گفتوگو یکی از مهمترین خطوط ارتباطی میان مردم است که به دلیل آموزش ندیدن و مهارت نداشتن، در بسیاری اوقات به توهین، تحقیر و جدل کشیده میشود. کارشناسان معتقدند که اگر باب گفتوگوی صحیح باز شود، بسیاری از مشکلات حل میشوند و بحرانها و تنشهای اجتماعی پدید نمیآیند.
خبرنگار ایکنا برای بررسی بیشتر موضوع «اخلاق گفتوگو» با محمدباقر تاجالدین، عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی، به گفتوگو نشسته است که بخش اول آن در ادامه میآید.
ایکنا ـ به نظر شما وضعیت کنونی ما در زمینه گفتوگو در جامعه چگونه است؟
گفتوگو از اهمیت بسیار محوری، اساسی و بنیادی برای جامعه ما و هر جامعه دیگری برخوردار است و ما در این زمینه به لحاظ روانشناختی، فلسفی و جامعه شناختی ضعفهای زیادی داریم و تاکنون گفتوگو به معنای واقعی کلمه در سطوح مختلف جامعه از جمله سطوح نخبگانی، دانشگاهی و ... نداشتهایم و لازم است در این زمینه هرچه بیشتر فکر کرده و ابعاد آن را به میزان زیادی روشن کنیم. گفتوگو به معنای جدل کردن نیست در حالیکه برخی از صحبتهایی که عدهای در نشستهای مختلف با یکدیگر دارند بیشتر جدل است.
طبیعی است که در جدل کردن، افراد لزوما دنبال فهم حقیقت و واقعیت نیستند بلکه ممکن است دنبال اثبات خود باشند یا به دفاع از پارهای باورهای از پیش تعیین شده بپردازند. در اینجا ممکن است سوگیریها، تعصبات یا جزماندیشیهایی صورت بگیرد لذا این گفتوگو نیست بلکه جدل است. همچنین تخطئه کردن طرف مقابل نیز گفتوگو نیست. از سوی دیگر گفتوگو با فریاد برآوردن و احساسی و عصبانی شدن سازگار نیست هرچند در چنین شرایط دو طرف ظاهرا در حال گفتوگو هستند اما وقتی به عمق قضیه پی میبریم به این نتیجه میرسیم که این افراد در حال گفتوگو کردن با همدیگر نیستند.
ایکنا ـ پس اخلاق گفتوگو و گفتوگوی درست و به دور از جدل به چه معناست؟
تعریفی که بنده از گفتوگو میکنم این است که «گفتوگو سخن گفتن با دیگران است با هدف کشف و شناخت حقیقت و در میان نهادن دانستههای خود با دیگری به منظور نقد و بررسی آنها و تعیین صدق و کذبشان و شناخت مسائل و آسیبهایی که در جامعه وجود دارد و ارائه راه حلهای عقلانی و منطقی برای آنها در یک شرایط برابر، احترامآمیز و کنش متقابل» اگر شرایط نابرابر باشد باز هم به معنای گفتوگو نیست. اگر کسی در موقعیتی باشد و بتواند با استفاده از این موقعیت، طرف مقابل را تخطئه کند منجر به شکلگیری گفتوگو نمیشود بلکه موقعیت باید برابر و احترامآمیز باشد و افراد به صورت صادقانه و محترمانه، دانستههای خود را با اهدافی همانند شناخت حقیقت و نزدیک شدن به آن و در میان نهادن دانستههای خود با دیگران به اشتراک بگذارند.
ایکنا ـ به نظر شما این گفتوگوی درست چه پیش فرضهایی باید داشته باشد؟
قطعاً هر گفتوگو دارای پیشفرضهایی است که باید به آنها قائل باشیم. اولین پیش فرض این است که وقتی فردی وارد گفتوگو میشود به این باور رسیده که حقیقت، آنقدر آشکار و واضح نیست که من واضحانه و آشکارانه در مورد آن صحبت کنم یعنی حقیقت امری بسیار پیچیده، تو در تو، لایه لایه و دارای ابعاد مختلفی است و نهایتا بنده به بخشی از این حقیقت اطلاع و آگاهی داشته و باور دارم که طرف مقابل من هم به بخش دیگری از این حقیقت باور و اطلاع و آگاهی دارد؛ پس من به این دلیل با او وارد گفت وگو میشوم تا بدانم وی تا چه اندازه از این حقیقت را میداند در غیر اینصورت گفتوگو بدون اثر و بلاموضوع میشود.
