قرآن، کتاب مقدس مسلمانان زمانى که نازل مىشد، تأثیرى عمیق بر مخاطبان خود مىنهاد، درونشان را متحول مىساخت، شوق را در آنان مىآفرید، گاه گریانشان مىکرد، گاه هراسان و گاه خرسند. قرآن سخنان خداوند با مردمانى بود که بسیارى از ایشان به عنوان مقرّب (داراى رابطه نزدیک با خداوند) شناخته شدند و چه احساسى داشتند مردمان آن زمانى که به زبان خود، به تمام اشارات آن توجه داشتند.
بهعنوان نمونه بسیارى از جوانان انصارى به عنوان «قارى» شناخته شدند و این امر حاکى از انس آنان با سخنان خداوند بود، اما قرآن چه تعاملى با آنها داشت که اینگونه بدان دلبسته بودند؟ آیا مردمان این زمانه نیز هر آنچه مردمان آن عهد، از قرآن مىفهمیدند، دریافت مىکنند؟ چه موانعى براى چنین تعاملى وجود دارد و براى رفع آن باید بهدنبال چه راهکارهایى بود؟ آیا استفاده از فرهنگ لغت براى فهم واژگان قرآن کافى است؟ دانستن کلیاتى از تاریخ پیامبر(ص) چطور؟
پیش از پاسخ به چنین پرسشهایى، نخست باید پذیرفت که جوامع بشرى در مسیر تاریخى خود متحول و متغیر مىشوند و لزوماً همچون طبیعیات، منطقِ تکرار بر آن حاکم نیست. از اینرو انسان و حوزههاى انسانى دائماً در معرض تغییر است و همین امر حاکى از ضرورت ارسال رسل بود. توجه به این نکته، کمک مىکند که در برداشتهاى اولیه از قرآن، از باور یقینى فاصله گرفته، احتمال نرسیدن به مفهوم تاریخى آیه را، در برداشتهاى محتمل بگذاریم. بنابراین باید در پى علومِ کمکى بود. در این صورت، تاریخ اسلام بهعنوان یک دانش، نقش محورى در مطالعات قرآنى خواهد داشت و شاید بتوان گفت بدون مطالعات تاریخى نمىتوان به مفهوم بسیارى آیات دست یافت.
ظهور خارجى قرآن در طول 23 سال تحقق یافت و از این دوره بود که دسترسى به آن براى مسلمانان ممکن شد. تمامى آیات قرآن خطاب بهمردمان آن عصر، بهویژه ساکنان مکه و مدینه نازل گردید و از همینرو آیات قرآن را به مدنى و مکى تقسیم کردهاند. بدینرو آیاتِ ناظر به شرایط زمانه قرآن، حاوى بسیارى از ناگفتهها است که بهدلیل آنچه حجاب عصر خوانده مىشود، ناشناخته مىماند. با دانش تاریخ و رویکرد تاریخى نه تنها مىتوان به دورههاى گذشته بازگشت، بلکه مىتوان در آن دوره زیست و البته هر پژوهشگرى به قدر دانستههاى خود از تاریخ جوامع بشرى هر دوره، مىتواند در آن عصر زندگى کند و به فهم و شناخت نزدیکتر از پدیدههاى آن دست یابد.
این تصور که مردمان عرب آن دوره، همگى چنین یا چنان بودهاند، از همان تصورات کلى و یقینى است که هیچگاه در صحت آن تردیدى نشده و در نتیجه براى کشف جزئیات بیشتر تلاشى صورت نگرفته است. امروزه شناسایى تمدنهاى عرب شبه جزیره پیش از اسلام، در کانون توجه محققان بسیارى قرار گرفته است و کشفیات باستانشناسانه آثار و رمزگشایى از خطوط باستانى هم به نتایج قابل توجهى دست یافتهاند. علاوه بر این منابع و متون اسلامى ـ به ویژه متون روایى غیرتفسیری اطلاعات قابل استفادهاى از آن دوره وجود دارد که کمتر گردآورى شده و در تحلیلهاى تاریخى به کار رفتهاند. همگى این دادهها عناصر اولیه بازسازى تاریخى جوامع گذشته را فراهم مىکنند.
