به گزارش ایکنا، برنامه هفتگی درسهایی از قرآن با سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین محسن قرائتی پنجشنبه، 21 اسفندماه ۹۹، با موضوع «اهداف بعثت پیامبران» از شبکه اول سیما پخش شد. در ادامه مشروح برنامه این هفته درسهایی از قرآن را میخوانید؛
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین بعدد ما أحاط به علمه، الهی انطقنی بالهدی و الهمنی التقوی
عزیزان بحث را ایام بعثت، بعثت پیامبر گرامی اسلام میشنوید. بعثت هدفش چیست؟ هدف بعثت، پس موضوع بحثمان... بعثت پیامبر عزیز، اهداف، غیر قابل تغییر، اهداف پیغمبر را ما میتوانیم از قرآن اینطور بیان کنیم. 1- اهداف چیست؟ «يُزَكِّيهِم» (آلعمران، 164) اخلاق و تربیت، تزکیه نفس، «یعلمهم» تعلیم و آموزش، مسئله دیگر بندگی خدا، «اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل/36) یکی هم «لاتَمِّمَ مَكَارِمَ الاخْلاقِ» (مكارمالاخلاق، ص 8) اینها اهداف بعثت است. همه هم آیه قرآن است. پیغمبر را فرستادیم، «يُزَكِّيهِم» تزکیه، یعنی آدم خودش را از آلودگیها دور کند.
خدا بعضی سورهها را یک قسم خورده است. «والعصر» یعنی قسم به عصر، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْر» (عصر/2) بعضی سورهها را دو قسم خورده و بعضی سورهها را با سه چهار تا، یک سوره در قرآن است که خدا یازده قسم خورده است. پیداست خیلی مسئله مهمی است. وقتی شما آمدی گفتی به خدا قسم، اگر گفتی به خدا قسم، به پیغمبر قسم، اگر گفتی به قرآن قسم، به جان بچههایم، به جان برادرم، به جان پدرم، اگر یازده تا قسم خوردی پیداست که مسئله جدی است. خداوند در سوره «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها» (شمس/1) یازده تا قسم خورده، البته من در یک لحظه شک کردم نه مورد است یا یازده مورد، قسمهای زیادی خورده آخرش گفته: «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» (شمس/9) «وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسَّاها»، «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» رستگاری در این است که انسان آدم باشد. خودش را از مفاسد تزکیه کند. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» از لجبازی پاک شود، از تکبر و بخل پاک شود. از حقه بازی و تصنع و ریاکاری پاک شود. از کلاهبرداری پاک شود. از حرفهای زشت پاک شود. این تزکیه است. چرا خدا اینجا یازده بار یا نه بار قسم خورده است. پیداست کار مشکلی است و مردم باور نمیکنند. همه میگویند: خوش به حال او. چه شد؟ زمین خرید اینقدر، خانه خرید اینقدر، ماشین خرید اینقدر و الآن اینقدر شده است. یکی را در عمرتان دیدید، در عمرتان ... من که ندیدم. شما... بگویید خدا را شکر خوشا به حال فلانی دروغ نمیگوید. خوشا به حال فلانی در کلکها و حقه بازیها، از کلکها و حقهبازیها دوری میکند. همه میگویند: خوشا به حالش، ماشینش، خانهاش، سکهاش، دلارش، ازدواجش، ما خوشحالی را در اینها میدانیم. قرآن چون میداند ما باور نمیکنیم گفته «و الشمس» قسم به خورشید، «و ضحاها» قسم به نور خورشید، «والقمر» قسم به ماه، «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها» (شمس/7) هی قسم خورده آخر گفته رستگار این نیست که خانه و ماشین و تلفن و مدرک و تحصیل و استخدام و بازنشستگی و... اینها یک طرف سکه است. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» آدم هستی یا آدم نیستی. خودت را پاک کردی یا نه؟
یک حرف حقی را که شنیدی حاضر هستی بگویی آقا حرف شما حق است من از حرفم برگشتم. صلوات و سلام بر همه مراجع عزیز، ما مراجعی را سراغ داشتیم مقلدان میلیونی داشتند اما سر درس آمدند و گفتند: بحثی که دیروز کردیم، امروز نظر من برگشته است. اشکالی ندارد، بگوییم: حق با توست. من اشتباه کردم. «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاها» انبیاء آمدند، «یزکیهم» افرادی ممکن است همه کمالاتی داشته باشند آدم ترسو باشد. بخیل باشد. بی حال باشد. بینشاط باشد، نماز میخواند در حال کسالت، زکات میدهند «و هم کارهون» با کراهت. نمازش با کسالت است. زکاتش با کراهت است. اعمالش «یرائون الناس» ریاکاری است. زبانش دو چهره و چند چهره و دو زبانه و چند زبانه است. با هر کسی یک جوری حرف میزند. صبح یک چیزی میگوید. عصر یک چیز دیگر میگوید.
