سعید شفیعی؛ عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران در گفتوگو با خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) به ارائه توضیحاتی پیرامون روش تاریخگذاری روایات توسط مستشرقان پرداخت و بیان کرد: تاریخگذاری روایات از جمله مباحث مهم برای غربیها به شمار میرود و آنها معتقدند که زمانی میتوان در مورد یک متن صحبت کرد که روی آن تاریخگذاری صورت گرفته باشد و متنی که تاریخگذاری نشده است قابل نقد و بررسی نیست.
وی در ادامه افزود: همچنین تعبیری در این زمینه وجود دارد مبنی بر این که بحثی که تاریخگذاری نشده مانند بچهای است که پدر و مادرش معلوم نیستند و به همین دلیل نمیشود در مورد این فرد و در مورد محیطی که در آن رشد کرده و ... صحبت کرد و به همین دلیل اطلاعات ما ناقص است و تفسیر ما نیز صحیح نخواهد بود، لذا تاریخگذاری برای فهم متن از اهمیت بالایی برخوردار است.
شفیعی بیان کرد: با توجه به این که روایت علاوه بر متن دارای سند نیز است، برای مستشرقان جالب توجه بوده و به سند به عنوان پارامتری نگاه میکنند که در کنار متن، از آن برای تحلیل احادیث استفاده کنند، اما قبل از هر چیز باید بگویم که آنها به متون اسلامی مانند یک شناخت درجه دوم نگاه میکنند و برای آنها مهم نیست که این حدیث یا آیه چه محتوایی دارد و قصد آنها بر این است که بفهمند این آیه یا روایت در آن زمان میتواند پدید آمده باشد یا خیر.
عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث دانشگاه تهران در ادامه تصریح کرد: برای نمونه شخصی مثل ونزبرو میگوید دنبال این هستم که ببینم واقعا چه چیزی اتفاق افتاده است و به دبنال این هستند که ببینند این احادیث واقعیت تاریخی است یا این که جعل شدهاند و این که اگر جعل شدهاند چه زمانی ان جعل اتفاق افتاده است.
وی بیان کرد: تاریخگذاری یعنی همین که زمان تقریبی پیدایش حدیث را تعیین میکنند که این حدیث در چه زمان و مکانی به وجود آمده است و سیر تحولات تاریخی آن به چه صورتی بوده است، در نتیجه غربیها به جنبه تاریخی حدیث توجه دارند و آن را منبعی برای بازسازی تاریخ اسلام میدانند، البته رویکرد افرادی که با ما هم دل هستند مانند موتسکی نیز اینطور بوده که معتقدند در نهایت میتوان اعتبار تعداد کمی از روایات را اثبات کرد و معتقدند که روایت هسته اصلی داشته که در طول تاریخ به آن شاخ و برگ داده شده است.
شفیعی در ادامه با تقسیم خاورشناسان در این زمینه به دو گروه تصریح کرد: از این جهت میتوان مستشرقان را به دو گروه شکاکان مانند گلدذیهر، منزبرو، مایل کوک و شاخت و خوش بین یا سنت گرا تقسیم کرد، گروه اول معتقدند که اغلب روایات قابل اعتماد نیستند و اغلب آنها بازتاب نظریات نسلهای متأخر اسلامی است، این افراد به ویژه متأخران آنها چون روایات را معتبر نمیدانند اعتقاد دارند که برای شناخت اسلام باید سراغ شواهد بیرونی مانند باستان شناسی، سکه شناسی و متون غیر اسلامی رفت و از این جهات میتوان به واقعیت اسلام پی برد.
وی بیان کرد: اما جریان دوم یعنی خوش بینها مانند ینبل، موتسکی و شولر معتقدند که روایات و منابع اسلامی تا حدودی اعتبار دارند و میتوان گفت این افراد اعتبار شواهد درونی را در شناخت تاریخ اسلام پذیرفتهاند بر خلاف گروه اول که شواهد درونی را معتبر نمیدانستند این گروه این شواهد را معتبر میدانند، البته نه به این معنا که همه آنها را معتبر بدانند بلکه معتقدند این منابع تا حدودی ارزش تاریخی دارند گرچه ممکن است در فرایند انتقالشان تغییراتی کرده باشد.
