به گزارش خبرنگار ایکنا، نذر کردن شاید در میان مسلمانان و بهویژه شیعه مذهبها اتفاق متداولی باشد اما نذر یک مسیحی آن هم در توسل به امام معصوم(ع) و پیشوای شیعه میتواند داستان جالبی باشد.
سعید محمدی در رمان «نذر نصرانی» همین اتفاق غیرمعمول را دستمایه یک قصه پرکشمکش و هیجانی قرار داده و داستانی تاریخی و خواندنی درباره کارگزار مالی مسیحیای به نام یوسف نصرانی نوشته است که پس از بدبین شدن خلیفه به او، روزگار خود و همسرش، مریم، به تباهی کشیده میشود اما بعد از آشنایی یوسف با امام هادی(ع) به یکباره اوضاع تغییر میکند.
«نذر نصرانی» که برگردان یک اتفاق تاریخی در قالب رمان است، داستان اتفاقات عجیبی است که برای یوسف نصرانی، کارگزار مالی متوکل بین مسیحیان، میافتد. قصه به زمانی برمیگردد که روم به کشورهای اسلامی حمله میکند و پیروزیهایی هم به دست میآورد و همین باعث میشود خلیفه به کارگزار مالی مسیحی خود در شهرک «کفرتوثا» بدبین شود و او و همسر زیبایش در مخمصه بیفتند.
یوسف داستان «نذر نصرانی» مردی آرام و خوش قلب است که ایمان به مسیح(ع) دارد و از اول قصه معلوم است عشقی ملایم به پیامبر(ص) و علویان در وجود او نهادینه شده است و درست زمانی که او همسرش در مخمصه میافتند یوسف نصرانی با امام هادی(ع) آشنا میشود و قضایا طور دیگری پیش میرود.
در ادامه که همسر یوسف در وضع حمل به مشکل بر میخورد، به یاد حضرت هادی(ع) میافتد و نذر میکند اگر همه چیز به خوشی بگذرد، صد درهم به ایشان بدهد و هنگامی که در کلیسا مردم برای تماشای غسل تعمید نوزداش گرد هم آمدهاند، با پیشنهاد نام «محمد» برای فرزندش، فضای کلیسا را به هم میریزد.
«نذر نصرانی» که فراز و نشیبهای جالبی دارد و با نثر روانش مخاطب را با بخشی از وقایع تاریخی زمان امام هادی(ع) آشنا میکند، از جمله کتابهایی است که توانسته اتفاقات مستند تاریخی- دینی را به خوبی پرورش و به صورت یک اثر داستانی کامل ارائه دهد.
سعید محمدی در این رمان با قلمی روان و به دور از پیچیدگیهای زبانی طرحی را اجرا کرده است که هم شروع هوشمندانهای دارد و هم قصه و ماجراهای پی در پی آن مخاطب را در عصر بیداستانی، تا انتهای یک اثر خوب تاریخی و داستانی نگه میدارد.
در بخشی از کتاب «نذر نصرانی» میخوانیم:
«صلیب کشید و اشکهای صورتش را با دست پاک کرد. تشنه بود و از گرسنگی دلش ضعف میرفت. نفسی عمیق کشید و آن را بیرون داد. بار دیگر صلیب کشید، گویا دلش روشن شد. امیدوارانه سوار چهارپا شد. هنوز افسار آن را در دست نگرفته بود که حرکت کرد. افسار چهارپا را رها کرد و چهارپا بدون آن که یوسف آن را هدایت کند، در مسیری به راه افتاد. در نظرش این اولین نشانه بود. با خود عهد کرد چهارپا به هر سو و هرجا که رفت، کاری نداشته باشد. یقین به معجزهای داشت که باید رخ دهد.»
کتاب «نذر نصرانی» نوشته سعید محمدی در 228 صفحه توسط انتشارات کتابستان معرفت چاپ و روانه بازار کتاب شده است.
انتهای پیام