایی به تصویر کشیده شده و تاکنون براساس زندگی‌نامه برخی از این پناهندگان، چند مستند ساخته‌اند. «مادام» ساخته نرگس خرقانی، مستندی است که کمتر به آن پرداخته شده و داستان زندگی ماريا بایدان، دختری لهستانی است که در جریان جنگ جهانی دوم و پس از اشغال شرق لهستان به دست نیروهای شوروی، به سیبری می‌رود و پس از آن به ازبکستان و ایران می‌آید.

دبیر ویژه‌نامه «مهاجران لهستانی در ایران» بیان کرد: در این مستند، ماریا از رنج‌هایی که در سیبری متحمل شده‌اند، می‌گوید؛ از کار اجباری پدر و مادرش، آموزش زبان روسی در مدرسه به کودکان، مرگ مادربزرگ و پدربزرگ و مفقود شدن مادرش در راه ازبکستان به ایران. او رسیدن به بندر انزلی را پایان رنج‌های چند ساله‌شان می‌داند. ماریا ایران را سرزمینی همچون بهشت می‌دید که رسیدن به آن، پایانی بر درد و رنج و گرسنگی‌شان بود. او از همان روزهای اول در بندر انزلی، طعم محبت مردم ایران را چشیده و خاطره کمک‌های مردم شمال ایران را هرگز از یاد نبرده است. مردمی که زندگی روزمره خودشان متأثر از جنگ جهانی دوم بود، ولی برای کمک به آوارگان لهستانی از بخشیدن لباس و غذای خود دریغ نمی‌کردند. در ایران عاشق می‌شود، ازدواج می‌کند و ایران را به‌عنوان وطن دوم خود برمی‌گزیند.

وی گفت: ارتباط مستقیم ماریا با ایرانی‌ها از زمانی آغاز می‌شود که پس از یک دوره آموزش چهار ساله در اصفهان، به تهران بازگشت و در دانشگاه مخصوص لهستانی‌ها در منطقه بهارستان تهران مشغول به تحصیل شد. او در همین دانشگاه با همسر ایرانی خود آشنا و این آشنایی عاشقانه سبب می‌شود پس از پایان جنگ و زمانی که مهلت اقامت قانونی لهستانی‌ها در ایران به پایان رسید، ماريا در تهران ماندگار شود و تا زمان ازدواج، همراه با یکی از دوستانش به نام «لولا»، در خانه‌ای اجاره‌ای در میدان فردوسی زندگی کند؛ خانه‌ای که به سختی و با کمک‌های همسرش اجاره آن را فراهم می‌کرد. بیش از دو سال طول می‌کشد تا آشنایی ماريا و همسرش به ازدواج بینجامد. این وقفه دو ساله، ناشی از شرایط شغلی همسر ارتشی ماریا بود. ماریا از انتخاب ایران به‌عنوان وطن دوم خود، راضی و خوشحال است و ایرانیان را مردمانی مهربان می‌داند. امیدوارم روزی فرا برسد که در دنیا هیچ جنگی وجود نداشته باشد. نمی‌دانم چه کسی وطن را فروخت، ولی دیدم چه کسی بهای آن را پرداخت.

پرونده پناهندگان لهستانی در سازمان اسناد و کتابخانه ملی

مولود ستوده، دکترای تاریخ محلی و کارشناس سازمان اسناد و کتابخانه ملی در اصفهان نیز به ارائه گزارشی در خصوص پرونده مربوط به وضعیت پناهندگان لهستانی در سازمان اسناد پرداخت و اظهار کرد: جنگ جهانی دوم که با پیشروی و تصرف برخی کشورهای هم‌مرز آلمان شروع شد، از همان ابتدا آثار مصیبت‌بار خود را نشان داد و تمام اروپا را درگیر کرد. بر اثر تهاجم آلمان به روسیه، مقامات شوروی لهستانی‌های اسیر در سیبری را آزاد و از طریق راه‌های شمال ایران که در آن روزگار تنها مسیر امن به شمار می‌آمد، از این منطقه تخلیه کردند. این آوارگان که عمدتاً زنان، کودکان و افراد سالخورده بودند، به ایران منتقل شدند. مقدمات این انتقال در اواخر سال 1320 شمسی چیده شد و از ابتدای سال 1321، پناهندگان به مرزهای شمالی ایران، از جمله بندر پهلوی، غازان و مشهد رسیدند و سپس رهسپار تهران شدند.

