به گزارش ایکنا، نشست جایگاه آموزش و پرورش در الگوی اسلامی پیشرفت، روز گذشته با سخنرانی عطاالله رفیعی آتانی، رئیس مرکز تحقیقات اسلامی مجلس شورای اسلامی برگزار شد که خلاصه آن را در ادامه میخوانید؛
الگوهای توسعه غربی به دنبال این هستند که همه ارکان جامعه را تبدیل به بنگاههای اقتصادی کنند و از این منظر جامعه آنگاه در مسیر توسعه قرار میگیرد که همه ارکان بر پایه اقتصاد فعالیت کند. در مقابل و رقیب این توسعه الگوی اسلامی پیشرفت است که همه ارکان جامعه را تبدیل به مدرسه میکند و آنگاه رقابت بین مدرسه و بنگاه اقتصادی است.
چرا الگوهای غربی توسعه گفتند شما آنگاه در مسیر توسعه قرار میگیرید که همه عناصر و ارکان جامعه به نهادهای اقتصادی و یا به بنگاه اقتصادی تبدیل شود؟ در پاسخ به این مسأله باید نگاهی به تحولات دوران جدید در غرب داشت. دوران جدید غرب از قرن ۱۴ اتفاقاتی را رقم زد که حدود ۷۰۰ سال مصداق توسعه و هم چنین راه رسیدن به توسعه قلمداد شد و همه این اتفاقات در مدار تحولی بود که در انسان جدید غربی رخ داد. انسان جدید غربی از قرن چهاردهم تغییراتی را در خود به وجود آورد و این تغییرات موجب تغییر در جامعه شد.
ایده الگوهای توسعه بر آن است که اولا باید غربی بشویم دوم این که اساس توسعه اقتصادی است و ثالثا برای رسیدن به مقصود باید همان مسیر را طی کرد. مسیر این بود که انسان در خودش و مناسباتش در غرب جدید تحولات اساسی به وجود آورد. این مناسبات را در چهار مناسبت خدا، طبیعت، جامعه و خود انسان که به مناسبات اربعه معروف است میتوان تحلیل کرد.
انسان جدید در این مناسبات تحولاتی را رقم زد که اساسیترین مفهوم در این بحث که میتواند پایه تلقی شود و تمام غرب را توضیح دهد مفهوم اومانیسم است. هر آنچه که در الهیات ادیان ابراهیمی به خدا نسبت داده میشد امروزه در این مکتب به انسان نسبت داده میشود. در این فضا بود که انسان به عنوان فاعل شناسا قرار گرفت یعنی ذهن او در حوزه معرفتشناسی ملاک شناسا شد.
پس از وقوع جنگ جهانی و در کشور ما از اواخر دوره قاجار یک دو گانهای در جهان طرح شد و متفکران جهان را متوجه دو گونه کشور کرد: کشور غربی و توسعهیافته و کشور توسعه نیافته. منظور از غربی رفاه اقتصادی و فنآوری بود و همه چیز در خدمت رفاه و اقتصاد بود. دسته دوم کشورهای توسعهنیافته و عموما مستعمره بود. در این جا مفهوم توسعه یافتن این کشورها شکل گرفت. جالب این که سردمداران دانش توسعه غربی و یا فارغ التحصیل دانشگاههای غربی بودند. غربیها بودند که این پدیده را توضیح دادند. این انسان اقتصادی بود که توسعه نیافتگی را توضیح میداد لذا همه چیز را اقتصادی روایت میکرد. هرچند از توسعه فرهنگی و سیاسی صحبت میشد اما به عنوان پیش زمینه و دست آورد توسعه اقتصادی بود.
بی شک از منظر اسلامی مهمترین خصوصیت انسان تحول و صیرورت مستمر و بیپایان انسان و بینهایت وجودی به کمک علم است. نگاه فلسفه اسلامی به انسان چنین چیزی است در این منظر انسان خلیفه الهی است. انسان خلیفه خدا کسی است که ظرفیت خدایی شدن را دارد. این هم به خاطر توانایی انسان برای آموختن و علم است. پایه خلافت انسان در گفتوگو و اعتراض ملائکه به خداوند در علم است همچنان که وجود مساوی با علم است، اولین صفت ذاتی خداوند علم است حی وقدرت نیز ناشی از علم است، منشأ تحول انسان هم علم است.
ربوبیت و مربی بودن صفت خداست. اول معلم خداست، خدا انسان را تحت تربیت خود قرار داده است. انسان تحت ربوبیت خداوند همه جهان را تحت ربوبیت خود در میآورد. هر اندازه که انسان عبد خدا میشود بر سایر موجودات ربوبیت پیدا میکنند. انسان شاگرد خدا و معلم همه هستی است.
اقتصاد و سیاست و نظام اداری محصول علم است چرا که العلم سلطان. اقتصاد در اسلام زمینهساز برای رشد و خلاقیت انسان است و فلسفه حرمت ربا این است که مانع خلاقیت و رشد انسان است و سیستم ذهنی انسان را قفل میکند. در مبنای اسلامی حزب سیاسی نیز مدرسه تعلیم و تربیت انسان سیاسی است. از منظر نظام حکمرانی اسلامی همه جا مدرسه است. برترین آدمها عالمترین آنها است. سلسله مراتب سازمانی بر اساس عالمترین است یعنی همه قرار است یا بیاموزند یا بیاموزانند. لذا همه ماهیت الگوی اسلامی پیشرفت فرهنگ و آموزش وپرورش است و همه عرصههای آن متاثر از این امر است قلب برنامه ها تعلیم و تربیت است.
انتهای پیام