شفیعی در ادامه تصریح کرد: روشهای تاریخگذاری غربیها را میتوان در چهار بخش متنگرا، منبعگرا، سندگرا و ترکیبی که میشود متن و سند تقسیم کرد، تاریخگذاری به شیوه متنگرا را میتوان بیشتر به گلدزیهر نسبت داد، او یکی از نخستین مستشرقانی است که در این مباحث وارد شده و به عنوان کسی شناخته میشود که بحث نقد تاریخی را به صورت جدی وارد حدیث و منابع اسلامی کرده است.
وی بیان کرد: اما ایشان تاریخگذاری را به صورت متن محور انجام داده است و بر مبنای مجادلات دینی و اختلافات سیاسی است و کتاب مطالعات اسلامی را نوشته که دو جلد دارد و جلد دوم آن سیر تطور حدیث در اسلام است، ایشان قاعده عام برای تاریخگذاری دارد که میگوید غالب مطالب موجود در جوامع رسمی محصول تطورات بومی، تاریخی و اجتماعی اسلام در دو قرن نخست بوده و بازتابی از تلاشهایی است که در جامعه اسلامی تکامل یافته. درواقع ایشان معتقد است که غالب روایات در دو قرن نخست به وجود آمده اما دقیقا مشخص نمیکند که کدام قرن است. اما میگوید غالب روایات از زمان صحابه به بعد ساخته شده و فرایند آن نیز به این صورت بوده که هر فرقهای اختلاف سیاسی و ... که با گروه دیگر پیدا میکرده حدیثی را برای خودش جعل میکرده، لذا نظر وی به این منتهی میشود که اغلب روایات جعلی است و در زمان امویان و قرن نخست خلاافت عباسیان جعل شدهاند.
شفیعی در ادامه تصریح کرد: البته نقدی که به گلدزیهر وجود دارد این است که او یک مورد حدیث را در نظر میگیرد و آن را تعمیم میدهد و با اثبات ساختگی بودن این یک مورد و یا موراد اندک به باقی روایات نیز تعیم میدهد که این اشکالی است که در کار شاخت هم وجود دارد و نقد دیگر به روش گلدزیهر نیز این است که روش او بسیار ابتدایی است و میگوید هر کسی به نفع خودش حدیث ساخته است.
عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث دانشگاه تهران بیان کرد: اما اگر اینطور باشد راه محکمی برای تاریخگذاری نداریم و با پذیرش نظر او همه احادیث فریقین توسط یکدیگر جعلی شناخته میشود. لذا خیلیها مانند موتسکی روش او را نقد کردهاند که روش او ابتدایی و روشی که قابل اعتنا باشد نیست.
وی بیان کرد: روش دوم که شاخت در آن وارد شده بر اساس منبع و حلقه مشترک مطرح شده است، وی چند فرضیه در مباحثش وجود دارد، یکی این که او معتقد است که روایات رشد وارونه دارند یعنی بر عکس آنچه ما فکر میکنیم که روایات از پیامبر به صحابه و ... میرسد، او میگوید این بر عکس است و هر چه روایت در ظاهر، سندش به پیامبر(ص) برسد این روایت متاخرتر است و معتقد است که روایاتی که به نسل تابعان میرسند قدیمتر هستند تا روایاتی که به صحابه یا رسول خدا(ص) میرسند که این به معنای رشد وارونه اسناد است.
شفیعی در ادامه با اشاره به این که چرا شاخت اینطور گفته است تصریح کرد: چون وی معتقد است که اغلب روایات و مجموعههای روایی معتبر از زمان شافعی به بعد رایج شدهاند، چراکه اغلب روایات صحاح هم از قرن سوم هستند، شاخت خیلی تاکید میکند روی نقش شافعی و میگوید او نخستین کسی است که به سنت رسمیت داد و احادیث پیامبر(ص) را به عنوان سنت پذیرفت.
