ابیانه، روستایی ممتاز در پهنه ایران است که باید در پیشگاهش درنگ کرد و به دل تاریخ رفت. عزاداری ابیانه خاص و خواستنی است؛ نخلگردانی، شدهگردانی، پرسهخوانی، جغجغهزنی (سنگزنی)، طلوعخوانی، ذاکری و...، هر کدام با نوحهها و سوگسرودهای خاص خود.
از شب اول محرم تا شب عاشورا، هر شب پای منبر، مراسم ذاکری برگزار میکنند که شامل نوحههای متنوع در مصائب شهدای عاشوراست:
ما ذاکر اولاد رسول ثقلینیم، ای وای مصیبت/ ما جمله سیهپوش و عزادار حسینیم، ای وای مصیبت/ در کربوبلا چونکه زدند طبل جفا را، ای وای مصیبت/ کشتند لعینان پسر شیر خدا را، ای وای مصیبت.
نوحه دیگر از زبان اهل حرم (زنان و کودکان) به وقت میدان رفتن سقای دشت کربلا:
ای فلک خوار مکن دور از وطنان را/ صید کفار مکن عباس جوان را/ غیر عباس علی سرداری نداریم/ ما غریبان به خدا غمخواری نداریم
نوحهای هم در شرح مصائب امالمصائب:
ز ستم خم شد کمرم زینب/ ز الم خون شد جگر زینب/ چه کند زینب با یتیمانش/ به که برگوید غم طفلانش/ نه هواداری نه پرستاری/ نه در آن وادی پدر زینب
و در ادامه، افسوس شیعیان از جفای ظالمان به جوانان و نوجوانان هاشمی:
شیعیان حیف از نوجوان اکبر/ کشته شد دست منقذ کافر/ شیعیان حیف از قاسم داماد/ کوفیان دادند حجلهاش بر باد
نوحه دیگر، روایت اسیری اهل بیت(ع) در شام است، مویهگری برای امام و آوارگی و مسکن گزیدن در ویرانه:
حسینم کو، حسینم کو، حسینم/ مرا نور دو عینم کو، حسینم/ حسین را کشتند و آبش ندادند/ به حلق نازکش خنجر نهادند/ اگر ویرانه شد کاشانه ما/ چرا شد کنج مسجد خانه ما
جغجغهزنی، صبح تاسوعاست. اهالی ابیانه، جغجغهزنی را نوعی اعلام خبر از حادثه ناگوار فردا میدانند. از مسجد «یسمون» به «زیارت» میآیند و دوباره به «یسمون» برمیگردند. این مراسم از چاشتگاه تا ظهر ادامه مییابد. جغجغهزنها مثل دسته زنجیرزن و با ضربآهنگی ملایم و آهسته حرکت میکنند. مطابق با نوحهخوانی در مسیر، یک ضرب میزنند و در توقفگاهها، سه ضرب و در دو محل «پالیزه» و «زیارت»، «بحر طویل» میخوانند. در طول مسیر هم برای تازهدرگذشتگان، فاتحه میخوانند.
ذکر جمعی یک ضرب جغجغهزنی، روز تاسوعا در آواز بیات ترک خوانده میشود تا عزای فردا را با حزن و اندوه همراه با هیجان و برانگیختگی اعلام کنند:
دگر امشب ای عزیزان شب قتل شاه دین است/ بنگر در این بیابان شه کربلا حزین است/ ز پیاده و سواره همه دست کین گشاده/ دو هزار در یسار و سه هزار در یمین است/ اگر اهل بیتم امشب همه بیکس و غریباند/ دل زار من پریشان ز برای عابدین است
و ذکر سه ضرب جغجغه را در دستگاه چهارگاه میخوانند:
ای شیعه بیا، خون دل از دیده روان کن/ فریاد و فغان از غم آن تشنهلبان کن/ یک شمهای از واقعه کربوبلا کن/ از سوز جگر با غم و اندوه بیان کن/ بر تعزیه نور دل احمد مرسل/ این نظم جگرسوز بر آفاق عیان کن
و ذکری که عزاداران در جواب هر قسمت آن، نام شهید کربلا را فریاد میزدند:
بیکس و غریب؛ حسین/ مانده در بلا؛ حسین/ از غم حسین؛ حسین/ دیده پر بکا؛ حسین/ یک طرف نگر؛ حسین/ جور کوفیان؛ حسین/ یک طرف غمین؛ حسین/ خویش و اقربا؛ حسین/ کز ستم شدند؛ حسین/ تشنهلب شهید، حسین/ از فغان آن؛ حسین/ بیکسان زار؛ حسین/ فاطمه رسد؛ حسین/ جامه سیاه؛ حسین/ یاحسینکنان؛ حسین/ گرد خیمهها؛ حسین
جغجغه، دو چوب استوانهای است که قبلاً بزرگتر و سفتتر بود و از درختان سختچوبی مثل گلابی و چنار میساختند. بهمرور، جغجغهها کوچکتر و نرمتر شدند، جغجغهزنها هم آرامتر چوبها را به هم میزنند. با این وجود، سالی 100 جفت جغجغه جدید سفارش داده میشود تا جایگزین جغجغههای شکسته و معیوب شوند. بحر طویل جغجغهزنی ابیانه هم به قرار زیر است:
با فغان، جمله اولاد نبی را چو اسیران، همه بیچادر و بیمقنعه از کربوبلا عازم ره ساخت ز کین، شمر سگ ناکس و بربست به زنجیر گران، جمله طفلان ستمدیده و میگفت ز غم، عاید بیمونس و غمخوار، ندارم خبری از پدر و جمله خویشان ستمدیده که ناگه ز قفا گشت عیان، مقتل آن دلشدگان، جمله خود از قافله کندند و بشد زینب دلخسته خروشان ز غم، گفت ای جان برادر... .
