لشکر یزید بعد از به شهادت رساندن ۷۲ تن از خاصان، متوجه سرهای مطهر شهدا و خاندان عصمت شدند تا جنایت دیگری را رقم بزنند.
وقایع روز یازدهم محرم الحرام به شرح زیر است:
عمربن سعد ملعون روز یازدهم محرم سال ۶۱ هجری قمری تا ظهر در زمین کربلا ماند و بر کشتگان سپاه خود نماز خواند و آنان را به خاک سپرد. در حالیکه پیکر پاک فرزند رسول خدا(ص) و یاران پاکبازش در زیر آفتاب رها شده بود، دستور داد سرهاى دیگر شهداى کربلا را از بدنها جدا کنند و به قصد تقرّب به ابنزیاد و گرفتن جایزه با خود به کوفه ببرند.
این سرهاى پاک که مجموع آنها با راس مطهر امام(ع) به ۷۲ سر نورانى م رسید اینگونه بین قبائل تقسیم شد:
۱. قبیله کنده به سرکردگى قیس بن اشعث، سیزده سر.
۲. قبیله هوازن به فرماندهى شمر بن ذى الجوشن، دوازده سر.
۳. قبیله تمیم، هفده سر.
۴. قبیله بنىاسد، نه سر.
۵. قبیله مذحج، هفت سر.
۶. سایر قبایل، سیزده سر.
چون روز به نیمه رسید، عمر بن سعد دستور داد تا اهلبیت امام حسین(ع) را بر شترها سوار کردند. حضرت زینالعابدین(ع) را هم در حالی که بیمار بود، با غل و زنجیر بر اشتری سوار نمودند. هنگام حرکت کاروان اسرا از کنار قتلگاه، صدای شیون و گریه بانوان بلند شد که به یکباره غوغایی در کربلا به پا شد.
مشاهده آن صحنههاى دلخراش با آن بدنهاى پاره پاره و پایمال سمّ اسبان که عمدتاً قابل شناسایى نبودند، مىتوانست هر بینندهاى را از پاى درآورد ولى طمأنینه و آرامشى که در زینب کبرى(س)، یادگار صبر و شکوه امام على(ع) ظهور کرد و صلابت و استحکامى که در کلمات دلنشین او موج مىزد، تا حدود زیادى آن فضاى سنگین را شکست و آن را براى آلرسول(ص) قابل تحمل کرد.
حضرت زینب(س) با چشمی خونفشان رو به بدن مطهر برادر کردند و فرمودند: «به فدای آنکس که سپاهش روز دوشنبه غارت شد، به فدای آنکس که ریسمان خیامش را قطع کردند، به فدای آنکس که نه غایب است تا امید بازگشتنش باشد و نه مجروح است که امید بهبودش باشد، به فدای آنکس که جان من فدای او باد، به فدای آنکس که با دلی اندوهناک و با لبی عطشان او را شهید کردند، به فدای آنکس که از محاسنش خون میچکید». زینب(س) که مىدانست دشمن در انتظار است تا با دیدن کوچکترین نشانهاى از ضعف و پشیمانى در خاندان پیامبر(ص)، قهقهه مستانه سر دهد، با دیدن پیکر به خون آغشته برادر، رو به آسمان کرد و گفت: «أَللَّهُمَّ تَقَبَّلْ هذا الْقُرْبانَ؛ خدایا این قربانى را قبول فرما».
نکته قابل توجه در این فرمایش حضرت زینب(س) آن است که شهادت امام حسین(ع) و غارت خیمههای آن حضرت را روز دوشنبه بیان فرمودهاند در حالی که بنا به گفته تمام تاریخ نویسان روز عاشورا، روز جمعه یا شنبه بوده است. از این رو باید گفت که این کلام بلند آن حضرت، به روز دوشنبهای اشاره دارد که غاصبان خلافت در سقیفه بنی ساعده دور هم جمع شدند تا سنگ بنای انحراف و گم راهی میلیونها مسلمان را بگذارند، پس در همان جا واقعه کربلا را نیز که ثمره این فتنه ننگین بود، طراحی نمودند و در حقیقت خنجری که شمر ملعون در عصر عاشورا بر گلوی نازنین امام حسین(ع) قرار داد، غاصبان خلافت در سال ۱۱ هجری آن را از غلاف بیرون آورده و برای کشتن امام حسین(ع) آماده کرده بودند.
اسامی اسرای اهلبیت(ع)
«ابن عبد ربه» در «عقد الفرید» مىنویسد: در میان اسراء 12 پسربچه و نوجوان حضور داشتند و از جمله زنان بزرگوارى که در کربلا به اسارت درآمدند عبارتند از:
زینب کبرى(س)، ام کلثوم(س)، فاطمه دختر امیرالمؤمنین(ع)، فاطمه دختر امام حسین(ع)، سکینه دختر امام حسین(ع)، و دختر چهارساله امام حسین(ع)(رقیه(س))، و رباب دختر امرء القیس همسر با وفاى امام حسین(ع)، رمله، مادر حضرت قاسم(ع) و همسر امام حسن مجتبى(ع).
اینان بازماندگان از عترت رسول اللَّه(ص) بودند که ابنسعد و سپاهش حرمت پیامبر(ص) را در حق آنها رعایت نکردند و با جسارت تمام آنان را، چون اسیران جنگى به بند کشیدند و با خیل نامحرمان که قاتلان ذرارى پیامبر(ص) و یارانش بودند، به سوى کوفه روانه ساختند.
عمر بن سعد روز یازدهم محـرم به کوفه آمد و عبـیدالله بن زیـاد، بـابرگزاری مجلس باشکوهی، اذن عمومی داد تا مردم در مجلسش حاضر شوند. آن گاه سر مقدس امام حسین(ع) را مقابل او گذاشتند و او به آن نگاه و تبسم مینمود و با چوبی که در دست داشت جسارت میکرد. در این هنگام زید بن ارقم برخاست و در حالیکه میگریست، فریاد زد: «چوبت را از لب و دندان حسین(ع) بردار که من با چشم خود دیدم رسول خدا(ص) لبان مبارک خویش را بر همین لب و دهان گذارده بود». ابنزیاد ملعون به او گفت: «اگر پیرمردی سالخورده نبودی و عقل خود را از دست نداده بودی، گردنت را میزدم» پس در این هنگام زید از جا برخاست و روانه خانهاش شد.
انتهای پیام