مفاهیمی چون «مقاومت»؛ «ایستادگی»؛ «پایمردی»؛ «ایثار» و «شهادت» از آن دست مؤلفههایی است که سهمی غیرقابل انکار در آبیاری درخت تناور و تنومند انقلاب اسلامی از پیش از به بار نشستن نهال انقلاب در بهمن 1357 در سایه تلاش مردم این سرزمین داشته است. مسیری که رد آن از پیروزی انقلاب تا سالهای حماسهسازی دفاع مقدس و استمرار آن در حوزه مدافعان حرم و دیگر شهدایی که در راستای صلابت و حریت این سرزمین با نثار خونشان جاودانگی را بر تارک ایرانزمین معنا کردهاند.
در پاسداشت مقام سربازان، سرداران و بلندنامان شهید دوران دفاع مقدس، محور مقاومت و ثبت زیست؛ سلوک و منش آنها؛ رسالت این امر بر عهده و گرده حوزه هنر و ادبیات دفاع مقدس و مقاومت سپرده شده است. در پس فراز و فرود بیش از 44 سال از انقلاب شکوهمند اسلامی بیتردید آثار درخشانی را میتوان در حوزه ادبیات مقاومت با نام و یاد سرداران، سربازان و شهدای دوران دفاع مقدس و محور مقاومت نام برد.
اما در دیگر سو؛ هرچه از سالهای دفاع مقدس فاصله گرفتهایم و هرچه از روزهایی که شهدای محور مقاومت با نثار و ایثار خون پاکشان آن ایام را جاودان کردند؛ چربش نگاه کمی بر حوزه تولید آثار کیفی خود به چشم اسفندیار ادبیات مقاومت بدل شد. این مسیر تا بدانجا پیش رفت که تذکار و نقد مقام معظم رهبری را در حوزه «پرهیز از جریان کتابسازی در آثار دفاع مقدس، ادبیات مقاومت و بهویژه کتابهای مرتبط با سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی» که در این ایام به سوگ چهارمین سال ترور ناجوانمردانه و فقدانش از این سرزمین نشستهایم خودنمایی میکند.
آسیب دیگری که باز هم در قالب فرمایشات مقام معظم رهبری به آن اشاره شده است؛ پرهیز از تقدسسازی و الوهیسازی الگوهای سرداران و سربازان شجاع و شهید این مرز و بوم برای دریافت، پنداشت و دسترسپذیر بودن آنها بهویژه برای نسل نوجوان و جوان کشورمان در مسیر الگوسازی باز میگردد. این آسیب تا به جایی پیش رفته است که در مواردی شاهد روایتهایی بودیم که نویسندگان آن آثار، گاه این افراد را چنان الوهی، مقدس و آسمانی کردهاند که حتی خودشان نیز جرأت دست زدن به آن چهرهها را نداشتند؛ چه برسد آنکه بخواهیم در راستای مسیر الگوسازی این افراد برای نسل نوجوان و جوان گامی جدی برداریم.
جز این دو مؤلفه که به شکل مستقیم در نقد و تذکار مقام معظم رهبری رخنمایی میکند؛ مؤلفههای دیگری چون عدم در دسترس بودن اطلاعات؛ مواجهه مستقیم نویسندگان، محققان و پژوهشگران با حوادث معاصر محور مقاومت و تاریخ انقلاب از یکسو و ازسوی دیگر گاه موانعی که مسئولان در مسیر تسهیلگری این اطلاعات، داشتهها و مواجهه مستقیم نویسندگان برای خلق آثارشان ایجاد کردهاند؛ جملگی به آسیبهایی بدل شده است که دامن حوزه ادبیات مقاومت را گرفته است.
حال در آستانه 13 دی که مصادف با چهارمین سالروز شهادت سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی است با محور آسیبشناسی کتابهای مرتبط با سردار دلها و وفور کتابسازی در این عرصه با حامد اشتری، نویسنده و پژوهشگر سرشناس حوزه ادبیات مقاومت و از داوران جایزه ادبی شهید اندرزگو به گفتوگو نشستهایم. اشتری علاوه بر جایگاه بلندش در مقام منتقد ادبی و پژوهشگر حوزه ادبیات مقاومت کتابهایی چون «هلو برادر»؛ «قربانی طهران» و «من از گاوی که لگد میزند میترسم!» را در کارنامه خود دارد.