وی بیان کرد: شاخت معتقد است که روایات از قرن دوم به وجود آمدهاند، وی میگوید روایات فقهی ما در حدود سال 100 هجری ساخته شدهاند البته به این معنا نیست که روایات پیامبر(ص) باشند، بلکه بر عکس، روایات رشد وارونه دارند، شاخت در تحقیقاتش به حلقه مشترک اشاره میکند اما کسی که بیشتر روی این مسأله تأکید داشته ینبل بوده است.
شفیعی در ادامه تصریح کرد: شاخت میگوید برای این که روایت را تاریخگذرای کنیم باید تطور اندیشه فقهی اسلام را به دست آوریم و میگوید اول یک مسأله فهقی به وجود میآمد و مسلمانان میگفتند حالا باید چه کاری صورت گیرد، سپس یک نظریه میدادند که بعدا تبدیل میشد به یک قاعده و در اواخر قرن دوم شروع به سند زدن کردند و برای اینها سند میزدند که تبدیل به یک داستان میشد و شاخت معتقد بود که قاعده فقهی وجود داشته که آن را به صورت داستان در میآوردند و سند هم برای آن درست میکردند.
عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث دانشگاه تهران بیان کرد: شاخت معتقد است که میتوانیم برای شناسایی جاعل حدیث از حلقه مشترک کمک بگیریم و با حلقه مشترک یعنی کسی که بیشترین نقش را در روایت داشته پی به جاعل حدیث ببریم، در واقع از نظر شاخت روایات رشد وارونه دارند و حلقه مشترک هم جاعل حدیث است و روایات هم از قرن دوم جعل شدهاند.
وی در ادامه تصریح کرد: یکی از کسانی که دیدگاههای شاخت را نقد کرده، مایکل کوک است، البته خود این فرد جزء گروه شکاکان است اما معتقد است که روش شاخت در تاریخگذاری جوابگو نیست و کاری که انجام داده این است که روش تاریخگذاری بر مبنای حلقه مشترک را با توجه به روایات آخر الزمانی نقد کرده است
شفیعی بیان کرد: کوک در نقد روش شاخت میگوید، روش شاخت دو اصل مهم دارد؛ اولا هر چه روایت بنا بر معیارهای سنتی موثقتر باشد از نظر شاخت تاریخ پیدایش آن جدیدتر است و بر عکس هر چقدر روایت با توجه به معیارهای سنتی در اعتبار سنجی روایات از درجه اعتبار کمتری برخوردار باشد با توجه به نظر شاخت قدیمیتر محسوب میشود.
وی در ادامه تصریح کرد: نکته دیگری که او میگوید بحث حلقه است که اگر طرق مختلف یک روایت را کنار هم بگذاریم به حلقه مشترک میرسیم و از اینجا به این نتیجه میرسیم که با توجه به نظر شاخت حدیث را یا حلقه مشترک جعل کرده یا یکی از معاصران حلقه مشترک، اما اشکال جدی که از نظر کوک در حلقه مشترک وجود دارد این است که با توجه به یک روایت آن را نقد میکند
شفیعی بیان کرد: این روایت در سنن ابو داوود وارد شده است، در آنجا روایتی است که به احتمال زیاد در دوره زبیریان نقل شده است یعنی زمانی که عبدالله بن زبیر حاکم مکه بود، حلقه مشترک این حدیث قتاده بن دعامه است، در حالی که قتاده وفاتش نیمه اول قرن دوم است، اگر بگوییم که طبق روش شاخت این حدیث را باید حلقه مشترک جعل کرده باشد یعنی میشود نیمه اول قرن دوم، اما متن حدیث نشان میدهد که این حدیث باید در دوره زبیریان نقل شده باشد و در واقع کوک با این حدیث روش شاخت را نقد میکند و میگوید نتیجه روش شاخت این است که احادیث از قرن دوم به وجود آمدهاند در حالی که این حدیث در قرن اول ساخته شده، نتیجه این که روش شاخت در تاریخگذاری اشکال دارد.
وی در ادامه افزود: یک نکته دیگر در مود شاخت این که او معتقد است که اولین زمان پیدایش یک حدیث زمانی است که آن حدیث در مجادلات فقهی وارد شده باشد، شاخت میگوید روایت است که «الولد للفراش»، که این حدیث در منابع معروف است، شاخت معتقد است این حدیث در یک مناظرهای که ابوالفرج اصفهانی نقل میکند نیامده است و نشان میدهد که این حدیث ساختگی است و اگر ساختگی نبود در مجادله وارد میشد.
