به گزارش ایکنا از همدان، محسن زرگریان، از رزمندگان دفاع مقدس همدان، شب گذشته، هشتم آبانماه در یادواره شهید رضا صفری از شهدای تخریبچی همدان که در حسینیه سیدالشهدا(ع) برگزار شد، اظهار کرد: در سازمان مجاهدین خلق تمام انرژی بر روی شور افراد صرف میشد. در بین اعضا شور بود، اما شعور را سعی کردند از آنها بگیرند، چراکه فردی که در رأس سازمان قرار داشت را شعور محض میدانستند.
وی افزود: اما در دبیرستان ابن سینای همدان در انجمن اسلامی در کنار شور به مسئله شعور نیز بسیار توجه میشد، یکی از این افراد که سطح شعور دینی بالایی داشت شهید رضا صفری بود، او از نظر فهم و شعور از ما که همکلاسی و هم سن او بودیم بسیار جلوتر بود.
زرگریان درباره ویژگی این شهید بیان کرد: رضا اهمیت زیادی به نماز اول وقت میداد. روزی که خبر شهادت رضا را از برادرش محمود شنیدم آنقدر جا خوردم که خیال کردم برادرش با من شوخی میکند و ناخودآگاه یک کشیده به او زدم.
وحید ضیافر یکی از همرزمان شهید صفری نیز در این یادواره بیان کرد: در حدیث داریم با کسی دوست شوید که هر وقت او را دیدید یاد خدا بیفتید، شهید صفری از این دسته افراد بود.
وی با بیان خاطرهای اظهار کرد: در اواخر مهرماه بود که یک روز برای تفریح به یکی از روستاهای اطراف همدان رفتیم، میخواستیم غسل جمعه انجام دهیم، آب رودخانه خیلی سرد بود، کسی جرئت نکرد در آن آب غسل کند و تنها کسی که در آن سرما غسل کرد رضا بود. گاهی در عالم بچگی با هم هنگام نماز خواندن شوخی میکردیم که ببینیم چه کسی میخندد و نمازش میشکند، رضا آنقدر در نماز حضور قلب داشت که هیچگاه نتوانستم او را بخندانم و نماز او را بشکنم.
ضیافر ادامه داد: یک شب بعد از نماز مغرب و عشا قرار بود به جلسه قرآن آقای رحمانی برویم، با رضا مأمور شدیم تا اعضای جلسه که آدرس را نمیدانستند را به محل جلسه که منزل یکی از دوستان بود هدایت کنیم، دیدم او ناراحت است و آرام و قرار ندارد، پرسیدم چه شده؛ گفت نماز نخواندم، گفتم تازه الآن اذان دادند، گفت به نماز ۱۰ دقیقه بعد از اذان نماز میگویی.
وی بیان کرد: اینها خاطرات یک روز با رضا همراه بودن است که از او سه نکته آموختم؛ یادم هست آخرین باری که قرار بود به منطقه برود گفت هر بار که به جبهه میروم مادرم دلچرکین است، آرزویم این است که این بار مادرم قرآن بالای سرم بگیرد، پشت سرم آب بریزد و بدرقهام کند. روز اعزام با او قرار داشتم، پشت در منتظرش بودم، مادرش بیرون آمد قرآن بالای سرش گرفت، او را بوسید و پشت سرش آب ریخت، کمی جلوتر رفتیم به ۲۰ متری سنگ شیر رسیدیم مادر همچنان ایستاده بود و قدم برداشتنهای آخر پسرش را نگاه میکرد، رضا بر میگشت و نگاه میکرد گاهی هم دلش نمیآمد و به من میگفت نگاه کن ببین مادرم هنوز آنجا ایستاده؟ آن لحظه گفت مادرم میداند که دیگر من بر نمیگردم. مادر پلک نمیزد تا ما از تیررس نگاهش خارج شدیم.
در این یادواره یاد و خاطره شهدای چهار آبان سال ۱۳۶۶ که در ارتفاعات گامو در ماووت عراق به شهادت رسیدند از جمله شهید جعفر آرتیمانی، رضا سیاهرنگ، مجید ترکمان، محمدصادق جنتی، یحیی مجاهد اکباتانی و رضا صفری گرامی داشته شد.
انتهای پیام