به گزارش ایکنا از کردستان، راضیه نامی، مادر شهید محمدرضا واعظ مؤمنی، یکی از مظلومترین شهدای دانشآموز استان کردستان بود که رنج سفر و پیادهروی در سختترین راههای پر پیچ و خم و صعبالعبور کردستان را در جستجوی گمشدهاش با عشق مادرانه پیموده و نتیجه این رنج و مشقت و دوری 13 ماه از فرزند، پیدا کردن پیکر بیسر او در یکی از روستاهای شهرستان سقز است که راضیه را مصممتر برای بازگرداندن فرزند به زادگاهش کرد.
راضیه نامی، برای یافتن فرزند شهیدش كولهای پر از آنچه یك مادر میتواند برای دیدار با فرزندش با خود به همراه داشته باشد برداشته و 6 ماه تمام با پای پیاده دشت و بیابان، روستاها و تمامی كوهها و دامنه های غرب كشور را به دنبال گمشدهاش میپیماید.
راضیه تمامی سختیهای راه را تنها به عشق پیدا كردن جگر گوشهاش تحمل كرد و هیچ مانعی نتوانست در مقابل این عزم و مهر مادرانه بایستد و وی را از جست و جو ناامید كند و در آخر روستای آب باره شهرستان سقز محل دیدار این مادر و فرزند شد. مادری که رنج دیدن چشمان فرزند شهیدش را به دوش میکشد اما مقتدرانه فرزندش را به زادگاهش باز میگرداند.
این مادر فداكار بیجاری پس از پیدا كردن فرزندش با دلی مملو از عشق مادری او را در آغوش كشید و با خود به زادگاهش بیجار برگرداند و این شهید بزرگوار پس از ماهها در شهر و دیار خود برای همیشه آرام گرفت.
راضیه نامی را میتوان یكی از اسوههای صبر و ایثار و از خود گذشتگی نام برد، به راستی اگر چنین مادرانی نبودند كه با صبر و فداكاری، فرزندان و همسران خود را به دفاع از آب و خاک تشویق و حمایت كنند و امروز اقتدار و امنیت را برای ایران اسلامی به ارمغان آورند.
شهیدمحمدرضا واعظ مؤمنی در سال ۱۳۴۴ در شهرستان بیجار به دنیا آمد و پس از پایان تحصیلات راهنمایی به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی درآمد و سرانجام در فروردین ماه سال ۱۳۶۲ در یكی از عملیاتهای غرب كشور به درجه رفیع شهادت نایل آمد. محمدرضا کودکی سختی داشت. در چهار سالگی به همراه مادر و خواهرانش به تهران مهاجرت کرد. سال1350 شش ساله بود که به مدرسه رفت. در همین ایام دو خواهرش ازدواج کردند و او ماند و مادر و یک خواهر کوچکش. مدتی در بابلسر در خانه دامادشان زندگی کردند. شرایط دوباره آنها را به تهران برگرداند تا در خانه خواهر دیگرش سکنی گزیدند.
علاقه خاصی به طراحی و خوشنویسی داشت و در دیوارنویسیهای انقلاب خط مینوشت و در تظاهرات شرکت میکرد. سال 1360 به پیشنهاد داییاش به همراه مادرش به بیجار برگشت و این بار در خانه آنها ساکن شد. مشکلات معیشتی و سختیهای زندگی او را از ادامه تحصیل بازداشت، اما توانست تا سال سوم راهنمایی ادامه تحصیل دهد.
سیدمحمدرضا واعظ همان سالها در بسیج نامنویسی کرد و در تاریخ دهم بهمن ماه سال1361 به خدمت سربازی رفت و مدتی بعد در سپاه نامنویسی کرد و به جبهه اعزام شد.
وی در مناطق بانه، سردشت، دیواندره و هزار کانیان با ضد انقلاب جنگید. وقتی از جبهه بازگشت برای دوره چتربازی در تهران برگزیده شد و دهم دی ماه 1361 به همراه همرزمش هنگام عزیمت به تهران در جاده بیجار ـ سنندج توسط افراد حزب کومله دستگیر شد و حدود 11 ماه در اسارت دشمن ماند و سرانجام در روز دوم آذر ماه 1362 به درجه رفیع شهادت نائل گشت.
مادرش در روستاهای سنندج پرسوجو میکرد تا شاید نشانی از محمدرضا بیابد. مادر بعد از گذشت 13 ماه دوری فرزند و پیمودن روستاهای کردستان با پای پیاده در روستای آبباره سقز پیکر فرزند شهیدش را پیدا و دیدار فرزند تازه میکند. مردم روستا وقتی عکس محمدرضا شانزده ساله را در دست مادر دیدند پرده از راز شهادت او برداشتند. ضد انقلاب سرش را بریده و بدنش را دفن کرده بودند. سرانجام با نبش قبر پیکر بیسر او را در کنار همرزم اصفهانیاش یافتند و پیکر شهید برای خاکسپاری به بیجار منتقل شد.
انتهای پیام