پژوهشگر قرآنى، جامعه عرب پیش از اسلام را صرفاً با کلیاتى مىشناسد، با شاخصههایى چون کافر، بتپرست، منحط،... . در واقع او چنین دادههایى را عمدتاً از خود آیات مىگیرد و گاه از روایاتى که در تفاسیر آمدهاند و از اینرو در معرفت خود به آن عصر دچار مىشود و از آنجا که جامعه عرب صدر اسلام را با تکیه بر متن قرآن مىشناسد، در توجه به اشارات مخفى قرآن که با روشهاى تاریخى مىتوانند ظاهر شوند، ناکام مىماند. اینکه مردم مکه و مدینه چه خاستگاهى دارند، از چه زمانى در آن مناطق مستقر شدهاند، از چه پشتوانههاى فرهنگى و تمدنى برخوردارند، نوع اقتصادشان چگونه بوده، جزء جوامع شهرى قرار مىگیرند یا روستایى یا عشایرى و اینکه از چه طبقاتى تشکیل مىشدهاند، چه آداب و رسومى داشتهاند و از علوم و هنر چه بهرهاى داشتهاند، براى پژوهشگر راهگشا است.
ابتدایىترین، پیشفرض تاریخى از آن دوره آن است که جامعه مکه و جامعه مدینه، تفاوتهاى قابل توجهى داشتهاند که بخشى از آن به تاریخ هر یک از این جوامع ارتباط دارد. اهالى مدینه از فرهنگى برخوردار بودند که ریشه در تمدن کهن و نسبتاً پیشرفته آنان داشت و در واقع از یمن به مدینه مهاجرت کرده بودند، در حالىکه مردمان مکه از بومیان حجاز شمرده مىشدند که عمده بستگانشان به نام «کنانه» در بیابانهاى حجاز جزء عشایر بودند. از اینرو مدینه و مکه از نظر فرهنگى تفاوت اساسى دارند و لذا در بررسى آیات مکى و مدنى به این نکته نیز باید توجه داشت.
نکته دیگرى که مىتواند پیشفرض مطالعات تاریخى قرآن قرار گیرد، توجه به جامعهشناسى تاریخى مردم این منطقه است. مردم مکه اقتصادى دارند که مبتنى بر دامدارى، بازرگانى یا خدمات بازرگانى است، در حالىکه در مدینه اقتصاد عمدتاً بر محور کشاورزى است و دامدارى و بازرگانى در مرحله دوم و سوم قرار مىگیرد و این مسئله بر جوانب دیگر حیات آنان تأثیر مىنهد.
به عامل مذهب در مدینه نیز میتوان اشاره کرد. از آنچه در معابد تمدن باستانى یمن یافت شده، نشانى از نام «الله» نیست و آنان چون دیگر ملل، ربالنوعهاى خاصى داشتند. اوس و خزرج و نیز قبیله خزاعه از قبایلى بودند که موطنشان یمن بود. آنان همگى بت منات را مىپرستیدند. منات براى آنان ربالنوع قضا و قدر و برکت بود. از اینرو آن را در کنار دریا نصب کرده بودند و براى بارانخواهى نیز نزد آنها مىرفتند. آنان به بسیارى از بتهاى دیگر هیچگونه باورى نداشتند، اما تحت تأثیر آیین ابراهیم (پس از مهاجرت به یثرب) حج به جا مىآوردند، اما چون بر سر صفا و مروه بتهایى نصب شده بود، هیچگاه سعى را به جا نمىآوردند، زیرا انجام سعى را، اداى احترام به بتهاى نصب شده روى صفا و مروه مىشمردند.