بعد از جغجغهزنی، «شدهگردانی» در محله «یسمون» شروع میشود. «شده» (شاده: علم بزرگ) شبیه «توغ» است. نوحه «شده» در بیات ترک با این ابیات شروع میشود:
ای یادگار حیدر کرار، یا حسین/ ای نور چشم احمد مختار، یا حسین/ در خون طپید چون بدن انور حسین/ خیر البشر نبود چرا بر سر حسین/ زهرا خبر نداشت که شوید ز آب چشم/ در کربلا محاسن از خون تر حسین
بعد از «شدهگردانی»، زمان در روز تاسوعا به عصر رسیده و «پرسه» آغاز میشود. به سراغ نخل میروند. نخل تاسوعا جایی گذاشته نمیشود و در تمام مسیر، حتی در «کوله (کوچه) علی صادق» که سختترین بخش مسیر بهحساب میآید، نخل در حرکت است.
عزای روز عاشورا از ساعاتی قبل از طلوع سپیده صبح با «طلوعخوانی»(طلوعیه) آغاز میشود. این همخوانی در بیات ترک است:
طلوع صبح محرم رسید، واویلا/ عزای آل محمد(ص) رسید واویلا/ چو کعبه، جامه مشکین به بر کنید امروز/ که سرو گلشن زهرا خمید، واویلا/ لباس سبز به بر، همچو غنچه چاک کنید/ که گشت سبط نبی ناامید، واویلا/ مهی ز جانب یثرب طلوع کرد چو صبح/ به کربلای معلی رسید، واویلا
طلوعخوانان، نماز را در زیارت میخوانند و برای صرف صبحانه به حسینیه جنب زیارت میروند.
چاشتگاه عاشورا، دسته زنجیرزن از مسجد «یسمون» حرکت میکنند. نخل عاشورا بسیار آرامتر از نخل تاسوعا حرکت میکند و در مقابل منزل تازهدرگذشتگان میایستد تا دسته عزادار، فاتحةالکتاب و حمد بخوانند. در اینجا مثل خیلی جاهای دیگر، برخورد نخل با خانهها را بد میدانند و یکی از اصلیترین وظایف هدایتکننده نخل، این است که نخل به خانهها نخورد. اگر این اتفاق افتاد، برای دورباش دادن بلا از صاحب خانه، گوسفندی قربانی میکنند. مقارن ظهر، نخل را در مسجد حاجتگاه میگذارند تا عزاداران اقامه نماز کنند و نهار ظهر عاشورا را تبرک و تناول نمایند. دو ساعت از ظهر گذشته، دوباره نخل را حرکت میدهند و پسین در حسینیه، نخل میگذارند.
دو نخل ابیانه متعلق به دو محله بالا و پایین است. کار نخلگردانی که تمام میشود، دسته زنجیرزن محله بالا در صحن زیارت، عزاداری را آغاز میکنند.
شام غریبان، دسته عزادار از «یسمون» به زیارت میآیند و در حیاط امامزاده، چند بار، دور حوض میچرخند، عزاداری میکنند و دوباره به «یسمون» برمیگردند.
پذیرایی بین راهی تاسوعا و عاشورا، اغلب میوههای تازه و خشکشده است، به همراه حلوا، خرما، شربت، شیرینی و نان زرد (نان زردچوبه).
