به گزارش ایکنا، حجت الاسلام و المسلمین وحید پرویزی، مدرس دانشگاه مذاهب اسلامی، شب گذشته، 7 اردیبهشتماه، در نشست «بررسی واژه فلاح در قرآن کریم» به ایراد سخن پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
موضوع بحث در باب فلاح است. دلیل انتخاب واژه به این برمیگشت که در بین اندیشمندان مسلمان و غیرمسلمان مباحث متعددی در این زمینه شکل گرفته و از هدف غایی رشد انسان سخن به میان آمده است. با سابقه ذهنی که در این زمینه داشتم، به این موضوع ورود کرده و از خود قرآن واژه فلاح را که معادلش در فارسی رستگاری است، به بحث میگذارم. همچنین کار موضوعی با قرآن کریم یکسری آسیب هم دارد و یکی از آسیبها این است که چون یک موضوع پیگیری میشود، گاهی ممکن است سیاق آیات مورد توجه قرار نگیرد و ممکن است در پیامگیری آیات مغلوب پیشفرض خود شویم و پیام آیات را آن طور که باید و شاید درک نکنیم؛ لذا سعی کردهام جلوی این کار را بگیرم و با تلاشی که صورت گرفته، سیاق را نیز همراه کنم.
نکته دیگر اینکه قرآن برخلاف تقسیمبندی مرسوم، گزارهها را توصیفی و تجویزی میداند و اینها را از هم جدا میکنند، اما گزارههای قرآن به هم مرتبط است و هم گزارههای توصیفی پر از تجویز است و هم گزارههای تجویزی با پشتوانههای گزارههای توصیفی است. آنجا که قرآن توصیف میکند و از نگاه بیان میکند که در عالم چه خبر است، در آنجاها نیز توصیف دارد و در مواردی که تجویز میکند نیز در حال توصیف است. بنابراین اینها باهم ممزوج هستند.
در باب لغت فلاح باید بگویم که یکی از معانی آن، رسیدن به هدف و مطلوب است و یکی هم بحث شکافتن و بین دو چیز جدایی انداختن است. به همین دلیل فلّاح را نیز از همین واژه گرفتهاند. مثلاً واژه سحور نیز فلاح است که بیشتر به ریشه اولی آن واژه برمیگردد. «حی علی الفلاح» را نیز قبل از اینکه به معنای بهرهمندی از نماز بدانند، غذای سحری دانستهاند، اما باید به سراغ قرآن برویم و ببینیم چطور این کلمه استعمال شده است. قرآن کریم واژههایی که حقیقت شرعیه دارند را به وضوح بیان کرده است. واژه فلاح نیز از همین موارد است یا واژههایی نظیر متقین و مؤمنین را داریم که خود قرآن مراد خویش را در آیات دیگر بیان کرده است.
در قرآن کریم همان طور که در معنای واژه نیز مطرح شد، دو نوع فلاح داریم؛ یکی به معنای پیروزی و رستگاری است که خودش دو قسم است؛ یک قسم حقیقی و یک قسم نیمهحقیقی. قسم حقیقی آن به معنای این است که انسان به رستگاری خودش برسد. این معنا در قرآن به صورت پررنگ پرداخته شده است؛ لذا فلاح به معنای پیروزی دنیایی نیز هست، اما گرایش قرآن به معنای نخست است.
اما دسته دوم از موارد استعمال فلاح، به معنای اصلی این واژه اشاره شده است که رستگاری ابدی و جاودانی است. این قسم دوم را در چند بخش میتوان تقسیمبندی کرد: دسته اول مواردی است که واژه فلاح را به صورت ماضی و با حرف قد آورده است که قطعیت را میرساند. قرآن نسبت به برخی افراد چک سفید امضا میدهد که اینها حتماً رستگار میشوند و آنها کسانی هستند که به دنبال پاکی و طهارت نفس هستند که از جمله تعبیر «تَزَکی» و «زَکی» را داریم؛ «تَزَکی» یعنی انسان در مسیر این اتفاق است، اما «زَکی»؛ یعنی عملاً انسان به طهارت ملتزم شده است.