آنچه در ادامه از خاطرتان میگذرد زبان صریح؛ دقیق؛ بیپرده و بیپروای حامد اشتری در مواجهه با پرسشهای ایکنا در حوزه و محورهای یاد شده در این مقدمه است.
در مورد بحث کمی آن نظر نمیدهم؛ چرا که مثل روز روشن است که از نظر کمی با چه داشتههایی مواجه هستیم. گاه با یک جستوجوی ساده در فضای مجازی در برنامههای کتابخوان فروشگاههای اینترنتی که شامل زیرمجموعه فروشگاههای مجازی و فیزیکی زیادی میشود؛ میتوان به عناوین بسیار زیادی با محوریت حاجقاسم رسید.
این را اغلب اصحاب فرهنگ میدانند که با چه ملغمهای در حوزه تولید آثار با محوریت سردار سپهبد شهید حاجقاسم سلیمانی عزیز مواجه هستیم و رُخ داده است. در بُعد کمی ما با تعداد بسیار بالای آثار موازی مواجه هستیم.
اما از نظر کیفی؛ باید ابتدا اشاره کنم که بد نیست برای یکبار هم شده دوستان وارد شوند و به دستهبندی این آثار بپردازند. اینکه کدام آثار خاطره؛ کدام مستند یا مستند روایی است و دیگر آثار در چه شاخههایی قرار میگیرند. این آثار چه جنبههایی را پوشش میدهند؟ کدام یک از آنها آثار تحلیلی به شمار میروند؟ کدام داستانی هستند؟ هرچند به خاطر دارم که یکبار این اقدام در حوزه کلان گونهها توسط انتشارات «مکتب حاجقاسم» صورتگرفته است؛ اما در ریزگونهها و زیرگونهها نیازمند این مهم هستیم.
به عنوان مثال در ادبیات داستانی در چه گونهها و ردههای سنی برای سردار سلیمانی اثر تولید شده است. میدانیم که ادبیات داستانی در حوزه تولید اثر برای ایشان مثل زمین برهوت است. البته بخشی از این زمین برهوت بودن، درست است. چرا که ادبیات داستانی با فاصله واکنش نشان میدهد و این ذات فرایند آن است. اما اگر بتوانیم آثاری که در این عرصه تولید شده است را دستهبندی کنیم، نقشه راه خوبی به ما ارائه میدهد و متوجه میشویم که کجای کار قرار داریم.
از نظر کمی در حوزه تولید آثار با محور حاجقاسم عزیز بسیار جای آسیبشناسی وارد است. ازنظر کمی بسیار جلو هستیم وازنظر کیفی بسیار عقب هستیم! در حوزه تولید قدمهایی مازاد و از جهت کیفی بسیار نازل قدم برداشتهایم. بسیار بسیار آثاری میتوانیم پیدا کنیم که پایبند به اصول روایی؛ داستانی و فنی در هر قالبی که نویسنده آن را برای اثرش انتخاب کرده باشند. یعنی آثاری که در حوزه پایبندی به اصول فنی از چارچوب و مختصاتی قانونمند پیروی کرده باشند. این دست از آثار بسیار کم هستند.
غلبه آثار مشخص است. غلبه با آثار خاطره؛ مصاحبهها؛ آثار مستند؛ گونههای مستندنگاری و مطالبی از این دست، اکثریت شکل نوع و جنس کارها را به خود اختصاص دادهاند. در حوزه ادبیات داستانی بسیار کم کار شده است. به ویژه در قالب داستان نوجوان با تعداد بسیار کمی از آثار مواجه هستیم.
در تعدد گونهها نیز بسیار اوضاع خراب است و شاهد تعدد گونهها در این حوزه نیستیم. صرفاً در پاسخ به این پرسش میتوانم بگویم که نوع و جنس اغلب آثار تولید شد متعلق به دسته آثار «زودبازده» است. آثار «میانمدت» بسیار کم و در دسته آثار «درازمدت: هم چیزی نمیبینیم. چرا؟ چون مثال آن را بارها گفته و میگویند و اینکه ادبیات داستانی صبوری میخواهد؛ زمان میخواهد. این صبوری در لایههای مختلف اقشار فرهنگی ما باید وجود داشته باشد. مدیران بالادستی و اصلی، هر فردی که هست؛ چه فردی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی باشد؛ چه فردی در سازمان و نهاد دیگری باشد، به عنوان مقال آنها از چند ناشر میخواهند آثاری تولید کنند. در گام نخست مدیران باید دانش این را پیدا کنند که اثر داستانی اثری زمانبر است. اثری که خلق آن عوالم خاص خود را برای تولید یک اثر خوب میخواهد و میطبید. مثل برخی از آثار نیست که بتوانیم با یک ضبط سراغ یک آدم برویم، هرچه او گفت را ضبط کنیم، آن را پیاده کنیم، کمی جملات را پسوپیش کنیم و حاصل بعد از یک، دو یا سه ماه به کتابی آماده بدل شود. بیتردید در حوزه خلق ادبیات داستانی، نمیتوانیم اینگونه برخورد کنیم.
