گدایی امنیت روانی در شهری پر از فال فروش!
کد خبر: 3280086
تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴ - ۱۱:۵۶
معابری که روحت را سوهان می‌کشد؛

گدایی امنیت روانی در شهری پر از فال فروش!

گروه جامعه: آرامش روانی یعنی در شهری گام برداری که هیچ بچه معصومی با چهره ژولیده التماست نکند که از من فال بخر؛ به خصوص اینکه می‌دانی خریدن یا نخریدن فالت، نه دردی از تو دوا خواهد کرد نه از او؛ سرگشته‌ای بین دستوری مبنی بر کمک به نیازمندان و توصیه‌ای اکید برای کمک نکردن به متکدیان!

چهره ژولیده کودکی که وقتی نگاهش می‌کنی، احساس می‌کنی سوء تغذیه دارد؛ آنقدر کثیف، لاغر و ضعیف است که تعجب می‌کنی چطور وسط ماشین‌ها می‌چرخد و شیشه ماشین‌ها را پاک می‌کند یا برای صاحبشان اسفند دود می‌کند.

جلوی برخی را نیز کودکان خیابانی فال فروش در پیاده‌رو می‌گیرند. می‌توانی هزار تومان بدهی و یک فال بخری و آرام رد شوی اما نه این فال گره از اندوه تو باز می‌کند و نه آن هزار تومان گره از زندگی فال فروش را، این را می‌دانی اما حداقل وجدانت را راحت می‌کنی؛ اما گویی فال فروش‌های شهر ما تمامی ندارند، مگر پیاده‌روهای یک شهر چقدر فال فروش لازم دارد؟

وارد اتوبوس می‌شوی، بچه‌ای باتمام معصومیتش خواهش می‌کند، نه، التماس می‌کند که از او جوراب بخری، از اتوبوس پیاده‌ می‌شود، خانمی با بچه قنداقیش گوشه‌ای بساط کرده، لیف دست باف می‌فروشد، مگر چند تا می‌توانی بخری؟ آن طرف‌تر بچه‌ای با لباس مدرسه نشسته و مشق می‌نویسد، فال هم می‌فروشد، گاهی هم ترازو دارد تا خودت را وزن کنی. تا کی می توانی آرام عبور کنی؟

و وای به روزی که بخواهی لقمه‌ای غذا در رستورانی بخوری، یا باید چشمانت را ببندی یا نگاه حسرت آمیز بچه پشت پنجره نمی‌گذارد لقمه از گلویت پایین برود، از رستوران بیرون می‌آیی، خانمی نسخه به دست جلویت را می‌گیرد و ادعا می‌کند برای گرفتن داروهایش فقط 10 هزار تومان کم دارد، مدرک هم دارد، نسخه دستش است.

دلت هوای شهرستان می‌کند، راهی می‌شوی اما پایانه مسافربری پُر است از آدم‌هایی که به تهران آمده‌اند، دزد به آنها زده یا پول کم آورده‌اند و حالا فقط پولی برای خریدن بلیط و برگشتن به شهرشان می‌خواهند. همانقدر که مغازه‌های آش‌فروشی این شهر کم نیستند، آدم‌هایی هم که اطراف این مغازه‌ها می‌گردند و از مردم می‌خواهند آنها را مهمان یک وعده غذا کنند هم کم نیستند. مگر چند نفر را می‌توانی مهمان کنی؟

سطل آشغال خانه‌ات پر است، می‌روی تا خالیش کنی، جوانی از کنارت عبور می‌کند اما بزرگی و سنگینی کیسه‌ای که به دوش گرفته نگاهت را با خود می‌برد، کیسه‌اش پر است از همه آن چیزهایی که تو دور ریخته‌ای. این‌ها را کجا می‌برد؟

چشمانت را می‌بندی؛ اما وقتی باز می‌کنی، پای زخمی و چرکین یا بچه معلول و پیرمرد مریضی را می‌بینی که منتظر کمکی از توست. چیزی نمی‌گوید، اما دلیل درخواست کمکش را طوری کف پیاده رو گذاشته که دلت می‌خواهد همچنان چشمانت را بسته نگه‌ داری، چطور با این زخم سر می‌کند؟

شهری پر از تابلوهای زنده اندوه/ این شهر همیشه نگارخانه بوده است

شهر من؛ این شهر همیشه برای خودش نگارخانه‌ای پر از تابلوهای زنده اندوه و افسوس بوده و هست. اندوهی به وسعت انسانیت اما، آنقدر این تابلوها برایمان تکراری شده که دیگر حتی انسانیتمان را قلقلک هم نمی‌دهد. اما به شدت امنیت روانیمان را تهدید می‌کنند، قسی‌القلب می‌شویم به حدی که گاهی عصبانیت‌هایمان را بر سر همین بچه‌ها خالی می‌کنیم. بر سر دو راهی کمک کردن و نکردن می‌مانیم!