وی افزود: دولت ایران برای مدیریت پذیرش و اسکان پناهندگان، کمیسیونی با عنوان رسیدگی به امور پناهندگان در وزارت جنگ تشکیل داد تا امکانات مورد نیاز آنها از نظر بهداشت، ارزاق و امنیت را تأمین کند. با وجود تمامی مشکلات، تلاش‌های دولت ایران مؤثر واقع شد و شرایط مساعدی برای پناهندگان در طول جنگ فراهم آمد. سال‌ها بعد، انتشار عکس‌های کودکان و نوجوانان لهستانی ساکن در ایران، به‌خصوص اصفهان، حاکی از تلاش دولتمردان ایرانی در آن شرایط سخت بود.

کارشناس سازمان اسناد و کتابخانه ملی در اصفهان با بیان اینکه یکی از وظایف کمیسیون مذکور، تأمین بهداشت و درمان پناهندگان بود، گفت: لهستانی‌ها به هنگام ورود عمدتاً به بیماری‌های تیفوس، تیفوئید، مخملک، سرخچه، اوریون، اسهال خونی و سل مبتلا بودند. برخی از آنها در مسیر رسیدن به مرزهای ایران و برخی بعد از ورود به ایران فوت کردند. در ابتدا، تازه‌واردان را دور از شهر تهران اسکان دادند تا از شیوع بیماری‌های مسری در میان ساکنان پایتخت جلوگیری کنند، ولی پراکنده شدن تعدادی از آنها در سطح شهر موجب شیوع تیفوس در میان مردم شد. بنابراین، فوراً هیئتی به ریاست دکتر مؤيد حكمت، رئیس اداره قرنطینه‌های وزارت بهداری، به بندر پهلوی اعزام شد تا از اعزام مسافران بیمار به مرکز جلوگیری کند. از آن پس، شرایط بهداشتی پناهندگان از نقاط مرزی به داخل کشور، تحت نظر و مراقبت قرار گرفت و به‌ منظور سرعت بخشیدن به مداوای بیماران، تعدادی از پزشکان و پرستاران لهستانی که در میان پناهجویان بودند، به کمک پزشکان ایرانی آمدند.

وی اضافه کرد: ورود ناگهانی تعداد قابل توجه لهستانی‌ها به ایران و اسکان آنان در تهران، با توجه به اینکه در آن زمان ساختمان‌های مازاد خصوصی یا دولتی وجود نداشت، مشکلاتی برای کمیسیون به وجود آورد. پناهندگان در تهران، در باغ یوسف‌آباد، بین ونک و بیمارستان پهلوی، ساختمان‌های هواپیمایی در پشت کارخانه برق، دانشکده فنی نیروی هوایی، آشیانه‌های خالی هواپیماها و ساختمان‌های نظامی اسکان یافتند و بخشی از آنها در چادرها و فضای باز مستقر شدند. تعدادی از بیماران نیز در اردوگاه دوشان تپه تحت مداوا قرار گرفتند.

ستوده وظیفه بعدی کمیسیون را تأمین ارزاق پناهندگان ذکر کرد و گفت: هر روز تعداد بیشتری از پناهجویان لهستانی وارد ایران می‌شدند. عده‌ای از آنها به جبهه‌های جنگ می‌پیوستند، عده‌ای برای مداوا در شهرهای ایران اسکان می‌یافتند و عده کمی به کشورهای تحت فرمان انگلستان اعزام می‌شدند. در این زمان، ایران خود به‌صورت غیرمستقیم درگیر جنگ جهانی دوم بود و یکی از مسائل مهم برای مقامات ایرانی و لهستانی، تأمین مایحتاج ضروری، آذوقه و خواروبار پناهندگان به حساب می‌آمد. ظرفیت و ذخیره غذایی ایران نیز محدود بود و شرايط جنگی و ترس از قحطی، کمبود و گرانی ارزاق و سخت شدن زندگی مردم، بر مشکلات دامن می‌زد. از طرف دیگر، ورود ارتش متفقین به ایران و تأمین آذوقه سربازان و سپس پناهندگان، شرایط را برای دولتمردان حادتر از قبل ساخته بود. با این وجود، تأمین ارزاق پناهندگان در اولویت قرار گرفت و هر روز اقلام مورد نیاز آنها به‌گونه‌ای تأمین می‌شد.

