آخرین قسمت سریال «افرا» این هفته روی آنتن رفت. بهرنگ توفیقی کارگردانی این مجموعه 38 قسمتی را برعهده داشت؛ فیلمسازی که عمده کارهایش مخاطبان زیادی داشته است.
این سریال در قیاس با تولیدات ضعیف و خنثای تلویزیون کیفیت بالاتری داشت اما افسوس که کارگردان اثر را قربانی طولانی کردن سریال کرد. البته قابل درک است که سیما تاکید دارد به هر قیمتی آنتن را برای زمان بیشتری پر کند اما فیلمسازی که کار خود را بلد است نباید به چنین خواستهای تن در دهد.
برای مثال سریال «زخم کاری» نمونهای موفق است که حاضر نشد با وجود مخاطبان وسیع و درآمدزایی، خود را قربانی گیشه کند و در کمتر از 20 قسمت به کار خود پایان داد، اما «افرا» با اینکه از ابتدا تا انتها مجموعه تنها داستان یک خطی داشت تا 38 قسمت ادامه پیدا کرد! کارگردان حتی از داستانکهای خوب برای جذابتر شدن کار بهره نبرد و تنها با تکیه بر همان یک اتفاق به کار خود ادامه داد.
در این سریال مانند تمام مجموعههای ایرانی یک اتفاق رایج را شاهد هستیم. آنهم اینکه تمام اتفاقات خوب در یک یا دو قسمت پایانی رخ میدهد. در «افرا» چنین است. کارگردان بیش از 30 قسمت پیرامون دشمنی آدمها حرف میزند اما به ناگاه همه اتفاقات بد در قسمت پایانی با خنده و خوشحالی به پایان میرسد! این معضل امری رایج در تولیدات سیماست که به واسطه سیاستهای مدیران حاکم شده است ولی این موضوع توجیهی برای کارگردان بابت چنین پرداختی در اثرش نیست.
تنها نکته مثبت «افرا»، سکانس پایانی مجموعه بود که در آن روزبه حصاری و پژمان بازغی بازی داشتند. در این بخش کارگردان تلاش کرد تصاویر خوبی را برای پایان مجموعه انتخاب کند؛ خواستهای که در رسیدن به آن موفق بود، چرا که هیچکس نمیتوانست چنین پایانبندیای را پیشبینی کند. در کنار نقدی که به داستان وارد است باید به بازیهای این مجموعه نیز نقدهای بسیاری را وارد دانست. در این میان تنها پژمان بازغی و تا حدی هامون سیدی نقشهای چالشبرانگیزی از خود ارائه کردند، البته مهدی سلطانی بازیگر توانمند تلویزیون هم نظیر همیشه خوب بود اما چیزی فراتر از کارهای قبلی خود ارائه نداده و حتی میتوان گفت در قیاس با «شهرزاد» چندین قدم عقبتر حرکت کرده بود.
درباره کارگردانی سریال باید نمره قبولی به کارگردان داد. این امر به واسطه توانایی تکنیکی کارگردان حاصل شده است که همیشه در کارهایش وجود دارد. درضمن انتخاب لوکیشن شمال به زیباییهای بصری کار افزوده بود.
جدا از نقاط قوت و ضعف فنی سریال که تا حدی به آن اشاره شد بحث اصلی در مجموعه به موضوع این سریال برمیگردد. «افرا» مضمونش «قصاص» است، اما در پرداختن به این موضوع خوب عمل نکرده است، چون روایتی که کارگردان برای کارش انتخاب میکند در حقیقت زیر سوال بردن حکمی اسلامی است. در سریال یک محیطبان ناخواسته یک شکارچی غیرقانونی را میکشد هرچند که خود نیز توسط شکارچیها زخمی میشود! از اینجای قصه دادگاه به این توجیه که محیطبان از روی عمد شکارچی را کشته است او را تا پای چوبه دار میبرد!
البته در قسمت یکی مانده به آخر با رضایت پدر مقتول وی را از مجازات اعدام رهایی میدهد اما تصور کنید در عالم واقعیت این رضایت داده نمیشد. در چنین شرایطی یک بیگناه پای چوبه دار میرفت.
بخششی که در این کار نشان داده میشود آنچنان که باید زیبا نیست و امری از سر لجبازی است. یعنی پدری تنها به واسطه لج کردن با پسر بزرگ خود که روی قصاص تکیه دارد، تن به رضایت میدهد.
بحث بعدی در این سریال به تصویرسازی از خانواده مربوط میشود که به شدت کلیشه است تمام خانوادههایی که در قصه آنها را میبنیم بر پایه کلیشههایی استوار هستند که بارها آنها را در سیما شاهد بودهایم. این اتفاق به شکلی بیشتری در پوشش شخصیتها نیز نمود پیدا میکند. در چنین شرایطی طبیعی است هر روز از میزان مخاطبان تلویزیون کاسته شود.
نکته جالبتر درباره این سریال به سانسورهایی بر میگردد که سیما بر کارگردان تحمیل کرده است. به گفته مهدی سلطانی بازیگر اصلی مجموعه، راز اعظم (فریبا متخصص) و سیروس (اسماعیل محرابی) در «افرا» بازگو میشود اما مدیران سیما به بهانه اینکه در این بخش بیش از حد مقام پدر زیر سوال رفته آن را سانسور کردهاند!
این سریال نیز به پایان رسید؛ مجموعهای که در قیاس با دیگر تولیدات سیما کیفیت بهتری داشت اما در مقایسه با کارهای استاندارد نمره قبولی دریافت نکرده است.