ولی افراد تزکیه، یک نمونه برای شما بگویم. حضرت سلیمان از منطقهای عبور میکرد که مورچه زیاد بود. واد نمل، یک مورچه دید سلیمان با لشگرش میآید. گفت: مورچهها، عربیهایی که میخوانم قرآن است. «قالَتْ نَمْلَةٌ یک مورچه گفت: «يا أَيُّهَا النَّمْلُ» ای مورچهها «ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ» بروید در لانهها «لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» (نمل/18) اینکه میآید حضرت سلیمان است، آنهایی که باشند هم لشگرش هستند. «لا يَحْطِمَنَّكُمْ» اگر بیرون لانه باشید زیر پا له میشوید میمیرید. «وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ» یعنی متوجه نیستند. شما را میکشند و متوجه نیستند. یعنی چه؟ یک مورچه به حضرت سلیمان گفت: «لا یشعر» متوجه نیست. حالا اگر کسی به ما بگوید: «لا یشعر» به من گفتی بیشعور، در گوشش میزند. به من بیشعور گفتی؟ این را عزل کنید. این را بفرستید فلان منطقه، با چشم و ابرو، جا به جا عوض میکنیم که این به من بیشعور گفته است. به مورچه، به سلیمان، آخر سلیمان خیلی مهم است. هم پیغمبر معصوم بود و هم پادشاهی بود که نه کمنظیر، بینظیر بود. «لا يَنْبَغِي لِأَحَد» (ص/35) قرآن میگوید: حکومتش بینظیر بود نه کمنظیر. یک کسی که هم پادشاه بود و هم پیغمبر معصوم، مورچه به او بیشعور میگوید، «فَتَبَسَّمَ» (نمل/19) میزند به خنده. این تزکیه است. یک مورچه به آدم بیشعور بگوید، آدم لبخند بزند.
گاهی آدم مثلاً یک چیزی را میگویند. هر کسی یک چیزی میگوید. یکی عینک سرخ گذاشته و همه شلغمها را لبو میبیند. یک کسی عینک سبز گذاشته و همه کاهها را علف میبیند. هر کسی با خیال خودش یک دلیل دارد. حالا... این تزکیه است. «یعلمهم» بعضی درسها را آدم میتواند درس بخواند یاد بگیرد. ولی قرآن میگوید: «وَ يُعَلِّمُكُمْ ما لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُون» (بقره/151) فرق است بین اینکه «یعلمکم ما لا تعلمون» یعنی نمیدانی یادت داده است.
فیزیک و شیمی هم همینطور است. همه اساتید و معلمها یک چیزهایی را میدهند که بچه بلد نبود، یاد میگیرد. نمیگوید: «ما لا تعلمون»، «ما لم تکونوا تعلمون» یعنی امکان دسترسی به آنها ندارید. پیغمبرها آمدند ما چه خبر داریم؟ پس از مرگ چه خبر است؟ ما اصلاً از غیب خبر نداریم. از گذشته دور خبر نداریم. «تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ» (هود/49) اینها علوم غیبی است که به تو دادیم. هدف انبیاء از بعثت چیست؟ چرا من این بحث را میکنم؟ چون روز بعثت پیغمبر این بحث را گوش میدهید. پیغمبر آمد چه کند؟ برای اینکه مردم را پاک کند. آخر هم میگوید: «لاتمم مکارم الاخلاق» من میخواهم به شما اخلاق کریم یاد بدهم. پیغمبرها آمدند برای 1- «یزکیهم» 2- «یعلمهم»، «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ» (نحل/36) قرآن میگوید: ما در همه جمعیتها پیغمبر فرستادیم، چه؟ «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» بندگی خدا، ما که باید تواضع کنیم نسبت به کسی که به گردن ما حق دارد، تواضع کنیم از خدا، بیشترین حق را خدا بر گردن ما دارد. حق الله مهمترین حق است. بندگی خدا نه بندگی طاغوت، نه بندگی نیاکان، نه بندگی آداب و رسوم، نه بندگی زور، نه بندگی زر، نه بندگی تزویر، «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ» فقط بنده خدا باشید. «وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» با طاغوتها هم مبارزه کنیم. تمام افرادی که در مرز خدا نیستند و اهل زور و ظلم و تجاوز هستند، از اینها هم دوری کنیم. حذف طاغوت و بندگی خدا، اطلاعات به اموری که ما قدرت کسب آن را نداریم و باید از غیب به ما خبر بدهند و تزکیه، این هدف بعثت است.