وی به چگونگی اقامت پناهندگان در ایران اشاره کرد و ادامه داد: عده‌ای از پناهندگان در کافه‌ها، هتل‌ها، رستوران‌ها و خانه‌ها استخدام شدند و در میان آنها، افرادی با پیشه‌های مختلف مانند کشاورز، قصاب، معلم، راننده، مهندس، معلم پرش با هواپیمای بی‌موتور، روزنامه‌نویس و... نیز حضور داشتند.

تأثیر مثبت لهستانی‌ها بر فرهنگ ایران

کارشناس سازمان اسناد و کتابخانه ملی در اصفهان بیان کرد: یکی از شخصیت‌های مشهور در میان پناهندگان، پروفسور ماخالسکی بود. وی نقش مهمی در شناخت لهستان از ایران ایفا کرد و در طول اقامت خود، سه جلد کتاب «مطالعات ایرانی» نوشت که یادگار آن دوران است. عده‌ای از لهستانی‌ها در برنامه‌های فرهنگی و هنری، اجرای کنسرت، نمایش و تئاتر و برگزاری جلسات سخنرانی و کنفرانس‌های علمی فعال بودند و از این نظر، تأثیر بسیار مثبتی بر فرهنگ ایران داشتند.

وی افزود: در اصفهان، دکتر دیمودسکی نمایندگی و سرپرستی پناهدگان لهستانی را بر عهده داشت و زیر نظر میسیون انگلیسی، کار نگهداری از کودکان را پیش می‌برد. در دوران جنگ جهانی دوم، حضور لهستانی‌ها در ایران و اصفهان باعث شکل‌گیری ارتباط میان فرهنگ ایرانیان و لهستانی‌ها شد. لهستانی‌ها خیاطی نوین را با خود به اصفهان آوردند و در مقابل، به یادگیری قالی‌بافی، منبت‌کاری، حکاکی و قلم‌زنی پرداختند.

ستوده تأکید کرد: با ایجاد کلوپ‌های مختلف، زمینه اجرای کنسرت‌های موسیقی و نمایش تئاترهای لهستانی در اصفهان فراهم شد و تأثیر زیادی بر رونق فرهنگ اصفهان بعد از این دوران گذاشت. به‌ واسطه این پناهندگان، روابط فرهنگی و تجاری میان ایران و لهستان افزایش پیدا کرد و باعث شد روابط شهرداری اصفهان با لهستان افزایش پیدا کند. در واقع، مهمان‌نوازی گرم اصفهانی‌ها، اعم از دستگاه‌های دولتی، خانواده‌های سرشناس و مقامات مذهبی را می‌توان یکی از عوامل مهم پیوند پناهندگان و مردم لهستان با اصفهان و ایران دانست.

تأثیرات فرهنگی مهاجران لهستانی در اصفهان

معصومه گودرزی، نویسنده و پژوهشگر تاریخ ایران در دوره اسلامی، دیگر سخنران این نشست بود. وی با اشاره به تحقیقات خود درباره پناهندگان لهستانی، گفت: بیش از 500 سال است که با لهستانی‌ها ارتباط فرهنگی و سیاسی داریم. به دنبال حمله آلمان به شوروی، ژنرال آندرس تصمیم گرفت مهاجران لهستانی و کسانی را که در اردوگاه‌های کار اجباری سیبری بودند، به کشورهایی مانند نیوزیلند، مکزیک، هند، انگلستان و ایران انتقال دهد. مهاجران از دو مسیر آبی بندر انزلی و عشق‌آباد، وارد ایران شدند که خود در اشغال متفقین و درگیر قحطی بود.

وی افزود: با توجه به اینکه کودکان تعداد زیادی از این مهاجران را تشکیل می‌دادند، تصمیم بر این شد که کودکان لهستانی را به اصفهان بفرستند، چراکه آب و هوای این شهر برای کودکانی که در اردوگاه‌های کار اجباری رنج کشیده بودند، بسیار مناسب بود. اولین گروه مهاجران لهستانی که حدود 250 نفر بودند، مارس 1942 وارد اصفهان شدند. باغ صارم‌الدوله، صومعه خواهران فرانسوی و خانه پدر لازاره سوئیسی، سه پایگاه اسکان لهستانی‌ها در بدو ورود به اصفهان بود. این پایگاه کم‌کم به 21 مؤسسه افزایش پیدا کرد. لهستانی‌هایی که از شأن اجتماعی بالاتری برخوردار بودند، درخواست کردند که ساکن خانه‌های اختصاصی شوند. در کتاب خاطرات حسن کامشاد با نام «حدیث نفس»، اشاره شده که این افراد در خیابان فردوسی، امتداد مادی فرشادی، محله چرخاب ساکن بودند.