آتش روشن کردن بر درب منازل هم سنت دیگر ابیانه است. رسم دیگر این است که به منظور خیرات تازهدرگذشتگان، دو کلهقند یا چند تکه قند به دسته عزادار میدهند. تکهای از آن در دیگ وسط دسته در آب حل شده، آب قند درست میشود و با آن از عزاداران پذیرایی میکنند. تکهای هم به نفر نشسته بر بالای نخل و تکههایی هم به پایهدارها داده میشود تا در مسجد استفاده و به نیازمندان اهدا شود. هدایتکننده نخل، بعضاً کلهقندها را مدتی سر نخل میبندد و بعد به گونی یا چادرشب هدایت میکند. در طول مسیر، چند گونی، کیسه و چادرشب از قند پر میشود.
از ذاکرهای قدیمی، غلامرضا میرزاجانی و غلام تیمور را نام میبرند. ذکر جغجغهزنی، زنجیرزنی و ذاکری، چهارنفره خوانده میشود. قبلاً این چهار نفر همخوانی میکردند: حاج رمضان حدادی، حاج علی نعیمی، حاج علی سفیدگری و حاج علی داجور. ذاکران فعلی هم عبارتند از: حسین سفیدگر، عباس عسگری، مرتضی زمانپور و غلامرضا زمانپور.
حجله قاسم، از نمادهای قدیم عاشورای ابیانه بوده است:
چرا قاسم عروسیات عزا شد/ چرا در حجلهات ماتم بهپا شد
در ابیانه، هیئت کودکان هم داشتهاند. این هیئت تا حدود 1340 شمسی پابرجا بوده است. عباسعلی عسگری ابیانه که آن روزها ذکرخوان هیئت بچهها بوده، خاطرهای از رقابتهای دسته کودکان در دهه 30 نقل میکند. او میگوید، شبها برق نبود و من چراغقوهای به پنج ریال از شهر خریده بودم، در طول مسیر روی دستم نگه میداشتم و اشعار را میخواندم. یکی از کودکان دسته رقیب در تاریکی شب در جایی مخفی شده بود و در یک غافلگیری، چراغقوه را از دستم ربود و فرار کرد و من شعرهایی را که از حفظ بلد بودم، خواندم و دسته را با سرعت بیشتری حرکت دادم تا به مسجد و روشنایی رسیدیم.
عباسعلی ادامه میدهد: اولین باری که در دهه 20 شمسی، چراغ زنبوری در مسجد روشن کردند، همه مردم از نور زیاد آن ترسیدند و از جا بلند شدند. از پدرش، علیاکبر عسگری هم خاطراتی نقل میکند: «پدرم پوست گوسفندهای ذبح شده در روز عاشورا را جمع میکرد و با آنها طبل میساخت. نزدیک محرم که میشد، بچهها درب خانه ما جمع میشدند تا درست کردن طبل را ببینند.» خاطره دیگری هم از پدر دارد که در حدود سال 1330 که میخواست به مشهد برود، قبل از حرکتش، یک دهه چاووشی خواند. او دو تومان به چاووش داد تا چاووش روستا، 10 روز، غروبها به خانه ما بیاید و بر بام خانه، چاووشی بخواند.
عباسعلی از شیطنت دوره نوجوانیاش هم میگوید که پوست شکار خیلی خوش آبورنگ و سالمی در زیارت وجود داشت که برای ساخت طبل مناسب بود، ولی متولی زیارت، پوست را نمیداد تا اینکه عباسعلی با همدستی یکی از رفقایش، پنجره را میشکنند، پوست را برمیدارند و طبلی ممتاز با آن میسازند.
او از سختیهای زندگی و زمانه جوانیاش هم برای ما میگوید: «اولین بار که به تهران رفتم، دوم ابتدایی بودم. اوسا رجب ابیانهای با اتوبوس کندرویش که توقفگاههای زیادی هم در طول مسیر داشت، ساعت یک عصر از ابیانه حرکت کرد و شش صبح روز بعد به تهران رسید. کرایه هم پنج تومان بود که مبلغ زیادی در آن روزگار بهحساب میآمد.»
تعزیهخوانی در اینجا خیلی سال است که رنگ باخته، قبلاً تعزیهخوانها و پردهخوانهای دورهگرد چند هفتهای در اینجا مقیم میشدند و تا بانی داشتند، مجلس برپا میکردند. پردهخوانها علاوه بر پرده بزرگ، پردههای کوچکی هم داشتند که درب خانهها میخواندند و از صاحبخانه وجه، جنس یا طعامی میگرفتند. از تعزیهخوانهای ابیانه، علیاکبر یزدانی(مخالفخوان) را نام میبرند.
