به گزارش ایکنا؛ نویسنده در بخش نقد نظریه تجربه دینی آورده است: برخی از روشنفکران وحی را از اقسام تجربه دینی دانستهاند، در حالی که بین وحی و تجربه دینی تفاوتهای اساسی وجود دارد. روشنفکران، تجربه دینی را اینگونه تعریف کردهاند: انسان در طول عمر خود تجربههایی دارد؛ از قبیل تجربه علمی، پژوهشی، هنری، همسرداری، فرزندآوری، تجربه زندگی و هزاران تجربه دیگر. تجربه دیگری نیز هست که انسان نسبت به موجود مافوق خودش که فوق طبیعی است دارد؛ یعنی احساساتی در درون خودش نسبت به آن موجود فوق طبیعی و آن قدرت مطلق و به حسب تعریف ادیان ابراهیمی، خدا، پیدا میکند. به آن قدرت مطلق علاقهمند میشود و عشق میورزد و با او در درون خودش ارتباط برقرار میکند. آن موجود نامتناهی نیز ممکن است در درون این شخص تجلیاتی داشته باشد. این چنین تجربهای را تجربه دینی میگویند.
لذا روشنفکران، تجربه دینی را با کشف و شهود تقریباً یکی دانستهاند. این در حالی است که وحی با تجربه دینی تفاوت دارد و عبارت است از ارتباطی که خداوند برای انتقال دستهای از اطلاعات و گزارههای دینی مستقیم یا غیرمستقیم با شخص پیامبر(ص) برقرار میکند. بنابراین در داستان وحی، خداوند در آن ظرف خاص زمانی و مکانی، با پیامبرش مستقیم ارتباط برقرار میکند و اطلاعات و گزارههای دینی یا همان دستورات دینی را به او منتقل میکند. گاهی نیز این ارتباط خدا و پیامبر(ص) غیرمستقیم است؛ یعنی واسطهای در این دریافت وجود دارد. آن واسطه میتواند فرشته وحی باشد.
آن وحی که در اینجا مدنظر ما است، همین وحی است، نه آن وحیای که قسیم این وحی است و از اقسام وحی محسوب میشود و در جای خود از آن بحث شده است؛ مثل وحی به حیوانات تا حتی جمادات. تجربه دینی آن است که هرکس در درون خودش میتواند با خدای خودش ارتباط برقرار کند. هرکس هم خدا را به گونهای مییابد؛ مانند آن چوپانی که مثنوی از او نقل میکند که خطاب به خدا میگوید: «تو کجایی تا شوم من چاکرت، چارقت دوزم کنم شانه سرت». آن چوپان در دل و در ظرف وجودی خودش با خدای خود آنگونه ارتباط برقرار کرد. این ارتباط برای چوپان نوعی تجربه دینی است و او همان وقتی که بالای سر گلهاش ایستاده بود با خدای خودش حرف میزد، اما اندیشه و فکر و شعور او این بود که خدا دست و پا و مو دارد. گمانش بر این بود که خدای او چنین است و این تجربه، نوعی تجربه دینی است.
حال سخن در این است که آیا آن وحی که بر پیامبران نازل میشود نیز تجربه دینی شمرده میشود؟ ظاهر این است که وحی انبیا با تجربه دینی تفاوت دارد. در واقع اینها دو شیء متفاوت هستند و از دو مقولهاند و ارتباطی باهم ندارند.
آقای دکتر سروش با بیانی غیرمستقیم محتوای وحی را به طور کامل خطاپذیر معرفی میکند؛ زیرا ایشان قائل است که وحی تجربه دینی و تجربه انسانی است. ایشان میگوید وقتی که تجربه انسانی شد، مسیر جدلی دیالکتیکی آزمون آزمونگر در مورد آن راه دارد. ایشان فرمودهاند هرجا سخن از تجربه است، سخن از تکامل تجربه هم درست است. وقتی تجربه تکامل پیدا میکند و وقتی ما چیزی را تکامل میدهیم به این معنا است که در آن تجربههای اولیه ما نقص وجود داشته است و ما میتوانیم به تدریج نقص خود را جبران کنیم. به عبارتی، معنای آن این است که در تجربههای اول ما، نقص و خطا وجود دارد. وقتی تجربه انسانی شد تکامل پیدا میکند. شما در تجارب اولیه محتمل است که خطا کرده باشید؛ مانند معماری که خانهای میسازد و در ساختن خانه اول اشتباه دارد و سعی میکند در ساختن خانه دوم اشتباه فعلی را انجام ندهد. این سخن در باب تجربه صحیح است.
بنابراین در هر تجربهای احتمال خطا وجود دارد؛ چون اساساً تجربه برای یادگیری و رفع تدریجی خطاها است. در واقع شخص تجربه میکند تا خطاهایش را کمتر کند. در زمان قدیم در حوزههای علمیه درس تمرین منبر وجود داشت و طلبهها جمع میشدند برای تمرین منبر. استادی میآمد و موضوعی را مطرح میکرد که هر کدام از طلبهها درباره آن مطلب چند دقیقه صحبت کنند تا نقاط ضعف آنها مشخص شود. چند جلسه سخنرانی میکردند و همه این سخن را یاد میگرفتند و منبر آنها بهتر میشد. قطعاً منبر اول آنها با منبر دهم آنها یکی نبود و متفاوت بود.
اما حالا که ماهیت تجربه دینی روشن شد و آشکار گردید که در آن احتمال خطا وجود دارد، اگر وحی را نوعی تجربه دینی بدانیم؛ چون در آن احتمال خطا وجود دارد از حجیت میافتد. اما چنین احتمالی درباره قرآن کریم منتفی است؛ چون تمام فرق مسلمان، احتمال خطا را درباره وحی و کتاب خدا نفی میکنند و بلکه درباره پیامبر(ص) هم احتمال خطا نمیدهند؛ زیرا خداوند به اطلاق حکم میکند که مردم باید مطلقا مطیع خدا و رسول باشند و در این زمینه میفرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا»
کسی که در او احتمال خطا برود، مطلقاً از او اطاعت نمیشود؛ لذا اولوالامر باید معصوم باشند؛ چون امر به اطاعت در این آیه مطلق است. درباره غیرمعصوم نمیتوان گفت که باید از او و عواملش به صورت مطلق تبعیت کرد؛ زیرا غیرمعصوم ممکن است خطا کند. در خصوص غیرمعصوم باید گفت: اگر طبق فرمایش الهی، دین خدا، احکام خدا، طریقه خدا و پیامبر(ص) امر کرد باید از او اطاعت کرد، ولی اگر برخلاف آن عمل کرد نمیشود اطاعت کرد. با این بیان فوق روشن شد که تجربه دینی که دکتر سروش به آن قائل است، با اعتقادات مسلمانان درباره کتابشان، پیامبرشان و ائمه(ع) تطابق ندارد.
انتهای پیام