اما در گروه دوم از آیاتی که فلاح را رستگاری حقیقی دانستهاند گروهی هستند که فلاح را به صورت اسم فاعل آوردهاند و خصوصیات عملی رستگاران را مطرح کردهاند. این را نیز بگویم که در مکه، بیشتر اصول عقاید مطرح میشد و استوانههای فکری قرآن به صورت کلی بیان میشد و در این زمینه نیز همین طور است و خدا به تزکیه توجه میدهد، اما خیلی تبیین نمیکند که عملا باید برای رسیدن به فلاح چه کرد. اما در آیات مدنی که وظیفهشان تبیین و توضیح معارف اجمالی است، به صورت میدانی به ما میگوید که باید چه کار کنیم تا جزو مفلحین باشیم.
برای نمونه کسی که اهل تزکیه است نماز میخواند، انفاق میکند، هم به قرآن ایمان دارد و هم نسبت به رسل قبلی ایمان و همچنین به آخرت نیز یقین دارد که چنین فردی مفلح است. بنابراین این آیه نشان میدهد کسی که اهل تزکیه است این ویژگی را دارد یا در آیه 104 آل عمران نیز همان تعبیر و ساختار را داریم و میفرماید: «وَلْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».
در این آیه، اجمالی که پیشتر بیان کرده بود را تبیین میکند و مصادیقش را نشان میدهد. این آیات هم بیان توصیفی و هم بیان تجویزی دارند، اما نگاه اولیه به این آیات توصیفی است؛ لذا قرآن ابعاد فلاح را تبیین میکند تا ما کوتاهی نکنیم؛ برای نمونه فرمود: «فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ ذَلِكَ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ». در آیه 5 سوره لقمان هم آمده است: «أُولَئِكَ عَلَى هُدًى مِنْ رَبِّهِمْ وَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» و در سوره مجادله نیز تأکید شده که مؤمنین کسانی هستند که محبت دشمنان خدا و رسول در دلشان جایی ندارد.
در سوره حشر نیز ایثار و از خودگذشتگی را مطرح میکند که یک وظیفه اجتماعی سنگینتری را تذکر میدهد و میگوید که برادرت را بر خودت مقدم بدار و نیاز خودت موجب از یاد بردن آنها نشود. یکی از بیماریها در وجود انسان مسئله بخل و عدم کمک و ایثار به دیگران است که اسم آن را «شُح» گذاشته است؛ یعنی انسان جایگاه دلش پر از محبت به داشتههای مالی خودش است و از اینرو، یکی از بیماریها برای انسان حس دست بسته بودن در انفاق است. آیه میگوید که اگر بتوانیم با این روحیه مبارزه کنیم به فلاح واقعی میرسیم.
دسته بعدی از آیات، آیاتی است که خداوند در آنها به آن ساختارهای قبلی که خیلی صریح و شفاف مطرح میکرد، تأکید دارد، اما خودش تجویز هم دارد و از واژههای «لعل» و «عسی» استفاده کرده است که قطعیت ساختار مبتدا و خبری را دارد، اما نمیتوان گفت از نظر قوت در آن حد است. گفته شده این عبارات «لعلّکم» از باب بلاغت قرآن است، اما به ذهن بنده میرسد که خداوند دستور میدهد و از ما میخواهد که دست به کاری بزنیم و گویی با گزارههای توصیفی به حرکت درنیامدیم و صریحا دارد امر میکند و از واژه «لعل» استفاده میکند؛ برای نمونه فرموده: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّمَا الْخَمْرُ وَالْمَيْسِرُ وَالْأَنْصَابُ وَالْأَزْلَامُ رِجْسٌ مِنْ عَمَلِ الشَّيْطَانِ فَاجْتَنِبُوهُ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ».
دسته آخر آیات در این زمینه مواردی است که قرآن کسانی که رستگار نمیشوند را مطرح کرده است و میشود با ضد این رویه عمل کردن به فلاح رسید. این دسته افرادی هستند که آیات الهی را تکذیب میکنند و نسبت افترا به خدا میدهند و چند بار هم تکرار شده است؛ برای نمونه فرمود: «وَلَا تَقُولُوا لِمَا تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هَذَا حَلَالٌ وَهَذَا حَرَامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لَا يُفْلِحُونَ» یا فرمود: «وَمَنْ يَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِنْدَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا يُفْلِحُ الْكَافِرُونَ».
انتهای پیام