شفیعی بیان کرد: البته این حرفی که شاخت در این مورود مطرح میشود مورد پذیرش نیست، موتسکی معتقد است که این حرف برهان مبتنی بر سکوت است و میگوید اشکال دارد، چون یک روایت در یک مجادله به کار نیامده میتواند دلایل متعددی داشته باشد و اصطلاحا هم داریم که میگویند: «عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود». پس این روش شاخت هم این اشکال را دارد و بنده نیز این اشکالات را وارد میدانم، البته اغلب اشکالاتی که مستشرقان وارد کردهاند را میپذیرم.
عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث دانشگاه تهران در ادامه افزود: یک روشی هم وجود دارد که تاریخگذاری بر اساس متن است، در واقع با توجه به تغییرات متن تارخگذاری انجام میشود و افرادی که این نظر را دارند معتقدند که میشود بر اساس مضامین مکرر و کلیشهها روایات را تاریخگذاری کرد، البته بنده معتقدم که این روش هم پاسخگو نیست و روشی است که وثاقت تاریخی را نمیتوان با آن اثبات کرد.
شفیعی در ادامه با اشاره به روش چهارم تاریخیگذاری بیان کرد: این روش با عنوان اسناد ـ متن موسوم است و روشی است که بیش از همه شولر، موتسکی و گرکه به آن بها دادهاند، بنده نیز به این روش اعتقاد دارم چراکه هم اسناد و هم متن را در نظر میگرد و از این حیث روش بهتری است.
وی با تبیین شاخصههای این روش تصریح کرد: این روش یک شاخصههایی دارد؛ اولا این که بسیاری از روایات جعلی نیستند بلکه یک تاریخی دارند و با استفاده از روشهای تاریخگذاری میتوان آن را تا نقطه معینی از زمان ردیابی کرد و شاخصه دیگر این که هسته روایت ریشه تاریخی دارد و آن هسته را میتوان تاریخگذاری کرد.
شفیعی در ادامه بیان کرد: برای این که این روش را پیاده کنیم باید چند کار صورت گیرد، اولا باید همه نقلهای گوناگون روایت جمع شود و بعد از مرحله باید شبکه اسناد این روایات ترسیم شود و حلقه مشترک اصلی و فرعی آن هم مشخص شود، بعد از این مرحله برای این که تعیین شود حلقه مشترک جاعل است و یا گرد آوردنده روایت، باید تحلیل متنی صورت گیرد، مثلا گرکه در مورد روایت آخر الزمان تاریخگذاری کرده است.
وی با اشاره به این روایت تصریح کرد: روایت معروفی که در این مورد وجود دارد با این مضمون است که اگر یک روز از جهان هم باقی مانده باشد آن روز به قدری طولانی میشود که موعود ظهور و جهان را پر از عدل میکند و در روایت نیز نام مهدی آمده است، این روایت اسنادش زیاد است و برخی هم معتقدند که متواتر است.
عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث دانشگاه تهران در ادامه بیان کرد: گرکه این روایت را تاریخ گذاری متنی و سندی کرده است، البته یک نکته مهم این است که میان اختلافات متنی و سندی همبستگی وجود دارد، یعنی روایت اصیل بین متن و سندش هم بستگی وجود دارد و در این جا قصد دارم که توضیح دهم منظور از هم بستگی چیست.
شفیعی تصریح کرد: برای این که بفهمیم روایت هم بستگی دارد باید اولا تاریخگذاری سندی صورت گیرد و حلقههای مشترک آن را تعیین کنیم و بعد هم روشهای متنی را پیاده کنیم که هر چیزی غیر از سند مانند تاریخ و رجال و ... را شامل میشود، سپس گرکه میگوید این حدیث یعنی روایت آخر الزمان که گفته شد، حلقه مشترک اصلیاش عاصم است، بعد میگوید پس با توجه به تاریخگذاری سند میتوانیم بگوییم عاصم و یا یکی از معاصران آن جاعل حدیث بوده و شواهدی هم داریم که بحث مهدویت در همین زمان مطرح شده است.
