انقلاب ما به فرموده حضرت امام خمینی (ره) یک انقلاب فرهنگی است، به این معنا که بُعد فرهنگ بر دیگر ابعاد آن ارجحیت دارد. بر این اساس کتاب و ادبیات بهعنوان یکی از پارامترهای مهم در بدنه فرهنگ باید نقش و جایگاه ویژهای در برنامههای فرهنگی انقلاب داشته باشد.
برای آگاهی بیشتر از نقش ادبیات انقلاب در فرهنگ و بررسی مسیری که در سالهای پس از انقلاب طی کرده است، در یکی از روزهای چهل و سومین دهه فجر پیروزی انقلاب اسلامی ایران، در خبرگزاری ایکنا میزبان محسن پرویز، نویسنده، فعال فرهنگی و معاون امور فرهنگی وزیر ارشاد در سالهای 1385 تا 1389 بودیم که دبیری جوایز ادبی را هم در کارنامه فرهنگی خود دارد و با وی درباره ادبیات انقلاب در 43 سال گذشته صحبت کردیم.
انقلاب ما به فرموده امام (ره) انقلاب فرهنگی بود. نظر شما درباره این موضع و سیر آن تاکنون چیست؟
در اینکه انقلاب ما یک انقلاب فرهنگی بوده، تردیدی نیست و میتوانیم بگوییم که جنبه فرهنگی انقلاب بر جنبههای دیگر غلبه داشته است، اما به این معنا نیست که از اول قرار بوده ما یک انقلاب فرهنگی داشته باشیم. انقلاب اسلامی ما در همه ابعاد و شئون جامعه اتفاق افتاد، منتهی بخش فرهنگی آن غلبه داشت و درواقع آن چیزی که سبب خیزش مردم شد، باعث شد دست به انقلاب بزنند و مقابل رژیم شاه بایستند، در درجه اول مسائل فرهنگی بود.
خاطرم هست در زمان انقلاب گاهی اوقات در تظاهرات گستردهای که مردم داشتند، مانند تظاهرات اربعین یا تظاهرات روزهای تاسوعا و عاشورا در سال 57 در بعضی گوشه و کنار تظاهرات برخی از مردم پلاکاردهایی با شعارهای «نان، کار، آزادی» و مسائلی ازایندست را شعار میدادند که «آزادی» آن در شعار کلی مردم هم بود، اما تا علم بحث نان و کار و مسائلی ازایندست برداشته میشد، مردم بلافاصله مخالفت میکردند و آن پلاکاردها پایین کشیده میشد و شعار اصلی انقلاب یعنی «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» گرچه ابعاد فراوانی داشت، اما ابعاد فرهنگی ماجرا غلبه داشت و درباره آن تقریباً تردیدی نیست .
اما اینکه ما بعد از انقلاب چقدر با پایبندی به مسائل اخلاقی و ادبی تغییر و تحول در جامعه ما اتفاق افتاد و آیا تونستیم به آن نقطه مطلوب برسیم؟ بحث بسیار گسترده و مفصلی است.
با یک نگاه میتوانیم بگوییم تحولات بسیار زیادی اتفاق افتاد. در یک نگاه هم میتوانیم بگوییم که کاستیهای بسیار زیادی داریم و فاصله فراوانی داریم تا آنجا که لازم است به آن برسیم. اگر مثلاً بخواهیم با نگاه خوب به قضیه نگاه کنیم، میتوانیم بگوییم قبل از انقلاب، مکانهای فساد زیادی در جامعه در دسترس بود و جامعه در معرض سواد بود. جوامع بسیار به سمت مسائل فسادبرانگیز بروند.
بعد از انقلاب این امکانهای فساد عمومی برچیده شد؛ البته به این معنی نیست که دیگر امکان فساد نیست، بلکه به این معنا که فساد به راحتی در دسترس نیست و زمینهها برای اینکه افراد بتوانند خود را حفظ کنند و دچار فساد نشوند بعد از انقلاب خیلی زیاد شد.