این نویسنده و پژوهشگر بیان کرد: در مدت حضور بیش از سه سال لهستانی‌ها در اصفهان، تعداد کودکان لهستانی به دو هزار و 600 نفر افزایش یافت و به همین دلیل، اصفهان به شهر کودکان لهستانی مشهور شده است. در طول این مدت، نوعی دادوستد فرهنگی میان مهاجران و مردم اصفهان صورت گرفت که بر فرهنگ و وضعیت اجتماعی هر دو اجتماع تأثیر گذاشت. لهستانی‌ها به‌عنوان پرستار در بیمارستان‌ها و خدمتکار در خانه‌ها مشغول به‌کار شدند. برخی از آنها نیز که در نواختن ویولن و پیانو تبحر داشتند، در خانه‌ها به آموزش موسیقی پرداختند.

وی ادامه داد: لهستانی‌ها سه کلوپ و کافه مهم در ایران با نام‌های کافه پولونیای اصفهان، کافه پولونیای تهران و کافه پولونیای اهواز تأسیس کردند. در طول جنگ جهانی، کافه پولونیای اصفهان به افسران ارتش و مقامات عالی‌رتبه کشور اختصاص داشت. بعد از اینکه کشور از اشغال خارج شد، این کافه به پاتوق روشنفکرانی مانند هوشنگ گلشیری تبدیل شد، ولی متأسفانه در دهه 50 بر اثر حادثه آتش‌سوزی، به تاریخ پیوست.

گودرزی با اشاره به فعالیت‌های فرهنگی لهستانی‌ها و نقش آنها در ایجاد تغییرات فرهنگی، گفت: نوع پوشش لهستانی‌ها خوشایند ما بود و بر پوشش ایرانی‌ها تأثیر گذاشت. زنان لهستانی با چرخ‌های خیاطی که انگلیسی‌ها برای آنها فراهم کرده بودند، به تولید لباس پرداختند و به همین دلیل، مد لباس لهستانی بر مد لباس ایرانی سایه انداخت. علاوه بر این، نوعی شیرینی با نام «پُنجیک» می‌پختند و در قنادی‌ها به‌فروش می‌رساندند. این شیرینی سال‌های سال است که در سبد غذایی ما وجود دارد، ولی از تاریخچه آن اطلاع نداریم. همچنین، خیارشور و نان بولکی از طریق مهاجران لهستانی وارد سبد غذایی ما شد.

وی اظهار کرد: با اینکه مهاجران وضعیت معیشتی خوبی نداشتند، به هنگام زلزله گرگان حدود شش هزار تومان به زلزله‌زدگان کمک کردند. لهستانی‌ها بعضی از صنایع دستی ایرانی مانند قلم‌زنی، منبت‌کاری و قالی‌بافی را یاد گرفتند و بعداً در لهستان اشاعه دادند. در مقابل، ما نیز از آنها صنایع چوبی را آموختیم. لهستانی‌ها در ساخت مصنوعات چوبی بسیار متبحر هستند و ممکن است در اکثر خانه‌های ثروتمندان اصفهانی، صندلی‌های لهستانی ببینید.

این نویسنده و پژوهشگر در پایان تصریح کرد: اگر عکاسی مانند ابوالقاسم‌خان جلا حضور لهستانی‌ها در شهر را ثبت نکرده بود، امروز دست پری در این زمینه نداشتیم.

شناخت محدود ایرانیان از لهستان و لهستانی‌ها

علیرضا دولتشاهی، عضو مؤسس و نخستین رئیس هیئت‌مدیره انجمن دوستی ایران و لهستان و نویسنده کتاب «لهستانیان و ایران» نیز آخرین سخنران این نشست بود که سخنان وی از طریق فیلم ضبط شده در مراسم پخش شد. وی به‌ شناخت محدود ایرانیان از لهستان و لهستانیان اشاره کرد و گفت: مطالعات اسلاوی در ایران چندان مورد توجه نبوده و نیست و اندک مطالعات در این زمینه به اسلاوهای شرقی و به‌خصوص روس‌ها مربوط می‌شود. از این دسته مطالعات، سهم عمده به مطالعات شوروی و پساشوروی اختصاص دارد که بیشتر رنگ سیاسی دارند تا فرهنگی.