وی در ادامه افزود: مهدویت با نفس زکیه شروع شد یعنی اولین کسی که ممکن است مهدویت برای او به کار رفته باشد همین نفس زکیه است که بعد از این فرد نیز مهدی عباسی این لقب را برای خودش به کار برد و نفس زکیه هم در هیمن حدود کشته شده و سال وفات عاصم نیز نزدیک به سال کشته شدن نفس زکیه است.
شفیعی بیان کرد: شواهد سکهشناسی هم نشان میدهد که اسم مهدی عباسی در آن سکههایی که در آن زمان پیدا شده، از همان حدود سکه به نامش جعل شده است، پس هم شاهد متنی یعنی سال کشته شدن نفس زکیه را داریم و هم شواهد سکهشناسی که این دو با سال وفات عاصم تطابق دارد، لذا نتیجه میگیریم که تاریخگذاری بر اساس اسناد با تاریخگذاری متنی هم بستگی دارد، در واقع گرکه میخواهد در این بحث اثبات کند که روش تاریخگذاری بر اساس حلقه مشترک معتبر است.
عضو هیئت علمی گروه قرآن و حدیث دانشگاه تهران در پاسخ به این سؤال ایکنا که نقاط مثبت این روشها را چگونه ارزبیابی میکنید تصریح کرد: روش تاریخگذاری سند و متن به نظرم بسیار کارگشاست در این که بتوانیم تاریخ روایات اعم از جعلی یا غیر جعلی را به دست آوریم، ضمن اینکه این روش را در اعتبارسنجی روایات شیعی نیز کار آمد میدانم، البته روایاتی که میخواهد با این روش تاریخگذاری شود باید ویژگیهایی داشته باشد و ویژگی اصلی آن هم این است که باید روایت از اسناد متعدی برخوردار باشد و پر تکرار باشد تا بشود حلقه مشترک برای آن تعیین کرد.
وی در ادامه افزود: حلقه مشترک جایی است که مانند یک چتر باز شده و امثال ینبل هم معتقد هستند که حلقه مشترک اعتبار تاریخی دارد و میتوان گفت حدیث تا حلقه مشترک معتبر است، اگر حلقه مشترک وجود نداشته باشد و سند واحد باشد اعتبار تاریخی ندارد، لذا حلقه مشترک معتبر است اما این که حلقه مشترک چه نقشی دارد، باید گفت که میتوان برای آن نقشهای متعددی را مطرح کرد.
شفیعی بیان کرد: در هر حال این روش، روش خوبی برای تاریخگذاری است، به خصوص این که به جهت متنی هم ورود میکند و این روش مانند فرمول است که به جهت سندی اثثات کنیم که روایت به فلان تاریخ میرسد و از نظر متنی هم به همان تاریخ مرتبط میشود و این نشاندهنده اعتبار تاریخی آن حلقه مشترک است و در روایات خودمان نیز روایات رجعت را داریم که بسیار پر تکرار است و میشود برای آن حلقه مشترک را تعیین کرد.
وی تصریح کرد: البته مستشرقان بیشتر روی منابع اهل سنت متمرکز شدهاند و به خاطر ندارم که با روش حلقه مشترک روایات شیعه را تاریخگذاری کرده باشند، همچنین به این نکته نیز باید توجه داشت که همه آنها مغرضانه این کار را انجام ندادهاند هر چند که پیشفرض برخی از آنها بر این استوار بوده که روایات جعلی است. خصوصا مستشرقان متأخر در قرن 21 که نگاههای پست مدرنیسم دارند و فقط میخواهند ببینند که واقعا این اتفاق تاریخی به وقوع پیوسته یا خیر.
شفیعی در انتهای صحبتهای خود بیان کرد: خوب است که وارد این روشها شویم، تاکنون به این روشها کمتر توجه شده و اشکال جدی هم این است که دانشجویان دغدغههای لازم را ندارند و خوب است که وارد این مباحث شد و نقد کرد چراکه روشهای قابل استفادهای است.