این بدان معنا هم نیست که بعد از انقلاب همه جنبههای منفی از جامعه رخت بربست و دیگر هیچ اتفاق منفی نمیافتد و چون به این معنا نیست ممکن است ما با نگاه سختگیرانه بگوییم انقلاب ما که یک انقلاب فرهنگی بود، پس چرا وضعیت جامع ما چنین است؟ چرا افراد مفسد میبینیم؟ و مسائلی ازایندست.
بنابراین باید هر دو جنبه را ببینیم. اینکه ما تا به امروز خیلی جلو آمدهایم و خیلی جلوتر هم میتوانیم برویم.
درباره وضعیت کتاب به عنوان مهمترین شاخص فرهنگی و فرهنگسازی چه نظری دارید؟
راجع به بحث کتاب بهعنوان یکی از ارکان انتقال مسائل فرهنگی و یکی از ارکان فرهنگ در جامعه، به لحاظ کمی اتفاقات بسیار مثبتی بعد از انقلاب در کشور رخ داده ست، که اصلاً قابل مقایسه با قبل از انقلاب نیست؛ به این معنا که تعداد عناوین کتابها که قبل از انقلاب در بهترین شرایط در یک سال، زیر 1000 عنوان بوده است، امروز به بیش از 100 برابر رسیده است؛ درحالیکه جمعیت کشور نسبت به آن روز تنها دو برابر شده است.
یعنی اگر قرار بود روال منطقی داشته باشد، با فرض بر اینکه اندیشمندان و نخبگان جامعه در همان شرایط باقی بمانند و شرایط جامعه برای نشر اندیشهها و تبادل افکار هم در همان شرایط باقی بماند، وقتی جمعیت دو برابر شد، یعنی ابزارهای فرهنگی هم باید دو برابر افزایش پیدا کند؛ وقتی این ابزار صد برابر میشود، یعنی یک جهش فوقالعاده اتفاق افتاده است. بنابراین در افزایش کمی عناوین و تعداد کتابها قبل از انقلاب اصلاً قابل مقایسه با امروز نیست.
از نظر کیفی هم حقیقتاً آثار خوب و ارزشمند خیلی زیاد است، یعنی در ح و اندازهای است که اگر کسی بخواهد دائم در حال مطالعه باشد، باز عقب میماند و نمیتواند همه آثار خوبی که در یک بخش منتشر میشود را ببیند و بخواند. البته در حوزه کتاب باید کتابهایی که منتشر میشود را در دو قسمت اصلی کتابهای تخصصی و کتابهای که مخاطب عام دارد، تقسیم کنیم.
در حوزههای تخصصی رشد وابسته به رشد حوزه تخصصی مربوطه است. مثلاً فرض کنید در بحث فیزیک اگر دانشکدههای فیزیک رشد کند و در این حوزهها به لحاظ علمی جلو بروی، طبیعتاً کتابهایی که در این زمینه چاپ میشود هم افزایش پیدا میکند. با توجه به آمار و ارقام در بخش کتابهای تخصصی نه نسبت به قبل از انقلاب، که حتی نسبت به سالهای آغازین قبل از انقلاب و دهه شصت رشد فوقالعادهای اتفاق افتاده است که البته اینها به فرهنگ عمومی جامعه مربوط نیست، بلکه آن بخشی که به فرهنگ عمومی جامعه مربوط است، کتابهایی مانند داستان، زندگینامه، شعر، خاطرات، قطعات ادبی و نظایر آن است که در حوزه و مقوله ادبیات و تاریخ میگنجند و مخاطب عام دارند و میتوانند نشاندهنده سطح فرهنگ عموم جامعه باشند.
