عناصر پنج‌گانه زندگی شیرین در کلام اباعبدالله(ع)
کد خبر: 3989900
تاریخ انتشار : ۲۰ مرداد ۱۴۰۰ - ۰۸:۰۷
خانواده آرمانی / 1

عناصر پنج‌گانه زندگی شیرین در کلام اباعبدالله(ع)

محمدرضا سنگری با اشاره به روایتی از امام حسین(ع) به توضیح عناصر پنج‌گانه یک زندگی آرام و شیرین شامل اندیشمندی، روش‌مندی، کنش‌مندی، خودبازدارندگی و منش‌مندی پرداخت.

عناصر پنج‌گانه زندگی شیرین در کلام اباعبدالله(ع)

به گزارش ایکنا از خوزستان، محمدرضا سنگری، محقق و مؤلف عاشورایی شب گذشته ۱۹ مرداد همزمان با شب دوم محرم در برنامه مؤسسه فرهنگی هنری عاشورا دزفول، گفت: حضرت اباعبدالله(ع) روز اول محرم در راه است تا فردای آن روز در کربلا حضور یابد و عظیم‌ترین حماسه و ماناترین آموزه‌ها را برای هدایت انسان در عبور از خطرگاه‌ها و گرداب‌ها به وجود آورد و برای انسان، چراغ و کشتی نجات باشد، تا هم تاریکی‌ها را درنوردد و هم از طوفان‌ها به ساحل امن رستگاری و ساز و فلاح برساند.

وی با بیان اینکه حضرت اباعبدالله(ع) برای رسیدن به یک زندگی آرام و شیرین پنج پیشنهاد برای ما دارند، گفت: این پنج محور، عناصر زندگی‌ساز یا عناصر بهره‌مندی از یک زندگی روشن و متعالی به شمار می‌روند که در روایت «خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَكُنْ فِیهِ، لَمْ یَكُنْ فِیهِ كَثیرُ مُسْتَمْتَع : اَلْعَقْلُ  وَ الدّینُ  وَ الْأَدَبُ  وَالْحَیاءُ  وَ حُسْنُ الْخُلْقِ» از امام حسین(ع) نقل شده است.

سنگری با اشاره به اینکه این روایت در کتاب فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع) ترجمه علی مویدی موجود است، ادامه داد: این پنج ویژگی در هر کس نباشد، از زندگی لذت و بهره لازم را نخواهد برد. به عبارتی دائم در تنگنا و بحران خواهد بود، یعنی اگر قرار باشد زندگی پاک و حیات طیبه پیدا کنیم و اگر قرار باشد به معماری و مهندسی زندگی خود بپردازیم، زندگی موفق و عاقلانه به پنج عنصر نیاز دارد و این عناصر عبارتند از: اندیشمندی یا سبک‌ فکری والا، روش‌مندی یا سبک زیستن والا، کنش‌مندی یا ادب والا، آزرم‌مندی یا خود بازدارندگی(حیا)، منش‌مندی والا.

مؤلف کتاب آیینه داران آفتاب با اشاره به این پنج عنصر شامل «اَلْعَقْلُ  وَ الدّینُ  وَ الْأَدَبُ  وَالْحَیاءُ  وَ حُسْنُ الْخُلْقِ»، افزود: اولین عنصر یا سازه زندگی که به آن نیازمند هستیم، عقل و خرد است. بسیاری از آثار ما در فرهنگ و ادبیات ایرانی با همین واژه شروع می‌شود. همچنین در فرهنگ قرآن کریم نیز واژه‌هایی که نشان دهنده محور بودن عقل است، فراوان است.

عقل چیست؟

وی در توضیح معنای عقل، توضیح داد: اصل کلمه عقل، به معنی هر چیز نگهدارنده و بازدارنده از آفت و خطر است. مثل ترمز ماشین که ما را از خطرگاه‌ها محافظت می‌کند. قلعه و پناهگاه را هم عقال می‌گویند، جایی که جان خود را در آن حفظ می‌کنیم. پس آن چیزی است که آدم را از پراکندگی، بی‌برنامگی، خطا و لغزش بازمی‌دارد؛ این تعریف در مفردات راغب نیز ذکر شده است.

