حجتالاسلام والمسلمین سیدعباس موسوی قوچانی، در سال 1324 در شهرستان قوچان دیده به جهان گشود. پدرش علیاکبر موسوی قوچانی از علمای برجسته این شهرستان بود. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند، سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی تا سطح 4 پرداخت. وی از مبارزان قبل از انقلاب اسلامی و همرزم مقام معظم رهبری بود که بارها به دست رژیم پهلوی به زندان افتاد و شکنجههای فراوان دید.
وی پس از انقلاب نیز مسئولیتهای مختلفی داشت. تا اینکه 6 فروردین 1361 در جبهه رقابیه بر اثر اصابت ترکش نارنجک به شهادت رسید و مزار ایشان در بهشت زهرا قرار دارد. خبرگزاری ایکنا خراسان رضوی، همزمان با آغاز هفته دفاع مقدس، با همسر شهید موسوی قوچانی، گفتوگویی انجام داده است که در ادامه میخوانیم:
معصومه ذبیحی، همسر شهید سیدعباس موسوی قوچانی، درخصوص نحوه آشنایی خود با شهید موسوی قوچانی، اظهار کرد: پدرم آیتالله ذبیحی فردی فاضل و از علمای شهرستان قوچان بود که حتی حضرت آیتالله بهجت در سفر به مشهد، به دیدار ایشان میآمد. پدرم با پدر همسرم در یک حجره مشغول به تحصیل دوره اجتهاد بودند و پدرم، استاد همسرم بود، روزی که ایشان به خانه ما آمدند، یکدیگر را دیدیم و بعداً شهید در مورد ازدواج با من، با پدرم صحبت و ایشان نیز این موضوع را با من مطرح کرد. چون پدرم استاد ایشان بود و شناخت خوبی درباره شهید داشت، جواب مثبت دادم.
وی ادامه داد: اولین برخورد من با شهید بعد از ازدواج در این خصوص بود که ایشان به من، گفت: «من یک زن چریک میخواهم که با من همراه باشد و اگر همراه من باشی، دنیا را مانند گوسفندی در جلویت قربانی میکنم». از همان ابتدای زندگی مشترکمان، مبارزات شهید آغاز شد و هرگاه به تهران، کرج و اطراف مشهد میرفت، من را هم همراه خود میبرد و اگر اعلامیهای بود، به من میداد و میگفت: «چون شما بچه دارید و چادر به سرتان است، مشکوک نمیشوند.»
همسر شهید موسوی قوچانی بیان کرد: در سال ۱۳۵۰ ایشان دستگیر شد. دستگیری ایشان در زمان جشن ۲۵۰۰ ساله شاهنشاه بود که حتی حضرت آقا را نیز دستگیر کردند. در آن زمان ساواک یک کارتن اعلامیه پیدا کرده بود و یکی از همکاران همسرم در زیر شکنجه شدید، نام همسرم را بیان کرده بود. همسرم که از این ماجرا مطلع شد به خانه آمد و گفت: «ساواک دنبال من است، هرچه دارید جمع کنید و بروید»، همه اتفاقات، زمانی رخ داد که یک پسر بچه ۹ ماهه داشتم.
ذبیحی اظهار کرد: شهید موسوی قوچانی دو ماه در حبس بود و با آیتالله خامنهای، در یک زندان بود و معظمله، بعد از شهادت ایشان مصاحبه مفصلی در خصوص خاطراتی از شهید، انجام دادند. طبق گفتههای حضرت آقا، ایشان را در روز، سه مرتبه، در حد شهادت شکنجه میکردند. در زمانی که میخواستند از شهید موسوی قوچانی اعتراف بگیرند، از راههای متفاوتی استفاده میکردند، اما ایشان اعتراف نمیکرد. روزی شهید به مأموران ساواک میگوید که اگر میخواهید اعتراف کنم، باید من را به زیارت علی ابن موسی الرضا(ع) ببرید و بعد از زیارت، بنده اعتراف میکنم. آنها نیز قبول میکنند و بعد از زیارت، همسرم به آنان میگوید: «من در نزد امام رضا(ع) استخاره کردهام و بد آمده است، لذا اعتراف نمیکنم.»
وی تصریح کرد: بعد از دو ماه ایشان آزاد شد. در آن زمان رئیس زندان نامه زده بود که ایشان آزاد نشود، زیرا صلاحیت آزادی را ندارد، به همراه سه فرزندم به محل استقرار ساواک رفتم و گفتم: «اگر همسرم را آزاد نکنید، از اینجا نمیروم.» بعد از ساعاتی که به خانه بازگشتم، ایشان را آزاد کردند. طبق گفته خود شهید با جسمی علیل اما روحیه قوی، مبارزات خود را سختتر آغاز کرد.
همسر شهید موسوی قوچانی در خصوص شرایط دوران بعد از انقلاب، گفت: خانه ما پایگاهی برای فعالیتهای انقلابی شده بود. در همان زمان، شهید موسوی قوچانی به بیمارستانها میرفت و با منافقین مبارزه میکرد، این مبارزات ادامه داشت تا زمانی که انقلاب پیروز شد. بعد از پیروزی انقلاب، ایشان مسئول کمیته بخش تحقیقات بود که ساواکیها را شناسایی و دستگیر میکرد.
ذبیحی افزود: در همان زمان خانه ما را شناسایی شد و خانواده ساواکیها در خانه ما تجمع میکردند، چرا که خواستههایی داشتند. از این رو، یک روز قصد جان شهید موسوی قوچانی صورت گرفت و از آن پس شهید حتی به خانه هم نمیتوانست بیاید.