خیلیها اعتقاد دارند که ادبیات دفاع مقدس ادبیات انقلاب را تحتالشعاع قرار داده است چون بلافاصله بعد از انقلاب جنگ شد و داستان انقلاب رشد نکرد. نظر شما چیست؟
یک نکتهای که از قبل مورد تأکید قرار گرفته است، بحث پیوند خوردن انقلاب به دفاع مقدس و فاصله زمانی کوتاهی که بین این دو رویداد مهم است. یعنی چند ماه بیشتر از پیروزی انقلاب نگذشته بود که دشمن به اختلافات متعدد قومیتها در کشور دامن زد که بعدازآن منجر شد به درگیری مستقیم با عراق و حمله رژیم بعث به ایران و پاسخی که ایران داد و دفاع مقدسی که شکل گرفت.
چند نکته در اینجا حائز اهمیت است و حتماً باید به آن توجه شود. اول اینکه فارغ از این فاصله زمانی کوتاه ورود به دفاع مقدس، که شاید فرصت پرداختن به انقلاب را گرفته باشد، باید توجه کنیم که در آن مقطع زمانی تعداد نویسندگان حرفهای و آشنا با ادبیات و شاعران حرفهای که عمیقاً دل در گروی انقلاب داشته باشند، زیاد نبوده است و الان بعد از گذشت بیش از 40 سال، کمکم نویسنده و شاعر حرفهای به تعداد بالا پیدا کرده و حتی پرورش دادهایم و روز اول انقلاب به این تعداد نداشتیم.
خاطرم هست مرحوم گلابدرهای کتابی با عنوان«لحظهها» نوشته بود که درواقع یادداشتهای روزانه او درباره وقایع انقلاب تا روز پیروزی انقلاب بود و تنها همین یک عنوان کتاب بود که شرح ماجراهای ایام انقلاب را در خود داشت. غیرازاین در آن ایام، کتاب دیگری موجود نبود. دلیل نبود این نوع کتابها هم این بود که تعداد نویسندگان حرفهای بسیار اندک بود. مثلاً در حوزه شعر کودک و نوجوان در همان ایامی که انقلاب پیروز شد، کمتر از انگشتان دست چهره شناختهشده داشتیم. حال فرض کنید همین تعداد همگی شعر بگویند، باز حجم زیادی تولید نمیشد؛ که از این نکته نباید غافل شد.
بنابراین ما نویسنده و شاعر توانمند و حرفهای در آن مقطع زمانی زیاد نداشتیم و از طرفی فضای نشر هم اجازه انتشار آثار زیادی نمیداده است. درحقیقت حوزه ادبیات و تولیدات فرهنگی هم از سایر تولیدات مستثنی نیست؛ یعنی مثلاً اگر یک کارخانه قالیبافی اگر محصولاتش عرضه نشود، میزان تولیدات خود را به مرور پایین میآورد و در آن مقطع زمانی اوایل انقلاب حوزه نشر ما یک حوزه محکم قوی نبود.
نکته مهم دیگر این است که در سالهای پس از انقلاب تیراژ کتابها بسیار بالا بوده است و کتابهای کودکان در حد 100 و 200 هزار نسخه هم به فروش میرسیده است. کتابهایی که از سطح کیفی بالایی هم برخوردار نبوده و چه به لحاظ شکل انتشار و چه به لحاظ محتوا و تصویرگری و سایر مسائل خیلی حرفهای نبوده است. بااینوجود سلیقه مخاطبان هم میپذیرفته است یعنی مخاطب دست به انتخاب نمیزده است، بنابراین رشدی هم حاصل نمیشده است؛ زیرا درصورتی رشد اتفاق میافتد که مخاطب دست به انتخاب بزند و سختگیرانه انتخاب کند. اگر قرار باشد که هر چیزی با هر کیفیتی منتشر شد را مردم بخوانند، طبیعتاً نه ناشر و نه مؤلف اثر روی کیفیت کار دقت میکند و فضا برای رشد هم بسته میشود؛ وقتی هم فضا برای رشد بسته شد، آن اتفاقات بعدی که باید بیفتد، نمیافتد. بنابراین مشکل دیگر این بود که در مقطع ابتدایی انقلاب اضافه بر اینکه مؤلفین و مترجمین و شعرای خیلی برجستهای نداشتیم، جایگاه نشر ما هم خیلی بالا نبود.