این محقق تاریخ اسلام گفت: رسول خدا(ص) در وصیت خود به امیرمؤمنان(ع) یکی از نکات‌شان این است که: « يا عَلیُّ اَلْعَقْلُ مَا اكْتُسِبَتْ بِهِ الْجَنَّةُ وَ طُلِبَ بِهِ رِضَی الرَّحْمنِ»: ای علی، عقل آن چیزی است که تو را به بهشت می‌رساند. یعنی اگر دستاورد زندگیتان بهشت باشد شما عاقل هستید و اگر کاری کنید که رضای پروردگار در آن باشد، نشانه عقل شما است. شبیه این سخن را امام صادق(ع) در پاسخ کسی که از ایشان پرسید عقل چیست، چنین می‌فرمایند: «اَلعَقلُ‌ ما عُبِدَ بِهِ‌ الرَّحمٰنُ‌ وَ اکتُسِبَ بِهِ الجَنان». همین فرد در ادامه پرسید: پس آنچه معاویه داشت چه بود؟ ـ همانطور که می‌دانید معاویه تدبیرهای خاصی در جنگ و موقعیت‌های مختلف داشت ـ. امام فرمود این‌ها فریب و شیطنت است، شبیه عقل است، اما عقل نیست. به ظاهر رفتارهایی که سیاست‌بازان و مکاران جهانی دارند به عقل شبیه است، اما عقل نیست.

سنگری در ادامه به دسته‌بندی انواع عقل پرداخت و گفت: یک گونه عقل مذموم و نکوهش شده است. این عقل، عقل جزوی، عقل سودجو، دنیا‌مدارانه و خودمحورانه است. عقلی که ما را در لحظه‌های خطر، از تصمیم‌های بزرگ باز می‌دارد و خود را فقط صرف معیشت می‌کند و افق‌های بالا را نمی‌بیند، مذموم است. عقل جزوی اسیر وهم است و آینده را نمی‌بینند. کسانی که در کربلا به این عقل عمل کردند، از قافله همراهی با اباعبدالله(ع) بازماندند. این عقل در لحظه‌های دشوار می‌گوید: نرو! عقل اندک‌نگر و جزئی‌نگر، اهل خطر نیست. عاقلانی که از این دست هستند، ارزش ندارند از این رو این عقل مذموم شده است. مولانا می‌گوید:.

عقل جزوی عقل را بدنام کرد

کام دنیا مرد را بی‌کام کرد

سنگری ادامه داد: گونه دوم که عقلِ ستایش‌شده است، عقل کلی است، عقل کامل و رسا که نام دیگر آن عشق است. این عقل همه‌سو نگر است، آخِربین است، نه آخُربین: «مرد آخِربین مبارک بنده‌ای ست». عقل کل و نفس کل، مرد خدا است. این همان چیزی است که به وسیله آن بهشت کسب می‌شود. چنین عقلی چشمش به خدا است، در خطرها نمی‌ترسد و در لحظه‌های سخت می‌تواند به هرچه او را از خدا دور می‌کند پشت پا بزند.

این محقق عاشورایی در ادامه، رفتار ابوذر را در مقابل کیسه‌های زر معاویه برای دشمنی با امیرالمؤمنین(ع)، مصداق عقل کلی دانست و گفت: امام علی(ع) در سخنی فرمودند دلم برای ابوذر می‌سوزد. شبی سه کیسه زر برای او آوردند که دور مرا خط بکشد.(اگر کسی عقل جزوی داشت توجیهاتی می‌کرد و این کیسه‌ها را می‌پذیرفت) ابوذر به آنها گفت خیلی بد انصافید، می‌خواهید علی را این‌قدر ارزان بفروشم؟ من این قدر حقیرم که این‌قدر ساده علی را بفروشم و در را به روی آنها بست. سپس حضرت علی(ع) گریستند و فرمودند: ابوذر سه روز بود که نانی برای خوردن نداشت. این عقل کلی است که در وجود ابوذر است و این‌گونه برخورد می‌کند. عقل کل، دورها را می‌بیند و ژرفا را می‌کاود و می‌تواند به تصمیم درست برسد. پس همه آنان که در کربلا با حضرت اباعبدالله(ع) همراه شدند، صاحب عقل کل بودند یا به تعبیر ما عاشق بودند پس عقل کلی با عشق یکی است.

