به گزارش ایکنا، آیتالله ابوالقاسم علیدوست در نشستی به توضیح درباره روششناسی اجتهاد شیخ انصاری و محقق آخوند خراسانی پرداخته و فایل صوتی آن را منتشر ساخته است. گزیدهای از نشست از نظر میگذرد؛
موضوع ما روششناسی اجتهاد شیخ انصاری و محقق آخوند خراسانی است. وجه اینکه روی روششناسی انگشت گذاشته میشود روشن است؛ چنانکه دلیل اینکه از این دو شخصیت صحبت میشود پوشیده نیست. روششناسی در هر دانشی از الزامات فلسفه آن علم است. اگر در گذشته رئوس ثمانیه را برای ورود به علم دارای ضرورت میشناختند، برای کسی که میخواهد در فقه و اصول قدم بردارد آگاهی از روششناسی اجتهاد که یک پا در اصول دارد و یک پا در فقه ضروری است. پرداختن به این دو شخصیت برای این است که این دو بزرگوار در قله فقه و اصول ایستادهاند. کتابهایشان هم در حوزهها تدریس میشود. نمیشود، استادی در اطراف این سه کتاب قدم بردارد، ولی روش این دو بزرگ را نداند.
سالهای 59 مکاسب میخواندم گاهی حواشی مکاسب را نگاه میکردم، میدیدم بعضی از محششین مکاسب به شیخ اعتراض میکنند که این چه روش بحث است. میگفتند شما اجماع را در اصول مینشانید و توی سرش میزنید، اما در فقه از اجماع استفاده میکنید. اصلاً جای انصاف در ادله اربعه کجاست؟ در بحث «تصرف من علیه الخیار» وقتی شیخ دو صفحه بحث میکند میگوید: «انصاف این است که مسئله در غایت اشکال است». محقق ایروانی میگوید که این چه روش بحث کردن است. نکته این است که حل این پرسشها در سایه آشنایی با روش اجتهادی شیخ اعظم میسر است. البته نمیخواهم بگویم وقتی روش شیخ را شناختیم همه اینها حل میشود و اجتهاد ایشان بدون عیب است. خیر، شیخ اعظم، امام معصوم نیست. چون غیر معصوم است، هرچند شیخ اعظم است و بر قله فقه و اصول ایستاده است، اما اجتهادش اشکالاتی دارد، ولی بحث من این است که باید روش شیخ را شناخت.
شیخ اعظم در روش اجتهادی خودش اصولی است؛ یعنی در بخش اخباریها و اصولیها، ایشان در مدرسه اصول ثبتنام کرده و درس خوانده است، اما در مدرسه اصول، ما دو مکتب عمده داریم. اخیراً دیدم برخی نویسندگان در این مورد قلم زدند. یک روش بین اصولیها روشی است که اسم آن را «روش اقناع» گذاشتیم، روش رسیدن به اطمینان و قرار. روش دوم، روش مدرسهای است؛ یعنی صغری، کبری و نتیجه. دو روش کلان با این اسم و توضیح بین عالمان اصولی وجود دارد. هر دو مکتب هم پرطرفدار هستند.
شیخ انصاری به روش اقناع و قناعت وجدان معتقد است. اگر در بحثهای قضایی مطالعه داشته باشید، میدانید در فلسفه حقوق میگویند که ما دو روش عمده قضایی داریم. روش اول، اقناع وجدان قاضی است. در این روش هیچ اماره قانونی حرف آخر را نمیزند و آنچه موضوعیت دارد، قرار و وجدان قاضی است؛ لذا به اقرار، به سند رسمی، به شهادت شاهدان، به معاینات گزارششده در محل وقوع جرم نگاه طریقی میشود و موضوعیت ندارند. این روش حاکمیت «دلایل معنوی» است. روش دوم در باب قضا روش حاکمیت امارات قانونی است. قانونگذار اماراتی را اعتبار کرده است که قاضی باید طبق آنها حکم کند. اینجا دیگر قاضی نمیتواند بگوید من شک و تردید دارم. این دو مدل حاکم بر سیستم قضایی در اجتهاد هم وجود دارد.
شیخ اعظم متعلق به سیستم دلایل معنوی است؛ لذا میبینید وقتی میخواهد اجتهاد کند، گاهی اوقات ادله را میآورد، اما مؤلفهها و عناصری را ردیف میکند که تکتک آنها فینفسه دلیل نیست، ولی در یک نظام حلقوی و در کنار هم، همدیگر را کمک میکنند و شیخ را از نظری برمیگردانند یا به نظری میرسانند. وقتی شیخ این کار را میکند لفظ «انصاف» را به کار میبرد؛ لذا میگوید این روایت هست، ولی سند ندارد، ولی معتضد به شهرت و اجماع است و لذا به آن استناد میکند. کسی که با روش ایشان آشنا نیست، میگوید که شما که در اصول، اجماع را قبول نکردی. در حقیقت شیخ اعظم دارد در آن نزاع از اجماع یاد میکند؛ لذا در اصول فقه اجماع لاغر است، ولی در فقه شیخ، زیاد از اجماع استفاده میشود.
اینجاست که شیخ اعظم به جبر شهرت قائل میشود و میگوید که شهرت میتواند ضعف سند را جبران کند و حتی جابر ضعف دلالت باشد. همچنین شهرت بر خلاف، مانع انعقاد ظهور تلقی میشود. اینها لازمه روش شیخ است. پس نگویید که شیخ اعظم اجماع را در اصول رد میکند؛ بله، در آنجا به عنوان دلیل مستقل رد میکند، ولی در فقه کارایی ابزاری اجماع مطرح است و دیگر تناقضی در کار نیست. ایشان انصاف را به عنوان برآیند این نظام حلقوی در نظر میگیرد؛ نه اینکه دلیل مستقل باشد. شیخ انصاری مطلب را بر اساس مدرسه پیش میبرد، ولی گاهی قانع نمیشود.
انتهای پیام