نکته دیگر بحث درگیریهای دیگری بود که امکان داشت افراد مستعد آنها را مهمتر تشخیص میدادند و به آن حوزه ورود میکردند. مثلاً در حوزه دفاع مقدس تعداد زیادی نویسنده میبینیم که با آثار دفاع مقدسی پرورش پیدا کردهاند و اولین کارهای آنها آثار مرتبط با دفاع مقدس بوده است. واقعیت این است که این افراد مشغول به کارهای دیگری در دفاع مقدس بودند. خیلی از آنها رزمنده بودند و در جبهه به کارهای دیگری مشغول بودند، اما بعد احساس وظیفه کردند و چون ذوق و قریحه نویسندگی هم داشتند، آموزش هم دیدهاند و منجر به شکوفایی این ماجرا شده است. با این تفاسیر اولویت کاری این افراد بحث نوشتن نبوده و اصلاً فضای دیگری بوده است. طبیعتاً در آن فضا اینکه فرد احساس نمیکند باید بنویسد و مشغول به کار دیگری میشود، همین تعداد اندک نیروی مستعد را هم از ما میگیرد.
یک نکته خیلی مهم که معمولاً از آن غفلت میکنیم این است که در سالهای آغاز پیروزی انقلاب آنقدر همه چیز اظهر من الشمس بود که اصلاً کسی فکر نمیکرد لازم است توضیح داده شود که مثلاً رژیم پهلوی یک رژیم فاسد و دزد بود که مملکت را به تاراج برده بود و عموم مردم در فقر و فلاکت و بیچارگی زندگی میکردند.
الان هم اگر میبینید به این قسمت توجه میشود، به خاطر این است که فاصله گرفتیم و دیگران دست به تحریف آن زدهاند. اوایل انقلاب یک آفتاب درخشان بود که همهجا را گرفته بود و کسی فکر نمیکرد که لازم است در این زمینه چیزی نوشته شود. بعد از پایان دفاع مقدس و با گذر از این ایام مرحوم امیرحسین فردی از نویسندگان خوب کشورمان به این مسئله توجه داد که ما راجع به انقلاب کار کم داریم و خوب است که در این زمینه بیشتر کار شود که پیرو آن جایزه داستان انقلاب در حوزه هنری راهاندازی و منجر به یکسری تولیدات مرتبط با این زمینه شد. یک مدت که گذشت و بهویژه در سالهای اخیر با توجه به این خلائی که وجود داشت، فعالیتهای زیادی برای تطهیر چهره پهلوی صورت گرفت و برخی از دوستان را به این فکر انداخت که «جایزه شهید اندرزگو» را پایهگذاری کردند؛ زیرا جایزه داستان انقلاب مربوط به آثاری است که نوشته شده اما هنوز به چاپ نرسیده و فقط حوزه داستان است، اما جایزه شهید اندرزگو آثار چاپ شده را در همه جنبههای ادبی پوشش میدهد.
به نظر من این تلاشها، اتفاق خوبی است اما اینکه چقدر منجر به تولید آثار ارزشمند شده است، به نظر میرسد یکی از هزار مطالب مربوط به انقلاب را هنوز نگفتهایم؛ زیرا زمانی ادای دین شده است که دیگر برای جوان ما این سؤال پیش نیاید که اصلاً چرا انقلاب صورت گرفت. یعنی آن آفتاب روشنی که ما در روزهای اولین انقلاب میدیدم، الان پشت یک ابر تیره پنهان شده است که باید با همین آثار کنار زده شود. طبیعتاً تا رسیدن به آن نقطه خیلی فاصله داریم، اما آثار خوب هم زیاد داریم و در برخی کتابهایی که در ین حوزه نوشته شده است من احساس میکنم جنبههای هنری و سرگرمکننده و اصول کلی مرتبط با داستان و شعر حفظ شده است و آثار ارزشمند، خواندنی و قابل توصیه است.
