15 مهر هر سال مصادف با سالروز تولد سهراب سپهری؛ شاعر، عارف و نقاش کاشانی است. رنگ مرگ اولین کتاب اوست که اشعاری تحت تاثیر نیما یوشیج و در قالب شعر نوی نیمایی سروده است. وی پس از این کتاب به هنر نقاشی روی آورد سپس به فلسفه شرق علاقهمند شد و در این راه به کشورهایی مانند پاکستان، افغانستان، ژاپن، چین و هند سفر کرد که ماحصل آن را علاوه بر ترجمه چند شعر ژاپنی و چینی در آثار بعدی وی مشاهده میکنیم.
سفر به غرب مرحله بعدی زندگی اوست که از فرانسه آغاز و به امریکا، یونان و مصر انجامید اما ماحصل چندانی برای او نداشت و نوعی دلزدگی به ویژه از فرانسه برای او به وجود آورد. وی پس از آن به هنر نقاشی به صورت جدیتری پرداخت هرچند بیشتر نقاشیهای سپهری در خارج از کشورند تعدادی از آنها هنوز در ایران وجود دارند.
سهراب سپهری که هر هشت مجموعه شعر او در کتابی به نام هشت کتاب به چاپ رسیده است سرانجام در اول اردیبهشت سال 1359 بر اثر ابتلا به سرطان خون درگذشت و در مشهد اردهال به خاک سپرده شد.
علی قویتن بازیگر و کارگردان ایرانی که شباهت بسیاری به سهراب سپهری دارد فیلمی از زندگی وی با عنوان «رویای سهراب» ساخته است که دیده نشده فراموش شد. در این راستا و درباره شخصیت و آثار این شاعر ایکنا گفتوگویی با علی قویتن انجام داده است.
ایکنا: در ابتدا پیرامون آشنایی خود با سهراب سپهری صحبت کنید و بگویید چگونه با این شخصیت آشنا شدید؟
سهراب در زمان خود آنچنان که باید درک شود، نشد چون اشعاری که میسرود یا نقاشیهایی که میکشید چندان برای مردم آن زمان جالب توجه نبود اما هر اندازه زمان جلوتر رفت مردم با غنای کاری وی آشنا شدند. از سهراب انتقاد میکردند چرا در اشعارش از مظلوم دفاع نمیشود. این نقد صحیح نبود چون در کارهای او اشاراتی به ظلم و ستم قبل از انقلاب شده بود. «من قطاری دیدم بار سیاست میبرد اما چه خالی میرفت» یا «جای مردان سیاست بنشانید درخت تا هوا تازه شود» از اشعاری سیاسی وی است اما در آن مقطع کسی سخنان وی را نمیفهمید و متوجه دردی که در آن بود نمیشد.
با پرواز وی از دنیای فانی، نسلهای جدید شعرهای سهراب را بیشتر فهمیدند. حتی شاعرانی که در حیات او، وی را نقد میکردند با داشتههای او آشنا شدند. من سهراب را تنها شاعر یا هنرمند نمیدانم بلکه او را عارف و فیلسوف زمان خود میدانم که به درستی درک نشد البته هنوز هم عدهای او را درک نمیکنند اما نسبت به گذشته بیشتر این شاعر دیده میشود. درباره آشنایی خودم با سهراب باید بگویم از طریق اشعارش به او علاقهمند نشدم هرچند که شعرهای وی را خوانده بودم اما وقتی زندگی وی را مطالعه کردم متوجه داشتههای غنی شخصیتی او شدم.
ایکنا: چه شد به این نتیجه رسیدید که فیلمی درباره سهراب سپهری بسازید؟ آیا آشنایی شما با این شخصیت به واسطه مطالعاتی که داشتید این امر را سبب شد؟
نه آشنایی با وی دلیل ساخت این فیلم نبود بلکه شباهت ظاهری که با او داشتم به من انگیزه ساخت فیلم را داد. در همین رابطه بیش از 10 سال بود که همه به من میگفتند با وجود شباهتی زیادی که سهراب دارید چرا نسبت به او با ساخت فیلمی ادای دین نمیکنید. این مطلب را حتی خسرو شکیبایی هم به من گفته بود. جدا از هنرمندان برخی از مقامات فرهنگی نیز این توصیه را برای ساخت فیلمی درباره سهراب انجام داده بودند. به هر حال زمانی که خواستم این فیلم را بسازم میدانستم که در گیشه نخواهد توانست مخاطب را جذب کند چون با فضای حاکم بر سینمای ایران شاهد بود اما با این وجود با سرمایه شخصی اقدام به ساخت این کار کردم. این نکته را بیان کنم زمانی که فیلم در مرحله جلوههای بصری با مشکل مواجه شد فارابی به ما کمک کرد ولی این کمک در قیاس با خرجی که برای کار شد چندان چشمگیر نبود.
