
به گزارش ایکنا از یزد، باگذشت 36 سال از پایان جنگ، هنوز در برخی خانهها جنگ پایان نیافته و حماسهآفرینی در جبهه عشق و ایثار همچنان ادامه دارد.
همیشه زمانی که صحبت از جنگ به میان میآید، ذهنها تنها درگیر سربازان و مردان میشود ولی حقیقت این است که در هرجنگ این زنان بودهاند که نقش مؤثری داشتهاند. زنانی که در زمان خود جنگ پشت
جبهه مقاومت کرده و اکنون بعد از گذشت سی سال جوانی و عمر خود را صرف مراقبت و التیام دادن زخمهای یادگاران جنگ میکنند.
همکلام میشوم با بانویی جوان و صبور که سالهاست با یادگاری روشندل از جنگ تحمیلی زندگی میکند. صاحب فرزند شده و همیشه پا به پای همسر گام بر میدارد. او پایمرد کسی است که چشمانش را داد تا نام مقاومت، میهن پرستی و اسلام ناب محمدی از دیدگان نرود. همسر او، حاج رضا دهقان جانباز از ناحیه چشم است که سالهاست در رسانه استانی مشغول به کار و خدمت به مردم است.
لطفا خودتان را معرفی كنيد:
من مریم بحرانی، همسر جانباز گرانقدر حاج محمدرضا دهقانی متولد سال57 و دارای دیپلم فنی هستم.
چند سال است با ايشان زندگی میكنيد؟
قریب به 25 سال است که با حاج رضا زندگی میکنم و تاکنون با ایشان مشکلی نداشتم، واقعیت اینکه خدا را شکر ما با هم در اکثر کارها همفکر و همعقیده هستیم و حرفهای همدیگر را خوب درک میکنیم و همین باعث شده که من بتوانم کارها را با همفکری و تعامل ایشان به خوبی انجام دهم.
از زندگيتان با حاج رضا و در یک نگاه زندگی با يک جانباز بگوييد؟
نگاه انسان به هر چیزی مهم است اگر از دید مثبت به آن نگاه کنیم بدون شک با توکل به خدا به هدفی که میخواهیم میرسیم، حتی اگر مشکلاتی در جلوی راه ما قرار بگیرد، نگاه من نیز به زندگی با یک جانباز نابینا نگاهی مثبت بوده، من زندگی را برای خودم سخت نمیگرفتم، گرچه سختیهای زیادی پیش راه داشتم، زندگی با حاج رضا سخت نیست چون روحیات و درک خیلی بالایی در ایشان است و خیلی انسان فهمیده و با گذشتی هستند. هیچ وقت نشده که به خاطر نابینایی بودنشان گلهمند و یا آزرده خاطر بشوند، برعکس خیلیها با افتخار و سربلند با این موضوع کنار آمدند و همیشه میگویند انشاءالله خدا از ما قبول کند.
حاج رضا در زندگی مشترک به شما و خانواده چگونه كمک میكند؟
ایشان اگرچه به ظاهر نمیبیند ولی چشم دلشان بسیار روشن و پاک است. حاج رضا نه تنها در منزل الگوی خوبی برای من و فرزندانشان هستند بلکه افراد فامیل هم ایشان را خیلی قبول دارند و از نظرات و پیشنهادات ایشان استفاده میکنند. این دلیل نمیشود که جانباز وقتی یک عضو بدن خود را از دست داد، دیگر قادر به انجام کاری نیست بر عکس بلکه تواناییهایشان نیز بیشتر هم میشود، مخصوصاً برای جانبازان نابینا که حس و درک شنوایی بسیار بالایی دارند و همچنین حاج رضا که در شغلشان موفق بودهاند و نیز به عنوان یک کارمند نمونه انتخاب شده بودند.
نحوه برخورد با يک جانباز نابينا در جامعه چگونه است؟
بیگمان همه وظیفه داریم که به سهم خویش قدرشناس زحمات طاقت فرسای آن عزیزان صبور و با همت باشیم، و چه بسا بر زبان آوردن يک «خدا قوت» كه به خانواده و همراهان يک فرد نابینا گفته میشود، سبب خشنودی خداوند و نیرو گرفتن آنان خواهد گشت و این قدرشناسی از کار نیک و خداپسندانه دیگران، زمینههای خوب و ارزشمندی را در میان مردم پدید میآورد.
خاطرهای از زندگیتان بگوييد؟
و اما خاطره، زندگی ما هميشه پر از خاطرههای تلخ و شیرین بوده است. یکی از خاطرههای من زمانی بود که ما هنوز ماشین نداشتیم و از اتوبوس خط واحد استفاده میکردیم. یک روز با هم سوار اتوبوس شدیم و داخل اتوبوس هم جمعیت زیادی دیده میشد. حاج رضا در یکی از ایستگاهها صدای کسی دیگر را با من اشتباه میگیرند و زودتر از من پیاده میشوند و من موقع رسیدن تازه متوجه شدم که ایشان زودتر از من از اتوبوس پیاده شدند و من که خیلی ناراحت شده بودم سریع سوار تاکسی شدم و خودم را به ایشان رساندم و خدا را شکر که در کنار خیابان منتظر من ایستاده بودند و خیلی دیگر از نظیر چنین خاطرههایی .....
مهر، محبت، وفاداری و دل دریایی نابینایان و همراهان آنان افق روشنی را برای همه به ارمغان دارد.
انتهای پیام