وی در خصوص سمتهای افتخاری شهید موسوی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بیان کرد: شهید بهصورت افتخاری فعالیتهای زیادی انجام میداد. برای نمونه مسئول گشت کل استان خراسان، مسئول نهضت سوادآموزی خراسان، مدیر کمیته تحقیقات و... بود و در تمامی این ارگانها فعالیت میکرد.
همسر شهید موسوی قوچانی در خصوص اخلاقیات شهید موسوی قوچانی، تشریح کرد: یکی از ویژگیهای اخلاقی برجسته همسرم، اخلاص زیاد بود. هنگامی که از او میخواستند خودش را معرفی کند، خود را با عنوان «عبدالله» یعنی «بنده خدا» معرفی میکرد و میگفت که اگر کاری را برای خدا انجام دهی، ارزشمند است. در دوران جنگ نیز بدون اطلاع به جبهه میرفت و اقدامات شجاعانهای انجام میداد و علیرغم اینکه نیروی تبلیغی بود، اما در رزم شرکت فعال داشت و همیشه جزو نیروهای خط مقدم بود و البته بسیار تأکید داشت که با لباس رزم و عمامه به رزم بپردازد. وی عمامه را مدال افتخار خود میدانست.
ذبیحی به بیان خاطرهای از شهادت شهید پرداخت و اظهار کرد: ایشان، در عملیات فتحالمبین در جبهه شوش، بر اثر انفجار نارنجک دشمن، شهید شد. همسرم وصیت کرده بود که در بهشت زهرای تهران، به خاک سپرده شود که این موضوع نیز داستان جالبی دارد. در سال 69 سفری با همسرم به تهران داشتیم، هر روز میگفت به بهشت زهرا(س) برویم، مگر جایی بهتر از آن جا وجود دارد؟ آن روزها مصادف با عملیات بیتالمقدس بود و شهیدان زیادی را برای خاکسپاری به بهشت زهرا(س) میآوردند.
وی گفت: در همان لحظات در بهشت زهرا(س) قدم میزدیم و ایشان گفت: «دوست دارم اگر شهید شدم، مرا جایی به خاک بسپارند که امام خمینی(ره)، قدم مبارکشان را به آن جا گذاشتهاند». همینطور قدمزنان به مزار شهدای 72 تن رسیدیم. شهید موسوی گفت: «من واقعاً دوست دارم اگر خدا منتی بر سر ما نهاد و من شهید شدم، همین جا نزدیک شهدای هفت تیر دفن شوم».
همسر شهید موسوی قوچانی تصریح کرد: پس از شهادت، قرار بود سیدعباس را در قم دفن کنیم، اما وصیتنامه ایشان پیدا شد که وصیت کرده بود که او را در جوار شهدای 72 تن در بهشت زهرا(س) به خاک سپرده شود و جالب اینجاست که هنوز یک جای خالی آن جا بود و ایشان را در همان جا به خاک سپردیم.
ذبیحی با بیان اینکه برای جهاد و زندگی سخت ساخته شده بودم، افزود: قبل از شهادت همسرم، ایشان ما را آماده شهادت خود کرده بود. سیدعباس قبل از شهادتش، بچهها را دور خود جمع میکرد و در خصوص شهادت و شهید شدن با آنها به صحبت میپرداخت و آرامشان میکرد.
وی بیان کرد: یکی دیگر از ویژگیهای شهید، مشارکت در کارهای منزل و تعلیم و تربیت فرزندان بود. وی با اینکه مشغلههای فراوان داشت، در کارهای منزل و حتی شستن ظرفها به من کمک میکرد و به این کار علیرغم میل باطنی خودم، اصرار داشت. یکی از دغدغههای ایشان تعلیم و تربیت فرزندان بود و برای این کار وقت خاصی را اختصاص میداد. به خاطر دارم میگفت که مادرم مرا هنگام کار در مزرعه به روی بوتههای خار میگذاشت و به کارش ادامه میداد و ما نباید بچهها را نازپرورده بار بیاوریم. بچهها باید سختی را تحمل کنند تا روحیه مقاومتشان بالا رود.
همسر شهید موسوی قوچانی گفت: یکی دیگر از مواردی که شهید بسیار به آن تأکید داشت و من نیز سعی کردم آن را در زندگی مراعات کنم، بحث روزی حلال است. ایشان فوقالعاده حساس بود و به خاطر دارم 3 پاکت کوچک پودر لباسشویی از سوی کمیته به عنوان سهمیه به ما اعطا شده بود، وقتی ایشان از این مسئله مطلع شد، بسیار ناراحت شد، با تسبیح پشت دست خود را محکم میزند که چرا من در موقعیتم سوءاستفاده کردم و من نیز سعی کردم این آموزه را در زندگیم مراعات کنم.
ذبیحی افزود: وقتی به گذشته و اقدامات خود نگاه میکنم، حس آرامش دارم و به شهید افتخار میکنم و خداوند را شاکر هستم.
وی در خصوص دغدغههای خود نسبت به جامعه، تصریح کرد: از زمانی که حجتالاسلام رئیسی مسئول شدهاند، آرامش قلبی داریم. اما عملکرد بعضی از مسئولان متأسفانه صحیح نیست و از موقعیتهای شغلی خود سوءاستفاده میکنند. همچنین، کشف حجاب و بیحجابی رواجیافته در جامعه دیگر دغدغه من است که زندگی همه انسانها را تحت تأثیر قرار داده است.
همسر شهید موسوی قوچانی در پایان با بیان آرزویی برای جوانان، گفت: آرزویم برای تمام جوانان، عاقبتبخیری، ایمان و اخلاق است. همچنین امید است جوانان ایران، راهرو راه شهیدان و امامان باشند و از آنان مدد جویند.
انتهای پیام