بعثت، چه کسی پیغمبر میشود؟ یکی علم غیب است. «تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحِيها إِلَيْكَ» (هود/49) یکی عصمت است. یکی ایمان و یکی عمل است. اینها شرایط نبوت است. عصمت یعنی چه؟ عصمت یعنی پیغمبر گناه نمیکند، معصومین گناه نمیکنند. مگر میشود آدم گناه نکند؟ بله. خود شما که پای تلویزیون حرفهای مرا گوش میدهید، یعنی در عمرت گناه نکردی. نه گناه نکردی، فکرش را هم نکردی. خود شما در بعضی گناهان معصوم هستید. مثلاً یکی از گناهان این است که انسان روی منار برود و خودش را زمین پرت کند. تا حالا هیچکدام این گناه را نکردیم و فکرش را هم نکردیم. با بنزین خودمان را بسوزانیم، این گناه را نکردیم و فکرش را هم نکردیم. هر گناهی را که بفهمیم چقدر بد است، مثل از منار پرت کردن، با بنزین آتش زدن، این کار را چون میدانیم چقدر بد است، فکرش را هم نمیکنیم. منتهی باقی غیبت و دروغ هم چیزی نیست. امامان ما همه گناهها را معصوم هستند. علم امامان ما به مفاسد چون عمیق است، لذا در همه گناهها معصوم هستند. علم ما عمیق نیست. ما میگوییم غیبت چرا، یک کلمه گفتیم، فلانی آدم فلانی است. عیب غیبت برای ما روشن نیست. قرآن میگوید: غیبتی که شما میکنی گوشت مرده میخوری. متن آیه قرآن است. «لا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضاً» (حجرات/12) یعنی مادر هم حق ندارد غیبت بچهاش را بکند و پدر هم حق ندارد. گاهی میگوید: پسرم است، دخترم است. «بَعْضُكُمْ بَعْضاً» یعنی شما حق نداری غیبت پسرت و خواهرت را بکنی. چون زن من است، چون شوهرم است، نخیر. قرآن میگوید: غیبت گوشت مرده برادر خوردن است. این را باورمان نیامده است و چون باور نداریم غیبت میکنیم اما ما خودمان را با بنزین آتش زدیم باورمان آمده است. ما هرجا که باورمان بیاید معصوم هستیم. آنجایی که گناه میکنیم باورمان نمیآید. پلیس را ببینیم باور کنیم این پلیس است ماشین را درست میرانیم. یادمان میرود غیر مجاز رانندگی میکنیم.
پیغمبر اسلام، اصولاً پیغمبرها امتیازی که بر قوانین بشری دارند چند چیز است. یکی قانونش نباید ضد عقل باشد. البته لازم نیست طبق عقل هم باشد. ما سه رقم قانون داریم. قانون سه رقم است. یا فوق عقل است نمیفهمیم. یا طبق عقل است. یا ضد عقل است. قانون ضد عقل نباید باشد. یعنی یک چیزی بگوییم که عقل قبول نمیکند اما لازم نیست هرچه گفت: ما امروز بفهمیم. لازم نیست... مگر نسخهای که دکترها میدهند هرچه میگویند میفهمیم؟ میگوید: این قرص را قبل غذا، این را بعد غذا، نصفش، این دو تا، این شش ساعت، این هشت ساعت، این دوازده ساعت، هرچه دکتر گفت بگوییم چشم، چرا؟ میگوییم ضد عقل که نیست. ممکن است طبق عقل من نیست، اما خوب ضد عقل نیست. همین که ضد عقل نباشد کافی است. یک کارشناسی به شما میگوید این خانه اینقدر قیمت میارزد. این قالی متری اینقدر حق بافتنش است. یک کارشناس که قیمت میکند همین که ضد عقل نیست ما گوش میدهیم و دنیا روی همین میگردد. به کارشناس مراجعه میکنند، کارشناس هرچه گفت میگوییم چشم. تمام بنگاه معاملاتی و دلالها و بنگاهدارها، در دنیا به کارشناس میگردد. یک خانه، یک جایی را میخواهند قیمت کنند کارشناس میآید. پس لازم نیست هرچه پیغمبر گفت امروز... ممکن است یک چیزی بگوید، آقا نماز صبح چرا دو رکعت است؟ نمیدانم. نماز مغرب چرا سه رکعت است؟ نمیدانم اما ضد عقل که نیست.