با توجه به بمباران رسانهای رسانههای مخالف متعدد با نظام کشور آیا این حجم کار توانایی مقابله با هجمهای به این وسعت را دارد؟
البته باید جنبههای مختلف در کنار هم دیده شود. بحث جوان و نسل امروز ما صرف چرایی و ریشههای انقلاب نیست. ما در یک مبارزه دائمی فرهنگی هستیم و کسانی دائم تلاش میکنند علیه ایران فعالیت کنند و نه تنها انقلاب که سعی دارند ایران را زمین بزنند. دلیل آن هم این است که اگر ایران بلند شد و توانست استقلال خود را حفظ کند و به جایگاه مناسبی برسد، تبدیل به الگویی برای دیگر ملتها میشود و آنها هم مسیر ایران را طی میکنند، این است که دشمنان تلاش میکند این اتفاق برای ایران نیفتد و انقلاب ایران زمین بخورد و ایران هم کشوری ماند دیگر کشورهای وابسته شود که ضمن اینکه استقلالی ندارند، نه مردمان آنها در آسایش و رفاه هستند و نه از مواهب و داراییهای خود برخوردارند. بنابراین باید این تلاش دشمن را هم به آن اتفاقاتی که در بالا اشاره شد، اضافه کرد؛ یعنی جوان ما دائم در معرض بمباران تبلیغاتی است و تحت فشار قرار میگیرد و افراد زیادی در تلاش هستند که او را منحرف کنند علیه منافع مردم برانگیزاند. اصلاً فشار اقتصادی هم برای این است که به مردم فشار بیاید تا از اصول خود کوتاه بیایند.
جایزههای ادبی متعددی که اشاره کردید در این میان چه نقشی را برای گسترش ادبیات انقلاب بر عهده دارند؟
جایزههای ادبی در همه جای دنیا چندتا هدف را دنبال میکنند یکی از اهداف آنها حمایت از نویسندگان و ایجاد فضایی برای نویسنده است تا کارش را بهخوبی ادامه دهد که بسته به سطح هر جایزه ممکن است این اتفاق به شکل متفاوتی رقم بخورد؛ اما این تنها هدف جایزه ادبی نیست.
یکی از اهداف بزرگ جایزه ادبی میتواند معرفی آثار خوب به مخاطبان باشد. فرض کید فردی چند سال زحمت کشیده و یک کتاب مناسب و مفیدی تألیف کرده، اما جامعه از نشر آن بیاطلاع است و یکی از وظایف اصلی جوایز ادبی این است که این آثار توسط کارشناسان خوانده، ارزیابی و کارشناسی شود و در نهایت به جامعه معرفی شود. ما در این بخش ماجرا خیلی ضعف داریم، زیرا جوایز بعد از اهدای جایزه به نویسنده تمام میشوند، درحالیکه کار اصلی آنها تازه بعد از اختتامیه جایزه باید شروع شود، برای آثار برگزیده جلسات نقد و بررسی تشکیل دهند و درست به مردم معرفی کنند.
یکی از ضعفهایی که الان شاهد آن هستیم که از سالها پیش فیلم مناسبی راجع به انقلاب و اتفاقات آن تولید نشده است که شاید یکی از دلایل آن نبود فیلمنامه مناسب باشد. درحالیکه کتابهای خوبی داریم که قابلیت تبدیل به فیلمنامه و اقتباس را دارند، اما این اتفاق نمیافتد. بنابراین یکی از جوایز ادبی این است که کتابهای خوب را هم به کارشناسان حوزههای دیگر و هم به جامعه مخاطب معرفی کنند.