نشانه‌های عاقل چیست؟

وی درباره نشانه‌های عقل اظهار کرد: امام حسین(ع) می‌فرمایند: «مِن عَلاماتِ أسبابِ الجَهلِ المُماراةُ لِغَيرِ أهلِ الفِكرِ»: از نشانه‌های جهل این است که فرد با کسی همنشین باشد که اهل تفکر نیست. یعنی اگر کسی با افرادی که می‌توانند فکر او را باور کنند، همنشین باشد، عاقل است. در روایت داریم عاقل کسی است که با چند گروه نمی‌نشیند با کلاغ‌ها، روبهان، خران، گرگ‌ها، خوک‌ها و سگ‌ها. منظور از کلاغ‌ها، آزمندان، منظور از روبهان نیز فریب‌کاران هستند. خران، بی‌عقل‌ها، گرگ‌ها افراد بی‌رحم و خوک‌ها افرادی هستند که غیور نیستند. منظور از سگ‌ها هم‌ افرادی است که بی پروا هستند.

سنگری با اشاره به سخنی از اباعبدالله(ع) مبنی بر پرهیز از بحث و جدل گفت: منظور دوری از کسانی است که لجاجت و جروبحث بیهوده می‌کنند‌. در کربلا دشمنان اهل جر و بحث بودند اما نشانی از این موضوع در سپاه حضرت اباعبدالله(ع) نبود. در کنار گودال قتلگاه، افراد دشمن با یکدیگر درگیر می‌شدند و به هم ناسزا می‌گفتند. در جبهه باطل همیشه جدال و مراء وجود دارد و افراد عاقل چنین خصوصیتی را نخواهند داشت. بنابراین یکی از خصوصیات افراد عاقل این است که اهل جدال نیستند.

وی افزود: یکی دیگر از نشانه‌های افراد عاقل این است که این افراد هرگز خدا را متهم نمی‌کنند. متهم کردن خدا در رفتارهای ما فراوان است: خدایا چرا من؟ چرا این اتفاق برای من افتاد؟ گاهی این سخنان را به زبان نمی‌آوریم اما در رفتار نشان می‌دهیم. اگر کسی مسئولیت شکست و بحران‌های زندگی خود را بپذیرد عاقل است. خداوند در آیه 15 و 16 سوره فجر می‌فرماید: «فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ، وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ»: اگر خدا انسان را بیازماید و به او نعمت دهند می‌گوید خدا به من لطف کرد اما اگر او را در آزمون دیگری قرار داد و در تنگنا قرار گرفت می‌گوید خدا به من کم لطفی کرد. چرا خدا با من این کار را می‌کند؟ قرآن کریم می‌فرماید: هرچه خوبیست از خداست و هر چیز ناروایی در زندگی اتفاق می‌افتد از خودت است‌. پس اگر در محیط خانواده خودم دنبال متهم نگردم و اتفاق را به گردن بگیرم من عاقلم، این توصیه حضرت اباعبدالله(ع) است.

این پژوهشگر عاشورایی ادامه داد: در روایات ذکر شده است که ابوحنیفه که حنفی‌ها پیروان او هستند، روزی نزد امام صادق(ع) رفت تا سوالات خود را بپرسد، کودکی بیرون آمد که امام موسی بن جعفر(ع) بود. ابوحنیفه سوالاتی از این کودک پرسید از جمله این سوال را پرسید: وقتی گناهی اتفاق می‌افتد این گناه متعلق به چه کسی است؟ امام که کودکی شش، هفت ساله بود، پاسخ داد: از سه حالت خارج نیست یا این گناه از خداست که چنین نیست چرا که شایسته نیست خداوند کسی را که عملش مال خودش نیست، مجازات کند و یا گناه مال بنده و خدا باشد که به اشتراک این گناه را مرتکب شده‌اند که این فرض هم صحیح نیست و برای شریک قوی شایسته نیست که شریک ضعیف را مجازات کند و حالت سوم این است که این گناه از بنده سر زده باشد که همینطور است و اگر خداوند از این گناه گذشت از کرم اوست و اگر بنده را مجازات کرد، حق او است. امام موسی بن جعفر(ع) در این سخن تقسیم بندی زیبایی انجام می‌دهد و معلوم می‌کند که گناه برای خود ماست و خدا را متهم نکنیم. یزید در جریان برخوردش با امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) کوشش کرد خدا را متهم کند و این اتفاق را به گردن خدا بیندازد. کسانی که خدا را متهم می‌کنند روش‌شان یزیدی است.

انتهای پیام
captcha