پس از آنکه پیامبر به یثرب هجرت کرد، همچنان بسیارى از اهالى مسلمان شده یثرب به حج مىرفتند. آیه 158 سوره بقره (إِنَّ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةَ مِن شَعَآئرِ اللَّهِ...) در همین فضا نازل شده است تا آنان را مجاب سازد زمانى که هنوز مکه فتح نشده و در دست مکیان مشرک است، هرگاه خواستند به حج بروند، براى تکمیل مناسک خود سعى را انجام دهند، هر چند روى آن تپه بتى نصب شده باشد. بدون نگاه تاریخى به مسئله این پرسش پیش مىآید که ضرورت طرح بحث صفا و مروه چیست؟ آیا این امر ویژگى و مزیتى بر دیگر مناسک حج داشته است؟
نکته قابل توجه که از پرستش منات در میان مردم یثرب به دست مىآید، آن است که احتمالاً آنان نسبت به مردم مکه از شرک فاصله بیشترى داشتهاند. اگر چنین امرى صحت داشته باشد، بازخوانى مفهوم شرک در قرآن، با توجه به این مسئله مىتواند نتایج جدیدى را به همراه داشته باشد.
نمونه دومى که در صدد طرح آنیم باز به باورهاى اوس و خزرج، ساکنان مدینه باز مىگردد. بخشى دیگر از اهل یثرب بنا به باورهاى خود زمانى که براى اداى فریضه حج مىخواستند از مدینه به مکه بروند، پس از آنکه احرام بستند، نباید زیر سایه روند. از اینرو اگر پیش از حرکت خود مىخواستند سرى به خانه خود بزنند، براى آنکه از زیر سر در خانه وارد نشود، از پشت بام یا روى دیوارها وارد خانه میشدند و در این فضا آیه 189 سوره بقره نازل شد و از آنان خواسته شد از در وارد خانه شوند. با توجه به اینکه چنین باورها و عقایدى صرفاً به مردم یمنىتبار اوس و خزرج و خزاعه نسبت داده شده است، از اینرو مخاطب چنین آیاتى صرفاً ایشانند و نه عموم مردمان جاهلى.
در مقابل آیاتى وجود دارد که صرفاً به برخى عناصر فرهنگى و تاریخى اقوامى اشاره مىکند که عمدتاً اهل مکهاند. بهعنوان نمونه در منابع روایى، اشاراتى به این نکته وجود دارد که نظام خانواده در مکه نظامى پدرسالارانه بود، اما این نهاد در یثرب وضعیت متفاوتى داشت. از اینرو جایگاه زنان مدینه در خانواده با وضعیت زنان مکه در خانوادههایشان تفاوت مىکرد. آیه زدن زنان(نساء، آیه 34) در مدینه نازل شد، اما مخاطب این آیه مردان مهاجر بودند، نه انصار. در واقع دستور خداوند به زدن زنان نوعى سیاست تربیتى است که خداوند براى تغییر رفتار مردان قریشى در مدینه، در نظر گرفته است و ناظر به همان دوره است.
شناخت ساختار سیاسى ـ اجتماعى شهرها نیز مىتواند بسیار مفید باشد. آیا اوس و خزرج را تنها به همان جنگهاى دائمى مىتوان شناخت؟ آیا توجه داریم که درباره شخصیتهاى مؤثر در زندگانى پیامبر(ص) که منشأ نزول بسیارى از آیات شدند باید به انتساب قبیلهاى آنها توجه داشت؟ آیا میتوان پذیرفت که یثرب از ویژگىهاى شهر برخوردار بوده است؟ آیا نظام ادارى، قضایى، امنیتى و رفاهى متمرکز شهرى در آن وجود داشته است یا خیر؟ آیا مردم بدان معنا که امروزه ما مىفهمیم، شهروند بودهاند؟ درباره مکه نیز مىتوان چنین پرسشهایى را طرح کرد که نشان مىدهد با تردید در دانستههاى پیشینى، میتوان در پى کشف جزئیات بیشترى بود؛ جزئیاتى که با روشهاى تاریخى و متن شناختى به دست مىآیند.
منابع: کتب طبقات الکبری و تاریخ مکه و ensani.ir
ادامه دارد...
انتهای پیام