پیش فرض دوم این است که فرد میداند دارای نادانیهایی است یعنی ممکن است دچار جهل مرکب یا جهل ساده باشد. جهل ساده یا بسیط به این معناست که ما میدانیم چیزهایی را میدانیم اما خیلی چیزها را نمیدانیم اما جهل مرکب نادانی از نادانی است یعنی خیلی چیزها را نمیدانیم و اطلاع هم نداریم که نمیدانیم، بنابراین وارد گفتوگو میشویم که از این جهل مرکب خارج شویم و به عمق مسئله پی ببریم. پیش فرض سوم این است که فرد احتمال میدهد از طریق گفتوگو میتواند به نادانیهای خودش پی ببرد و آنها را کاهش دهد و در صدد بر بیاید که نادانی خود را از بین ببرد و هرچند از بین بردن کامل آن بسیار سخت است اما حداقل میتواند آنها را کاهش دهد. در این راستا لازم است بیشتر مطالعه، جستوجو و واکاوی کند.
پیش فرض چهارم این است که فرد احتمال میدهد با این گفتوگو به دایره دانش او افزوده میشود و این را باید به فال نیک بگیرد که درباره آن موضوع با کسی وارد گفتوگو شده که دانش و علم وی افزوده شده است اما اگر دچار جهل مرکب بوده و معتقد باشد که همه دانشها را میداند طبیعتاً گفتوگو تأثیر خود را از دست میدهد.
ایکنا ـ به موانع توسعه گفتوگو در جامعه خودمان هم اشارهای داشته باشیم. به نظر شما مهمترین موانع کدامند؟
میتوانیم به انواع موانع برای گفتوگو اشاره کنیم. یکی از بزرگترین موانع گفتوگوها تعصبورزی است چون تعصب نوعی عصبانیت است و شخص فکر میکند که آنچه میداند درست است و غیر این نیست لذا نوعی شیفتگی تمام عیار نسبت به باور خود دارد. مانع دوم جزماندیشی یا دگماتیسم است که فرد را متوقف میکند و میگوید همین مقداری که میدانم کافی است و نیازی نیست گامی به جلو بردارم بنابراین نیازی به گفتوگو حس نمیکند. سوم خودشیفتگی یا نارسیسیسم است و در این شرایط فرد میگوید که من بهترین تخصص را دارم.
مورد چهارم آرزواندیشی است. در این شرایط فرد خوش دارد فلان موضوع، فلان جور باشد و همانگونه هم هست بنابراین دیگر چه نیازی به گفتوگو وجود دارد در حالیکه این فقط آرزواندیشی و خوشباشی ماست و با جستوجوی بیشتر به این نتیجه میرسیم که فقط آرزو بوده است اما اگر میخواهیم گفتوگو کنیم باید فراتر از این خوشباشیها باشیم. به اصطلاح عامیانه، دلمان را به این میزان خوش نکنیم چون قصه حقیقت فراتر از این چیزهاست.
عامل پنجم، پیشداوری است که میتواند پیشداوری مثبت یا منفی باشد بدین معنی که ما هنوز مطالعه و بررسی نکردهایم اما در مورد دیگران پیش داوری میکنیم. مانع ششم برای گفتوگو، ایدئولوژیکاندیشی است که متأسفانه این امر در جامعه ما سیطره زیادی هم دارد و فردی که ایدئولوژیکاندیشی دارد دچار این مشکل میشود که چهارچوبهای خاصی داشته باشد و به خودش اجازه ندهد از آن چهارچوبهای خاص خارج شود و طبیعتاً تن به گفتوگو نمیدهد مگر اینکه به طرف مقابل بگوید باید وارد این چهارچوبی که من میگویم بشوید و در همین جا با من گفتوگو کنید لذا چنین رویکردی اجازه نمیدهد ما از یک حوزه خاص فراتر برویم.