وی افزود: سرآغاز روابط میان ایران و لهستان و به‌عبارت درست‌تر، اتحادیه لیتوانی ـ لهستان را باید نامه اوزون حسن‌خان به پادشاه لهستان دانست. بیشتر کسانی که درباره آغاز روابط سیاسی میان ایران و لهستان پژوهش کرده‌اند، این نامه را سرآغاز ارتباط دو کشور می‌دانند، بدون اینکه متنی از این نامه ارائه داده باشند.

نویسنده کتاب «لهستانیان و ایران» تصریح کرد: کنستانتین اسارکو، پزشک و دیپلمات رومانیایی که چند ماهی در سال 1891 میلادی در مقام وزیر امور خارجه پادشاهی رومانی خدمت کرد، از نامه دیگری از اوزون حسن‌خان به استفان سوم(کبیر) به تاریخ 1478 میلادی خبر داده است. اسارکو این نامه را کشف و در سال 1878 در بخارست منتشر کرد. ما به اصل این نامه نیز دسترسی نداریم و فقط ترجمه‌هایی از آن را می‌شناسیم. همزمانی این دو نامه و پرسش‌های متعدد، تردیدهایی در خصوص واقعیت داشتن این نامه مطرح می‌کند. اوزون‌ حسن‌خان، نیای مادری شاه اسماعیل اول، مؤسسه سلسه صفوی است؛ سلسه‌ای که در مطالعات ایران و لهستان، به‌عنوان دوران نخست شناخته می‌شود، یعنی روزگاری که دوران احیا و تجدید حیات دو کشور بود.

وی ادامه داد: در دوران شاه عباس اول، نخستین سفیر شناخته شده لهستان به ایران آمد. در واقع، دوران شاه عباس است که می‌تواند دوره آغاز روابط ایران و لهستان نام گیرد. بر پایه این روابط، می‌توان از رابطه دو پایتخت، یعنی اصفهان و کراکوف نیز سخن گفت و دوران انتهایی پایتختی کراکوف را با دوران آغاز پایتختی اصفهان هم‌عصر دانست. برای صحبت کردن در خصوص نخستین سفیر لهستان باید به نامه اوزون حسن‌خان به پادشاه لهستان برگردیم. می‌دانیم که این نامه به وسیله سفیری به نام اسحاق بیگ به پادشاه لهستان تقدیم شده، ولی هویت خود اسحاق بیگ هنوز محل پرسش‌های اساسی است. گروهی او را شهروندی مسلمان و یونانی‌الاصل از ترابوزان و برخی نیز از یهودیان اسپانیا دانسته‌اند.

دولتشاهی اضافه کرد: این آشفتگی، درباره نخستین سفیر لهستان، صفر موراتوویچ نیز وجود دارد. وی از اتباع عثمانی بود و در شمال شرقی عثمانی در خانواده‌ای ارمنی به‌ دنیا آمد. مدتی به عنوان عامل بازرگانی برای دو تن از اعضای برجسته جامعه بازرگانان ارمنی لگوف خدمت کرد. در سال 1599، از اعضای هیئت عثمانی در لهستان بود و در سال‌های 1601 و 1602 به دستور زیگموند سوم به دربار شاه عباس اول رفت. پس از بازگشت به لهستان، برای قدردانی از دستاوردهایش، امتیاز واردات کالا از شرق، مصونیت غذایی و لقب خدمتگذار سلطنتی به او اعطا و در شهر زاموشک، در جنوب شرقی لهستان امروزی، ساکن شد. در منابع تاریخی، آخرین اشاره‌ای که به موراتوویچ شده، مربوط به سال 1631 میلادی است، زمانی که بازرگانان ارمنی جامعه لگوف، وی را با شکایتی در خصوص طرح اتحاد کلیسای ارمنی با کلیسای کاتولیک که توسط اسقف آنها تأیید شده بود، نزد خلیفه کلیسای ارمنی، کاتولیکوس موسی سوم فرستادند.

گزارش از مسعود احمدی

انتهای پیام
captcha