به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، نشست علمی «ابن خلدون و جامعه شناسی اسلامی» با حضور تقی آزاد ارمکی، استاد علوم اجتماعی دانشگاه تهران و صاحب نظر در حوزه اندیشه اجتماعی متفکران اسلامی یکشنبه 24 آبان ماه در دانشگاه علوم اجتماعی برگزار شد.
تقی آزاد ارمکی گفت: من تا قبل از این نشست فکر میکردم که «ابن خلدون» را خوب میشناسم اما با طرح سوال «ابن خلدون و جامعه شناسی اسلامی» به این نتیجه رسیدم که ما در خوانش ابن خلدون دچار مشکل هستیم و باید این جامعه شناس اسلامی را دوباره بخوانیم.
وی افزود: به نظر من کسانی که مدافع و منتقد جامعه شناسی اسلامی هستند ابن خلدون را خوب فهم نکردهاند.
آزاد ارمکی افزود: تا به امروز سه خوانش از ابن خلدون ارائه شده است؛ نخست خوانش سید جواد طباطبائی است که این خوانش خارج از منطق درونی ابن خلدون شکل گرفته است و بیشتر مدرنیته را توجیه میکند. خوانش دوم، در سایه شرق شناسی خوانده شده است و در نهایت خوانش سوم، که امروز میخواهم بحث خود را در این باب دنبال کنم.
این استاد جامعه شناسی افزود: این خوانش بیشتر در پی این است که ابن خلدون هویت ایرانی- اسلامی بازخوانی کند. به همین خاطر ترجمه کتاب «المقدمه» ابن خلدون از سال 1310 تا 1350 ادامه پیدا میکند و این کتاب به یکی از دغدغههای ایرانیان مبدل میشود.
هویتخواهی ایرانیان از ابنخلدون
این استاد دانشگاه گفت: بیشتر کسانی که مقدمه را در این برهههای زمانی دنبال میکردند در پی هویتیابی بودند و این هویت یابی تا انقلاب اسلامی هم ادامه پیدا کرد. این همواره پیشروی ما قرار داشت که جایگاه ما در جامعه مدرن در کجا قرار دارد؟ و هیچگاه سعی نکردیم از ابن خلدون سوالی جامعه شناسانه،تاریخی، قراربدهیم و بیشتر سوال بر محور هویت میچرخید که ما در کجای جهان قرار گرفتهایم. این برداشت از ابنخلدون از در دوره پهلوی اول آغاز شد و و الان ادامه پیدا کرد.
ارامکی افزود: در حال حاضر ما برای اینکه تناسب خود را با جهان پیدا کنیم به تشیع ارجاع میدهیم. به همین دلیل است که واقعه کربلا برای ما مهم میشود. پس میتوان گفت ابن خلدون در بحث «گفتمان هویت» برای ما ظهور پیدا میکرده است.
وی در ادامه گفت: همان گونه که سوالها پیش روی ابن خلدون هویتی بود. پاسخها نیز از همین نوع بود. بیشتر پاسخها سطحی و غیر قابل دفاع است. ما در باب پیوست فقط ابن خلدون را تطبیق دادیم. تطبیق کردن به معنای زائل کردن علم است کار اکادمیک نیست؛ و نحوه برخورد با مسائل جدید را معلوم نمیکند. به نظر من کسانی که ابن خلدون را بررسی کردند ابن خلدون شناس نیستند مطالعه تطبیقی کار تئوریک نیست و ایجاد معرفت نخواهند کرد.
وی در ادامه گفت: دغدغه ابن خلدون پاسخ به سوال از نوع مدرنیته ایرانی، سوال سید جواد طباطبائی، سنت گرایان و مستشرقان نیست. ابن خلدون مبانی تئوریک و موضوع دارد. وی در متن سنت است و در جهان معاصر نمیتوان آن را قرار داد اگر قرار بدهیم خطا فاحش کردهایم؛ سنت در جهان اسلام جریان معرفتی متفاوتی دارد.
بهرهگیری از سنت برای توضیح سنت
آزاد ارمکی افزود: سنخشناسی یکی دیگر از بحثهای مورد نظر ابن خلدون است که قدرت وی را در تحلیل نشان میدهد. ابن خلدون از سنخشناسی برای توضیح جهان سنت بهره گرفت نه جهان مدرنی که ما الان دغدغه بررسی آن را داریم. این برداشت با ابن خلدون هیچ سنخیتی ندارد.
این استاد جامعه شناسی افزود: ابن خلدون یک مدل دارد و آن تاریخ است با تاریخ زیست و نزاع میکند. وی در بین تاریخ نگاران «مسعودی» را برمیگزیند. پس به نظر من این خلدون بر آمده از واقعیت اجتماعی است که ادامه سنت گرایی است. برای اینکه بخواهیم جایی برای جامعه شناسی اسلامی پیدا کنیم ابن خلدون میتواند پناهگاه خوبی باشد. اما به نظر من از ابن خلدون جامعه شناسی اسلامی بیرون نمیآید چرا که موضوعی که دنبال میکرد دغدغه امروز ما نیست. در جامعه شناسی ابن خلدون انسان علیه انسان شورش میکرد و پادشاهی بنا میشد.
این صاحب نظر در حوزه اندیشه اجتماعی متفکران اسلامی افزود:ابن خلدون دولت را معادل شهر و نظام اجتماعی قرار داد. دولت بر مبنای «عصبیت» شکل میگرفت. نظام اجتماعی مورد نظر او ابتدا تاسیس، اوج و سپس افول پیدا میکرد. اینجاست که باید گفت از این نظر به جای اینکه نظریه اجتماعی استخراج شود نظریه سیاسی بیرون میآید و این به خاطر عدم توجه ما به منطق ابن خلدون است.
این استاد دانشگاه افزود: سوالی که میتوانیم پیش روی ابن خلدون قرار بدهیم این است که وی از چیزی به نام عرب و بخشی از تمدن اسلامی به نام «مغرب» سخن گفته است. سوالی که اینجا مطرح میشود این است که جایگاه ایران و شیعه در جامعهشناسی ابنخلدون کجاست؟ چرا وی در این مورد توضیحی نمیدهد.
وی در آخر گفت: بسیاری از تحلیلگران تاریخ ایران را تاریخ آمدن و رفتن شاهان و استمرار استبداد دانستند. باید در پاسخ به این افراد گفت منطق تحولات جامعه منطق سلطه عمل و قدرت سیاسی نیست ما دو انقلاب اجتماعی مشروطه و انقلاب اسلامی را پشت سر گذاشتهایم در این دو انقلاب نیروهای اجتماعی عامل محقق شدن آن بودهاند که نمیتوان به سادگی از کنار آنها گذر کنیم.