فاتحهخوانی و حضور در درب منزل تازهدرگذشتگان، یکی از اصلیترین برنامههای عزاداری محرم در ابیانه است. در طول دهه محرم، عکس درگذشتگان بر دیوار و سردر خانهها نصب یا از پنجرهها آویخته میشود. اگر جلوی منزل فضای کافی وجود داشته باشد، نخل به زمین گذاشته میشود. پذیراییها هم به یاد درگذشتگان صورت میگیرد. فاتحهنامهخوان در درب هر منزل، ذکر خاص فاتحه را میخواند: «...روح صدوبیستوچهار پیغمبر و پیغمبرزاده (پیامبر مرسل و نامرسل) شاد، روح یازده امام و دو معصوم پاک خصوصاً روح آقا اباعبداللهالحسین(ع) و هفتادودو تن شهدای کربلا شاد، روح انبیا، صلحا، فقها، حقداران و اهل ایمان (روح شهدای سرتاسر ایران) شاد، روح معلمین، متعلمین، ذویالحقوق شاد، روح بدوارث و بیوارث شاد، روح اموات جمع حاضر شاد... .»
یکی از فاتحهنامهخوانهای فعلی، علی حکیمزاده است که 84 سال دارد. هر محل، فاتحهنامهخوان خودش را دارد: محله پرزله: حاج محمدتقی اکبری؛ محله پایینده: حاج ابوالقاسم محمودی، حاج علی استوان؛ محله یسمون: حاج علی حدادی، حاج علی سفیدگری.
یکی از نخلهای ابیانه را حدود سه قرن پیش، از «جهق»(گهه) که در همسایگی این آبادی است، آوردهاند. اکنون هم پایهداران نخل، از اولاد و اقربای همان 12 یا 14 نفری هستند که نخل «جهق» را آوردهاند. البته نخل در طول این سالها، چند بار مرمت و کوچکتر و سبکتر شده است. نخل محله پایین هم بعدها ساخته و آورده شده است. نخلهای اخیر، حدود 30 سال پیش نوسازی شدهاند.
سنت نخلبرداری ابیانه این است، هدایتکنندهای که بالای نخل مینشیند، باید خرج(نهار) بدهد. قبلاً این پذیرایی فقط برای پایهداران بود، ولی اکنون تا چند صد نفر توسعه پیدا کرده است. هدایتگری نخل نیز حالت چرخشی دارد و گاه تا 72 سال، این چرخش برای افراد یک طایفه طول میکشد. در بعضی از طایفههای کمجمعیتتر، این نوبت زودتر است. بابای نخل میگوید: «محرم امسال، نوبت هدایتگری به زنی در طایفه رباطیها رسیده است، ولی به من گفت چون پسر ندارم، میخواهم پسر برادرم روی نخل بنشیند و بعد هماهنگی نهار را هم انجام دادیم.»
مردم اینجا نخل را خیلی عزیز میشمارند. اگر عروس جوانی از دنیا رفت، لباسها و زروزیورش را به نخل هدیه میکنند. رد شدن از زیر نخل برای زنانی که در تمنای اولاد هستند، سنت دیگر اینجاست. این عبور زنانه در جایگاهی خاص انجام میشود؛ پخونهگاه، کوچه شورخانه، باغ بالا.
رفتن به سرچشمه نیز از سنتهای نخلبرداری ابیانه است. برخی از مردم اینجا معتقدند انعکاس کاشیها و فلزات امامزاده یحیی، عیسی و بیبی زبیده خاتون در چشمه ابیانه، نوری است که بین این چشمه و آن بقاع ردوبدل میشود.
از جمله پایهداران نخلهای ابیانه، باباییها، ناظمپورها، رباطیها و نعیمیها، قاسمیها، بهزادها، فخریها و... هستد. البته اکنون نخلبرداری برای عموم مردم اینجا بلامانع است.
حسین بابایی که متولد 1317 است، از پایهداری اجدادش در نخل ابیانه میگوید: «پدرم محمد، پدربزرگم غلامرضا و جدم حسین(تیمور) همه، پایهداران نخل ابیانه بودهاند، ما به این نخلداری افتخار میکنیم و شوق نوه ۱۲ سالهام به نخلبرداری از من بیشتر است.»
نخل تاسوعا با پارچههای رنگ و وارنگ تزئین میشود، ولی نخل عاشورا صرفاً سیاهپوش است. بعضی از پایهداران همراه با خانواده در کنار نخل، شب عاشورا را به صبح میرسانند.