مانع هفتم برتریطلبی است. اگر ما خودمان را از نظر علمی و ... برتر از دیگران بدانیم دیگر اساساً حاضر به گفتوگو با دیگران نیستیم. عامل هشتم داشتن موقعیت و منزلت خاصی است که نوعی شخصیت کاذب را به ما میدهد و ما را از گفتوگو بری میکند. در این شرایط معتقد هستیم که به اندازه کافی میدانیم و جایگاه خوبی هم داریم در نتیجه نیازی نداریم با دیگران وارد گفتوگو شویم. در واقع شخصیت کاذب مانع مهمی برای گفتوگو هست.
مانع نهم برخوردار بودن از پشتوانه قدرت است. مثلاً فرد الف، قدرت خاصی دارد و فرد ب چنین قدرتی را ندارد بنابراین فرد الف چون پشتوانه قدرت دارد میتواند هر حرفی را به زبان بیاورد و حرف خود را هم به کرسی بنشاند و مشکلی هم برای وی پیش نیاید اما طرف مقابل دچار محدودیتها و معذوریتهایی شده و در نتیجه به خودسانسوری روی بیاورد و معتقد باشد اگر فلان جمله را بر زبان بیاورم ممکن است به فلان جا بر بخورد بنابراین نباید این سخن را بر زبان بیاورم. چنین وضعیتی هم مانع یک گفتوگوی صحیح و آزاد میشود همانگونه که یورگن هابرماس، فیلسوف و جامعه شناس بزرگ آلمانی در این زمینه به صورت مفصل صحبت کرده است.
ایکنا ـ آیا گفتوگو غیر از اینکه یک مهارت ارتباطی است وجوه دیگری نیز دارد؟
بله؛ گفتوگو وجوه مختلفی دارد از جمله اینکه یک کنش عقلانی است چون انسان دارای عقلانیت و خردورزی است بنابراین تن به گفتوگو میدهد. گفتوگو را میتوان به مثابه یک کنش فکری هم در نظر گرفت. البته بیشتر مد نظر بنده تفکر انتقادی است نه هر نوع فکر کردنی. وجه دیگر این است که میتوانیم گفتوگو را به مثابه یک کنش انسانی در نظر بگیریم چون انسان به مثابه انسان بودن و اینکه اختیار، اراده، آزادی، حق انتخاب، حق ارتباط گرفتن با دیگران و حق بیان دارد بنابراین گفتوگوی وی یک کنش انسانی است.
وجه دیگر این است که گفتوگو به مثابه یک کنش اخلاقی هم هست؛ بدین معنا که ما اخلاقاً مجاز نیستیم هر باوری را بپذیریم مگر اینکه درباره آن جستوجوگری کنیم و استدلال بیاوریم یا استدلال بخواهیم و اخلاقاً آن باور، در هر زمینهای که باشد را بپذیریم. ضمناً اینکه گفتوگو یک کنش اجتماعی است. انسان موجودی اجتماعی است و بیرون از اجتماع نمیتواند وجود داشته باشد بنابراین لاجرم وجه اجتماعی گفتوگو هم اهمیت بسیار زیادی دارد.
ایکنا ـ امروز برخی با قرائتهای خاصی از اسلام در دنیا حضور دارند که اصلا چیزی به نام گفتوگو را نمیپذیرند، گروههایی مانند داعش و طالبان و سلفیها. به نظر شما در این شرایط چه لزومی دارد که ما به سمت گفتوگو برویم و اخلاق آن را تبیین کنیم و آیا این تلاش مفید فایدهای هست؟
اولین دلیلی که میتوان در اینجا برای لزوم گفتوگو اقامه کرد این است که انسان به دلیل اینکه نیاز به رابطه با دیگران دارد و گفتوگو یکی از مجاری و راههای ارتباط گرفتن یا کنش ارتباطی با دیگران است بنابراین نیاز به گفتوگو دارد. اروین یالوم، روانکاو معروف میگوید انسان از رابطه به وجود میآید، در رابطه رشد میکند، در رابطه آسیب میبیند و در رابطه ترمیم میشود. این نکتهای کلیدی و مهم است. در جامعهشناسی هم بحث کنش ارتباطی وجود دارد و گفته شده که یکی از مناسبات اجتماعی، گفتوگو کردن است اما باید آداب گفتوگو را بدانیم و اینکه در کجا و با چه شرایطی محقق میشود.