یکوقت به من میگویند: آقا شما باید آب در جوی خیابان است که لجنی است بخوری، خوب این ضد عقل است. اما لازم نیست، مسواک چه خاصتی دارد، من چه میدانم؟ بعضی چیزها فوق عقل است. بعضی چیزها به آینده مربوط میشود. بعضی چیزها به آینده معلوم نمیشود. ما نمیدانیم! اصلاً بعضی دستورهای پیغمبر برای امتحان است. مثلاً قرآن یک آیه دارد، «عَلَيْها تِسْعَةَ عَشَرَ» (مدثر/30) جهنم نوزده مأمور دارد. نوزده تا؟ خوب یکی دیگر رویش بگذار بیست تا شود. مگر خدا کم میآورد؟ «ما يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلَّا هُوَ» (مدثر/31) قرآن میگوید: ملائکه و لشگر خدا را جز خدا کسی نمیداند چقدر است. خیلی هستند، میلیاردی هستند. خدایی که میلیارد میلیارد ملک داری، به جهنم که رسیدی نوزده تا؟ یکی دیگر بگذار یکباره بیست تا شود. میگوید: مخصوصاً گفتیم نوزده تا ببینیم فضول کیست؟
خود شیرجه یک فلسفه است. آقای مربی شنا چرا به من میگویی شیرجه برو؟ مگر در استخر چیزی افتاده بخواهم از ته استخر بیرون بیاورم؟ مگر هرکس در استخر شیرجه رفت میخواهد چیزی از استخر بیرون بیاورد؟ خود شیرجه ارزش دارد ولو در استخر چیزی نخواهیم بیرون بیاوریم. خود اینکه خدا گفته گوش میدهم. بندگی خدا خودش عبادت است. تسلیم خدا بودن بزرگترین عبادت است. خدایا من تسلیم نفس و هوسم نیستم. تسلیم نیاکان نیستم. تسلیم طاغوتها نیستم. تسلیم خالق هستم و این خودش یک ارزش است. باید قانونش ضد عقل نباشد. جامع باشد. همه چیزی اسلام دارد، یا جزئی... مثلاً کسی میگوید که آقای قرائتی اینکه شما میگویید همه چیز در قرآن است، کجای قرآن نوشته به چراغ قرمز رسیدی بایست؟ در چهارراه به چراغ سبز رسیدی برو. در قرآن چراغ قرمز و چراغ سبز نیست اما مسئله «و نظم امرکم» در نهجالبلاغه هست. «نظم امرکم» یعنی دو دقیقه ماشینها از آن طرف بروند، یک دقیقه دو دقیقه از این طرف بیایند بروند. این نظم امر است، جلوی هرج و مرج را گرفتن. نظم خودش یک ارزش است. در قرآن دو سوره به نام نظم است. سوره صف، صف یعنی صافات، یک سوره داریم به نام صف، یک سوره به نام صافات داریم. دو سوره قرآن برای نظم و آرامش است. «يُقاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا» (صف/4)
یک ضد عقل نباید باشد. جامع باید باشد. واقعاً این رهبری دنیا ضد عقل نیست. به چه دلیل مثلاً صدام باید حاکم بر عراق باشد؟ عقلش، سوادش، تقوایش، کمالش، سابقهاش، چه کمالی دارد که باید رضاشاه پادشاه ایران باشد؟ رضاشاه یا محمدرضا چه کمالی داشتند؟ مردم به او رأی دادند؟ کمال استثنایی داشتند؟ آمریکا همینطور است، اروپا هم همینطور است. یک قلدرهایی پیدا میشوند با یک تبلیغات و بودجههایی خودشان را حاکم میکنند. خیلیها از یک آدم معمولی در بعضی امور پایینتر هستند. قانون بعثت هم، بعثت انبیاء آمد تا یک حرفهایی که میزنند یا طبق عقل باشد یا فوق عقل، جامع باشد. کهنه نشود. خودشان تا پای جان مقاومت کنند. آسان باشد و قابل عمل باشد. امید آفرین باشد نه یأس آفرین. مدعی تحدی باشند. بگویند: ما این کار را کردیم کسی دیگر نمیتواند انجام بدهد. اینها خصوصیاتش است.