باباحسین بابایی میگوید: پارچه ابریشمی دور نخل را ۱۰۰ سال پیش، پدربزرگم غلامرضا بابایی فراهم کرده است. او برای تهیه این پارچه، باغش را در ابیانه میفروشد، به کاشان میرود و دو ماه در آنجا منزل میکند تا این ابریشم بافته آماده شود و به ابیانه بیاورد.
در گویش ابیانه، نخل را «نقل» تلفظ میکنند و بعضاً بر این باورند که این کلمه با بار معنایی «روایت سوگ» یا «حرکت و انتقال تابوتواره»، تلفظ درستتر و مناسبتری نسبت به نخل است.
از مرحوم حاج شیخ علی رفیعزاده، روحانی نابینایی که حافظ قرآن و نهجالبلاغه بود و منبرهای تأثیرگذاری داشت، به نیکی یاد میکنند؛ همچنین از ملاهای مکتبخانههای ابیانه، از جمله ملامحمد، ملاابوالقاسم، ملاصادق، ملاحسین، ملاحسن، ملاعبدالعلی، ملاصدرا، ملاصمد، کامرانمیرزا، ملاامین فتاح، ملامحمدعلی و... .
از سنتهای ابیانه، یکی هم این بود که برای تشکر از روحانیای که ماه رمضان در آن آبادی بود، تمام شیر گاو و گوسفندهای ابیانه در روز عید فطر را کنار میگذاشتند، ماست، پنیر، کشک و... درست میکردند و بهعنوان تحفه، به روحانی مسجد هدیه میدادند.
رسم دیگر، برگزاری مراسم ختم برای مردگان در صبح روز بعد از خاکسپاری بوده است که قرآن تلاوت میکردند و حتماً در زمستان، منقلی از آتش میافروختند و در تابستان، منقل و چوب میآوردند، ولی آتش روشن نمیکردند.
سحرگاه عرفه نیز بر خاک تازهمردگان حاضر میشدند. همه افراد به صف بودند، شفق که پدیدار میشد، به سمت مشرق میایستادند و با تابش اولین اشعههای خورشید، مراسم پایان مییافت.
کهنسالان اینجا نام ابیانه را با آب و بید و باد و بیدستان مقارن میدانند. آتشکده «هارپاک» (هرپک)، محراب چوبی، منبر قدیمی خانههای سرخفام، درختان کهنسال، چشمهسار زلال، قلعه دز، گویش پهلوی باستانی با قواعد خاص زبانی، پوشاک باستانی مردان و زنان و...، دیرینگی چند هزار ساله این روستای شگفت را معلوم میسازد.
بیبی کلثوم کاغذی در ۹۳ سالگی، از مشارکت زنان ابیانه در آیینهای عزاداری برایمان میگوید و اینکه نان زرد را چگونه میپختند. او از کلاسهای قرآن پدربزرگش، حاج محمد کمال در ابیانه هم خاطراتی بیان میکند.
درباره یک سنت دیگر اینجا هم میگوید، کسانی که نذر میکردند در قم دفن شوند، آنها را روی چوبهای مخصوص میگذاشتند و با اسب و قاطر به قم میبردند. این آمدوشد، پنج روز و بعضاً بیشتر طول میکشید. محمد کاغذی و علی خانیزاده، از جمله کسانی بودند که جنازهها را برای خاکسپاری به قم میبردند.
از عروسیهای قدیم ابیانه هم تعریف میکند که سه شب و سه روز طول میکشید. داماد قبای بلند میپوشید، عروس توری به صورت داشت و همه مراسم بر بام خانهها برپا میشد. غذا را هم همانجا صرف میکردند.
بیبی کلثوم میگوید: با اسب و الاغ و قاطر، یک روز طول میکشید تا به کاشان برویم. گیوههای دستبافته خودمان را میبردیم، میفروختیم و در قبالش جنس میخریدیم و برمیگشتیم. مردان هم محصولات تازه و خشکشده باغهای پرمیوه ابیانه را میآوردند و میفروختند.
شعرهایی از ادب عامیانه هم برایمان زمزمه میکند: خوشا روزی که با هم مینشستیم/ قلم بر دست کاغذ مینوشتیم/ قلم بشکست و کاغذ بر هوا رفت/ مروتها و خوبی در کجا رفت/ به هر جا میروی، قربان پایت/ امیرالمؤمنین(ع) پشت و پناهت.
محمد خداداد، پژوهشگر آیینی و فرهنگ عامه
انتهای پیام