به نظر میگیرد این جنبهها در جوایز ادبی کاملاً مورد غفلت قرار گرفته است. البته با وجود همه ضعفهایی که در جوایز ادبی هست، باز هم برگزاری این جوایز یک روزنه امید است و حداقل دل مؤلف تا حدودی خوش است که شاید اثرشان جایی دیده شود و مورد تشویق قرار گیرد، زیرا این تشویق فارغ از جنبههای مادی، به لحاظ معنوی برای نویسنده مؤثر است. زیرا زمانی که فرد یک اثر هنری میآفریند، اگر کشف نشود و مورد تمجید قرار نگیرد، نوعی سرخوردگی و یاس برای فرد ایجاد میکند؛ اما زمانی که کشف و تشویق میشود و لایههای پنهان اثرش دیده میشود، خود نویسنده از اینکه هنر او توانسته از یک مرحلهای بگذرد و توسط کارشناسان دیده شود، خود مشوقی برای ادامه کار و تولید آثار بهتری در این زمینه است.
بنابراین به نظر من جوایز ادبی از این نظر تا حدودی کمک میکنند و خوب است، اما همانطور که اشاره شد، نقایص بسیاری در عموم جوایز ادبی ما است که باید برطرف شود.
آیا سیر و عملکرد قالبهای مختلف ادبی مثل شع یا داستان و خاطره در انقلاب به یک اندازه بوده است؟
داستان تا حدودی وقت نوشتن آن نامحدود است، یعنی موضوع برای داستان کهنه نمیشود و به اصطلاح تاریخ انقضا ندارد، بنابراین مکن است 50 سال از یک ماجرا بگذرد و نویسنده الان شروع به نوشتن یک رمان راجع به آن واقعه کند، که هم مخاطب آن را میپذیرد و هم امکان نوشتن برای نویسنده فراهم است. گاهی اوقات حتی فاصله گرفتن معقول از آن واقعه کمک میکند داستان پختهتری از ماجرا پرورانده شود.
اما در شعر این مسئله نتیجه غلیان و جوشش در لحظه شاعر است. برای مثال اگر با شاعر شعرهای مربوط به دفاع مقدس صحبت کنید، متوجه خواهید شد که شاعر تحت تأثیر یک واقعه آن شعر را گفته است و گاهی اوقات این شعرها کامل گویای مسائل درونی شاعر است، بنابراین اینجا اگر احساسات شاعر فروکش کند، دیگر آن جوشش را نخواهند داشت و کوشش برای شعر گفتن هم اثر شعر جوششی را نخواهد داشت.
این است که قاعدتاً در همه حوزهها در لحظه شعر قویتر از داستان است، اما وقتیکه از رویداد و واقعه فاصله میگیریم داستانهای خوبی هم میشود درباره آن نوشت. کما اینکه در ایام دفاع مقدس اشعار بسیار خوبی در این موضوع گفته میشد، اما الان شاعرها نمیتوانند بهخوبی آن زمان درباره اتفاقات دفاع مقدس شعر بگویند و در مقابل داستاننویسان اگر بخواهند در این حوزه قلم بزنند، کارهای خوب و ارزشمندی خواهد بود.
چه راهکاری برای ارتقای ادبیات انقلاب پیشنهاد میکنید؟
ادبیات ما جایگاه بالایی دارد منتهی ما ابزارهایی که میتواند باعث رشد بیشتر آن شود را در اختیار آن نمیگذاریم. بهعنوان مثال در حوزه ادبیات داستانی کودک و نوجوان ما آثار برجسته فراوانی داریم، که موضوعات کهنهشوندهای نیست و درواقع به آن تاریخ نمیخورد؛ ولی این آثار به زبانهای دیگر ترجمه نمیشود. یعنی شما اگر آثار برجسته نویسنده دیگر کشورها که به زبان فارسی ترجمه شدهاند را در کنار برخی از نویسندگان کشور خودمان قرار دهید، میبینید که اثر یک سر و گردن از نمونه خارجی بالاتر است. بهعنوان مثال اگر کتاب «آشیانه در مه» امیرحسین فردی با شاخصههایی که خوانندگان در کشورهای غربی میپسندند، یک کتاب ارزشمند است که میتوانست و میتواند به زبانهای مختلف ترجمه شود و مورد استقبال قرار بگیرد، اما ترجمه نشد.