ما بیراهه نمیتوانیم برویم. بالاخره شما... من این را چند وقت پیش گفتم، تازگی گفتم، چندماه پیش، ما بیراه نمیتوانیم برویم. بالاخره یک چیزی که گرسنه میشوی باید بخوری. یک لباسی باید بپوشیم. یک ازدواجی که داریم. یک خرید خانه که داریم. رفت و آمدی، سفری، بالاخره زندگی میخواهیم بکنیم. راه زندگی را از چه کسی میگیری؟ سه راه بیشتر ندارد. یا هرچه دوست دارم، یا هرچه دیگران دوست دارند. حالا دیگران، طاغوتها، رؤسا، نیاکان، مد جامعه، جامعه این را دوست دارد. هرچه خودم دوست دارم، هرچه دیگران دوست دارند، هرچه خدا دوست دارد. راه چهارم هم نیست. ما میگوییم هرچه خودم دوست دارم کار غلطی است. چون ما هوای نفس داریم و خیلی کارها را میکنیم خودمان میفهمیم بد کردیم. چقدر تا به حال در عمرتان شما پشیمان شدید. پشیمانی یعنی چه؟ یعنی راهی که انتخاب کردم غلط بود. اشتباه کردم. هرچه خودم نه، چون پشیمان میشوی و معلوم است پشیمانی دلیل بر این است که عقل ما کامل نیست. راه خودت... راه دیگران هم نه، چون دیگران هم پشیمان میشوند. پدران ما، مادران ما، اشتباه نکردند. جامعه اشتباه نکرده و طاغوتها اشتباه نکردند. نه راه خودشان را اشتباه کردیم نه راه دیگران، چون آنها هم اشتباه کردند و راه باید راه خدا باشد. بعثت انبیاء برای اینکه راه خدا.. «وَ أَنِ اعْبُدُونِي هذا صِراطٌ مُسْتَقِيمٌ» (یس/61).
خوب آقای قرائتی نمیشود به جای بعثت انبیاء به چیز دیگری تکیه کنیم؟ به چه میخواهی تکیه کنی؟ جمله بعد، غیر قابل تغییر، یعنی هیچی جای پیغمبر را پر نمیکند. مثلاً میگوییم نه، ما انبیاء را کنار بگذاریم و به دنیای علم توجه کنیم، علم کار نبوت را میکند؟ علم مفید است و یک جاهایی کارساز است. اختراعات، ابتکارات، ارزشهای علم را قبول داریم اما کار پیغمبر را نمیکند. برای اینکه این آقایی که مهندس هواپیما است با علم و تخصص خود هواپیما میسازد اما هواپیما کجا میرود؟ میرود یمن را بمباران کند. یعنی علم دارد ولی علم او باعث هلاکت مردم است. خودمان، یک سؤال بکنیم، بچههای ابتدایی احترامشان به پدر و مادر بیشتر است یا راهنمایی؟ راهنمایی احترامشان بیشتر است یا دبیرستانی؟ دبیرستانی احترامشان بیشتر است یا دانشجوها؟ دانشجوهای سال اولی اعتقاداتشان بهتر از سال دومی و سال سومی است. چه کسی گفته علم... علم خوب است و من ضد علم نیستم و خودم عمری است طلبه هستم. علم خوب است ولی کار انبیاء را نمیکند. انبیاء را کنار بگذاریم ببینیم علم بشر به کجا رفته است؟ علم بشر همینجا رفته که آمریکا را ببینید علم بشر است. از پیشرفته ترین کشورها آمریکاست. ببینید چه شد؟ علم کار انبیاء را نمیکند. وجدان... بگوییم نه حالا انبیاء را کنار بگذاریم هر انسانی فطرت دارد، وجداناً کارهای خوب را انجام میدهیم، کارهای بد را انجام نمیدهیم. این هم کار... چون وجدان قابل تغییر است. شما اولین سیگاری که میکشید اوه اوه... ریهات دود را پس میزند، اما چند تا که کشیدی بعد چنین سیگار را روشن میکنی و چنان میکشی که انگار کلید فتح هندوستان است. همین آقایی بود که سیگار اولی تلخ بود، سیگار دومی خوشمزه، اول شما از کشتن مرغ دستت میلرزد. بعد آدم میکشی دستت نمیلرزد.