در کشورمان ساخت فیلم درباره شخصیتهای فاخر و علمی چندان طرفدار ندارد! زیرا سلایق را به سمتی هدایت کردند که بیشتر کارهای سخیف و به اصطلاح کمدی طرفدار دارد. من فیلمهای گیشهپسند را محکوم نمیکنم اما حرفم این است که چرا تنها کارهایی اینچنینی فرصت نمایش دارند و کارهایی شاعرانه مهلتی برای دیده شدن پیدا نمیکنند؟ پیشتولید «رویای سهراب» از سال 96 آغاز شد. فیلمنامه این کار هفت یا هشت بار بازنویسی شد تا نتیجه کار همانی باشد که انتظارش را داشتم. این اتفاق رخ داد و من امروز میتوانم پشت کار ایستاده و شرمنده علاقهمندان به سهراب سپهری نباشم.
در ابتدا منتظر ماندم فرد دیگری این کار را بسازد. برای مثال وقتی فهمیدم جلال فاطمی خواهرزاده سهراب سپهری تصمیم به ساخت فیلمی درباره وی دارد منتظر ماندم تا او چنین کاری را انجام دهد اما این اتفاق رخ نداد تا در نهایت در سال 97 وارد مرحله تولید فیلم شدم. وقتی مجوز دریافت کردم با ساعد نیکزاد برای فیلمبرداری کار، در آمریکا تماس گرفتم چون شنیده بودم وی علاقهمند است در چنین کاری حضور داشته باشد. وسواسم روی فیلمبرداری فیلم به این دلیل بود که تصویر برایم بسیار اهمیت داشت. جدا از تصویر صدا هم برایم بسیار مهم بود چون فیلم در زمان حال و گذشته روایت میشد و هر یک از این زمانها صدای خاص خود را طلب میکرد. برای موسیقی فیلم هم با بهزاد عبدی به توافق رسیدیم. موسیقی این کار در کییف ضبط شد. «رویای سهراب» نهایتاً در سال 1400 آماده پخش شد.
ایکنا: اتفاقات خوبی برای فیلم در اکران رخ نداد. با وجود اینکه گفتید چنین اتفاقی را پیشبینی میکردید چرا این کار را در این وضعیت موجود به نمایش درآوردید؟
در ابتدا تصمیم به نمایش فیلم در داخل کشور نداشتم زیرا فضای اکران در سینماهای داخل را میدانستم. تصمیم این بود که «رویای سهراب» تنها در جشنوارههای خارجی به نمایش در آید. بیتوجهی به این فیلم تنها در اکران رخ نداد بلکه در جشنواره فجر هم این کمتوجهی را شاهد بودیم. با وجود اینکه فیلم در پنج جشنواره دنیا پذیرفته شد اما در فستیوال فجر به آن روی خوش نشان داده نشد! این کار میتوانست در گیشه موفق باشد بهشرطیکه حمایت تبلیغاتی از آن خوب انجام میشد. من شاهد نمایش فیلم در بخارا و سمرقند بودم و دیدم چگونه تماشاگران از کار استقبال کردند حتی از آمریکا هم پیگیر اکران این کار شدند ولی در داخل کشور اتفاقی خوبی برای فیلم رخ نداد!
ایکنا: با تشکر از شما اگر صحبتی باقی مانده بفرمایید.
حرف آخرم این است که از وضعیت سینماهای کشور دلگیرم. حتی از سینماهایی که زیر نظر بنیاد سینمایی فارابی هستند هم اندوهگین هستم. فارابی باید پشتیبان فیلم فرهنگی باشد اما فیلم به صورت مطلوب در سینماهای فارابی به نمایش در نیامد! با این وجود از ساخت «رویای سهراب» پشیمان نیستم چون این کار مانند یک کتاب نفیس در هنر این سرزمین باقی خواهد ماند تا علاقهمندان به سهراب از دیدن آن لذت ببرند.
انتهای پیام