یا مثلاً برخی از آثار محمد میرکیانی آثار بسیار برجستهای بوده و هست، اما ترجمه نشده است و وقتی این اتفاق نمیافتد درواقع ما بهنوعی دست و پای نویسنده را میبندیم و بالهایی که میتوان در اختیار او برای پرواز گذاشت را از او دریغ میکنیم.
تصور من این است که ادبیات ما جایگاه بسیار بالا و قابلیت و استعداد خوبی دارد؛ منتهی ما این استعداد را پرورش نمیدهیم و به آن اجازه رشد نمیدهیم.
برای مثال یک نویسنده را در نظر بگیرید که شغل دیگری نداشته باشد و قرار باشد خرج زندگیاش را از راه نوشتن درآورد، با قاطعیت اعلام میکنم که اصلاً امکانپذیر نیست و درهرصورت باید به یک شغل غیر از نویسندگی مشغول باشد، درحالیکه نویسندگان حرفهای در همه جای دنیا رماننویسی شغل آنها است و کار دیگری غیر از نوشتن ندارند. بنابراین به اعتقاد من اگر این شرایط برای کسی که استعداد نویسندگی دارد، فراهم شود، توانایی این را دارد که آثار ارزشمند و قابل دفاعی تولید کند. اما اگر نویسنده، استعداد، سوژه و توانایی نوشتن داشته باشد اما فرصت کافی و فراغت لازم برای پرورش داستان و تمرکز نداشته باشد، نتیجه خوبی حاصل نمیشود.
این اتفاقات متأسفانه در کشور ما نمیافتد و ما فضا را برای این مسئله آماده نکردهایم که طبیعتاً باعث میشود آن جایگاهی که میتوانیم به آن برسیم و استعداد و توانایی آن را داریم، از دست بدهیم.
شاید یکی از کارهایی که بتوان برای جبران این مسئله انجام داد، تأمین بعضی نویسندگانی است که قبلاً توانایی خود را اثبات کردهاند و خودشان هم به این حوزه علاقهمند هستند و فراهم آوردن فضاهایی است که این نویسندگان بتوانند با فراغ بال بنویسند. بنابراین به نظر من باید فضا را برای نویسندگانی که دغدغهمند حوزه انقلاب هستند و میخواهند و میتوانند درباره آن بنویسند و قبلاً توانایی خود را ثابت کردهاند، فراهم کنیم تا به کار دیگری غیر از نوشتن فکر نکنند.
در حوزه ادبیات به گمانم ما همه وظیفه داریم که واقعیات مسائل بزرگ انقلاب را بگوییم و بنویسیم. زیرا ما از این نظر بسیار عقب هستیم. پیشرفتهایی که ما امروز در حوزه فناوری و پزشکی داریم، پیش از انقلاب بهصورت رؤیا هم قابلتصور نبود؛ یعنی اصلاً مسیر تعریف شده این نبود و نهایت افق دید دولتمردان این بود که پول خرج کنند و وسایل آماده بخرند، نه اینکه به تکنولوژی دست پیدا کنند. اینکه خود ما به یک قطب و کانون تبدیل شویم که بتوانیم برای کشور همسایه آموزش دهیم و آنها به کشور ما بیایند تا آموزش ببینند، اصلاً به مخیله آدم راه پیدا نمیکرد؛ اما اینها را منعکس نکردهایم و در این حوزه خیلی عقب هستیم و باید خیلی تلاش کنیم.
انتهای پیام