بچه‌ خودم است دوست دارم گدایی کند؛ حق حضانت دارم

اما نشستن پای صحبت مسئولان حکایت دیگری دارد. آنها از باندهای سوء استفاده از بچه‌ها حرف می‌زنند، از خانواده‌هایی که بچه‌هایشان را کرایه می‌دهند، از سودهایی که صرف خرید مواد والدین می‌شود و از والدینی که وقتی مأموریان شهرداری بچه‌هایشان را از کف خیابان جمع می‌کنند و به مراکز نگهداری می‌برند، شاکی شده و با برگه دادگاه مبنی بر حق قانونی حضانت فرزندشان آنها را پس می‌گیرند و فردا همان بچه بر سر همان چهارراه است. اما آیا واقعاً چنین والدینی حق حضانت دارند؟

و درخواستی تکراری مبنی بر اینکه مردم نباید به این بچه‌ها کمک کنند چرا که هیچ سودی به حال این بچه‌ها ندارد و فقط جیب رؤسای باندهایشان را پر می‌کند، جالب نیست؟ نمی‌توانی نیازمند واقعی را بیابی، نمی‌تانی مرزی برای احتیاج فردی یا کسب سود باندهای مافیای گداپروری قائل شود، نمی‌توانی بفهمی آیا این افراد نیازمند واقعی هستند یا خیر؟

بیایید نیازمند را تعریف کنیم: آیا بچه‌ها نیازمند بچگی هستند؟

بیایید نیازمند را تعریف کنیم. بچه‌ای که نه تنها از حقوق بچگی که از حقوق انسانی خود محروم است، از بهداشت، تغذیه، سلامت روان، محبت، شادی و در یک جمله از بچگی محروم است آیا نیازمند است؟ بیماری که جسم بیمارش را به نمایش می‌گذارد تا ترحم مردم را جلب کند، نیازمند است؟ زنی که دست فروشی می‌کند، نیازمند است؟

معابر شهرمان سوهان روحمان، متلاشی کننده امنیت روانی‌مان

این افراد نیازمند هستند اما نیازشان را مردم با خرید کردن و پول دادن به آنها نمی‌توانند تأمین کنند، این افراد باید ساماندهی شده و به صورت اساسی مورد حمایت قرار گیرند. آن زمان است که دیگر معابر شهرمان سوهان روحمان و متلاشی کننده امنیت روانی‌مان نخواهد بود.

مسئله ساماندهی متکدیان و بچه‌های خیابانی سال‌هاست که مطرح بوده و طرح‌های مختلفی نیز در این خصوص اجرا شده اما هیچ فایده‌ای نداشته، با فرارسیدن تابستان هم تعداد این بچه‌ها و متکدیان بیشتر و بیشتر می‌شود.

دستور رئیس جمهور هم حریف متکدیان نشد

سال گذشته بود که رئیس‌جمهور کشورمان با بیان اینکه مشاهده پدیده تکدی‌گری و اعتیاد در شهرهای کشور زیبنده ایران اسلامی نیست، دستور پاکسازی شهرها از این معضلات را داد. کارهایی هم توسط شهرداری، بهزیستی، نیروی انتظامی و ... آغاز شد اما گویی دستور رئیس جمهور هم حریف متکدیان نشد.

زهرا ایرجی

انتشار یافته: ۰
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
دوست
|
-
|
۱۳۹۴/۰۲/۲۰ - ۱۴:۰۶
0
0
جالب بود و به موقع و یک تلنگر.
سپاس.
مریم
|
-
|
۱۳۹۴/۰۲/۲۰ - ۱۴:۵۹
0
0
خیلی قشنگ بود مرسی
captcha