اگر ما به عنوان انسان، مسائل اخلاقی، عقلانی، انسانی، اجتماعی و تفکر نقادانه را به خوبی یاد بگیریم و آموزش ببینیم آن وقت نتیجه میگیریم نیاز به گفتوگو خود را نشان میدهد پس ما بدون گفتوگو نمیتوانیم به عنوان انسان در جامعه زندگی کنیم. نکته دوم هویت یابی است. ما از طریق گفتوگو میتوانیم هویت کسب کنیم چون با دیگران وارد رابطه میشویم. هویت به تنهایی شکل نمیگیرد و مخصوصاً هویت اجتماعی نیازمند زندگی جمعی است پس اگر با دیگران گفتوگو کنیم نوعی هویتیابی را هم برای ما در پی دارد.
دلیل سومی که گفتوگو میکنیم درک و فهم دیگران است. در بسیاری از مواردی که با دیگران وارد گفتوگو میکنیم به درستی آنها را درک میکنیم درحالی که ممکن است قبلا درباره آنها پیشداوریهای نادرست یا سوءظنهایی داشته باشیم اما وقتی وارد گفتوگو میشویم به درستی فرد مقابل را درک میکنیم و میفهمیم آنگاه سوءظنها و پیشداوریها از بین میرود. بسیاری از فیلسوفان بر این نکته تأکید دارند. مارتین بوبر، یکی از افرادی است که تأکید زیادی در این مورد دارد.
دلیل چهارمی که ما با دیگران وارد گفتوگو میشویم شناخت حقیقت است. منظور بنده از حقیقت، همان امر مطابق با واقع است یعنی چیزی که به وقوع پیوسته است. ما واقعیتهای زیادی در جامعه داریم و این واقعیتهای گوناگون از طریق گفتوگو قابل فهم و شناخت هستند و اگر نتوانیم گفتوگویی درست و منطقی انجام دهیم امکان شناخت و فهم این واقعیتها را نخواهیم داشت. از سوی دیگر برخلاف آنچه عدهای فکر میکنند که واقعیتها آسانیاب یا آسان فهم نیستند بلکه واقعیتها بسیار پیچیده، لایه لایه و دارای ابعاد و وجوه مختلفی هستند و از طریق گفتوگو، لایهها، ابعاد و وجوهی از این واقعیتها برای ما شناخته و فهم میشود. گفتوگوهای دقیق علمی میتواند باعث شود انسان از واقعیتها آگاهی پیدا کند.
دلیل پنجمی که ما وارد گفتوگو میشویم نقد و اصلاح خودمان و دیگران است. ما نیاز زیادی به خودانتقادی و دیگر انتقادی داریم. ما میتوانیم از طریق گفتوگو به ضعفها و کاستیهای خود پی ببریم و مثلاً بفهمیم که زود عصبی شده یا اهل مدارا نیستیم یا برعکس طرف ما بسیار صبور و صادق است و باید یاد بگیریم که احساساتی نشویم. اگر هم اشتباه میکنیم و طرف مقابل دلیل منطقی اقامه میکند باید آن را پذیرفته و خود را نقد کنیم. در این صورت میتوانیم عیوب خود را برطرف کنیم. آگاه شدن با جهانهای فکری دیگران و اینکه فقط یک اندیشه در جامعه وجود ندارد و همچنین ایجاد فضای آزاد برای بیان و اندیشه هرچه بهتر و بیشتر، از دلایل دیگری هستند که باعث میشوند ما به سمت گفتوگو با دیگران برویم.
گفتوگو از اکبر ابراهیمی
انتهای پیام