قاضی میگفت: یک تروریست را گرفتیم که هفده نفر را ترور کرده بود. با او مصاحبه کردند، خود قاضی به من میگفت. گفتیم تو آدم میکشتی وجدانت قبول میکرد؟ گفت: نفر اول وجدانم قبول نکرد. وقتی زدم افتاد خودم تکان خوردم. نفر دوم را ترور کردم، کمتر و دیگر بعد از پنج و ششم راحت بودم. علم کار انبیاء را نمیکند. وجدان کار انبیاء را نمیکند. تربیت هم کار انبیاء را نمیکند. بگوییم نه ما بچههایمان را خوب تربیت کنیم نیاز به انبیاء ندارد. تربیت ما چیست؟ ما بچهها را طوری تربیت میکنیم که میپسندیم. چه کسی گفت پسندیدن شما دلیل بر حقانیت است. ممکن است یک چیزی را شما بپسندی و یک کاری را دوست داشته باشی، بچهات را براساس همان کار سفارش و توصیه کنی، تربیت کنی اما راهت غلط است. تشخیص تو غلط است. وقتی میگفتیم انسان دنبال هوس برود، انسان عقل و اطلاعاتش کم است. انتخابش بسیار کج میرود و پشیمان میشود تربیت بچهاش هم براساس بافتههای فکریاش بچهاش را تربیت میکند، کارهایی که میپسندد میگوید: بکن و کارهایی که نمیپسندد میگوید نکن. پس نمیتوانیم به تربیت تکیه کنیم. تربیت کار نبوت را نمیکند. وجدان کار نبوت را نمیکند. تحصیلات کار نبوت را نمیکند. تجربه کار نبوت را نمیکند. آدمهایی که تجربهشان بیشتر است خلافشان کمتر است. به هر حال... این هم یک مسئله...
بعد هم ما دزدهایی داریم، وقتی در یک جاده دزد هست باید پلیس راه قدم به قدم باشد. من اینجا هشت مورد نوشتم. 1- هوسها، ما را منحرف میکند و باید کسی باشد دست ما را بگیرد. غیر هوسها، طاغوتها با زور و پول و تهدید تطمیع ما را هی کج میکنند. «أَطَعْنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا» (احزاب، 67) قرآن میگوید: روز قیامت یک عده میگویند: ما دنبال رئیسها رفتیم بد بخت شدیم. بدخواهان، هرمکتبی یک مشت مخالف و بدخواه دارد. در مقابل بدخواهان باید کسی ما را نگه دارد. وقتی کارتر به ایران گفت: ما رابطهمان را با ایران قطع میکنیم. امام خمینی خدا رحمتش کند زنده بود، گفت: اگر کارتر در عمرش یک حرف حسابی زده باشد همین است. رابطهتان را قطع کنید. اصلاً رابطه شما با ما رابطه گرگ با میش است. یک کسی باید باشد که اگر تشری زدند بگوید خودتی، نترس! سلیقههای مختلف، هر کسی یک سلیقهای دارد. معرفی غلط، گاهی ممکن است دین را قبول کنند، مسیر را کج کنند. بگویند: ببینید ما جهنم و بهشت را قبول داریم. ولی مراد از جهنم، جهنم قیامت نیست. جهنم یعنی نظام سرمایهداری. کمونیستها اینطور میگفتند، کمونیستهایی که میخواستند کارهایشان را رنگ دینی بدهند، میگفتند: جهنم هست منتهی جهنم نه یعنی آتش فلان، یعنی نظام طبقاتی، بهشت یعنی نظام بی طبقه. بیایند کلمات را معنا کنند.
به هر حال هیچ کس کار بعثت را نمیکند. انبیاء چه کردند؟ ما را از جهل به علم، از تفرقه به وحدت، از بندگی طاغوت به بندگی خدا، از آلودگیها به بهداشت، از ظلمات به نور بردند. خدا را شکر که خدا ما را هدایت کرد. خدایا هرچه به عمر ما اضافه میکنی به آبروی پیغمبر و اهل بیت او به ایمان و علم و عمل و اخلاص و برکت کار ما بیفزا و ما را پاسدار خدمات انبیاء و اولیاء قرار بده. مبعث بر شما و بر همه مسلمین جهان مبارک باشد.
«والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
انتهای پیام