نویسنده ادبیات داستانی باید با روایتها؛ زندگی و زمانه آن شخص ارتباط بگیرد؛ به آن آدم نزدیک شود تا در درون او چیزی شکوفا شود، جوانه زند و درام شکل بگیرد. آنگاه است که خلق رمان و داستان اتفاق میافتد. این امری زمانبر است و دانش اینکه این مهم مسئلهای زمانبر است گاه در برخی از مدیران بالادستی دیده نمیشود! گاه در میان ناشران دیده نمیشود. گاه حتی در نهادهای مختلفی که متولی این امر هستند هم این دانش دیده نمیشود.
از سال 1398 تا 1402 اگر درست گام برمیداشتیم حداقل باید چند برابر آن چیزی که امروز با محور سردار سلیمانی اثر داستانی داریم، در عقبه فعالیتهای خود میدیدیم. اما چون نه چنین صبری در مسیر خلق زمانبر داستان و رمان؛ نه چنین دانشی میان برخی میدران ما نیست؛ شاهدیم که همه رفتهاند سراغ آثار زودبازده! یکی رفته یک یار سردار را پیدا کرده؛ یکی رفته درباره منطقه و محل زندگی او تحقیق کرده؛ فرد دیگری رفته با توجه به عکسها یا اطلاعات فلان عملیات و فلان فرد مصاحبهای ضبط کرده و آنها را پیاده کرده؛ دیگری صحبتها و خاطرات فلان آقا از فلان لشکر را جمعآوری کرده است... اغلب آثار در همین حوزه است. انگار مسابقهای است که هر که زودتر به خط پایان برسد؛ برنده است! در همین مسیر و با همین دیدگاه، گاه با آثاری مواجه هستیم که بدون رعایت اصول اولیه برای تهیه و تولید کتاب، در قالب کتابسازی وارد بازار کتاب ما شدند.
اجازه بدهید در پاسخ به این سوال ابتدا به روایتی از حضرت امیرالمونین علی(ع) اشاره کنم. ایشان فرمودهاند: «لا تَرَى الجاهِلَ إلاّ مُفرِطا أو مُفَرِّطا؛ (امام علی(ع): نادان را نمى بينى، مگر در حال زيادهروى يا كم گذاردن.»
متأسفانه در زمینه فرهنگ ما ردپای روایت حضرت علی(ع) دیده میشود که میفرماید شما آدم جاهل را نمیبینی مگر آنکه این آدم درحال افراط یا تفریط است؛ یا زیادهروی میکند یا کم میگذارد. ما در عرصه فرهنگ متأسفانه با این مقوله و آسیب روبرو هستیم. دلیل آن هم باز هم متأسفانه به دیدگاه برخی از مدیران و متولیان بازمیگردد.
با پژوهشی ساده میبینید یک سری مؤلفههایی وجود دارد که اصلاً به سراغ آن نرفتهاند! اینهمه حماسه در دفاع مقدس ما وجود دارد. اینهمه افرادی که آثار بسیار کمی درباره آنها تولید شده است. توجه ما در مواجهه با حماسههای ملی و قهرمانهای ملی خود چندان معطوف و دقیق نیست. گاه شاهدیم که اصلاً چیزی درباره آنها وجود دارد. گویا کسی وجود ندارد که دغدغهی آن را داشته باشد این تاریخ را تورق کند و ادبیات موفقیت و حماسه را پیدا کند. انسانهای موفق و حماسهساز را پیدا کند و تبدیل به ادبیات داستانی کند. چنین دست از دغدغهها نه در میان مدیران و نه در میان اقشار فرهنگی شاهد نیستیم.
در نقطه مقابل شاهدیم که در برخی از موارد به شکل کاریکاتورگونه درباره یکی از قهرمانها و اسطورهها خود 2000 یا 3000 اثر تولید میکنیم. هدفمان چیست؟ برای آن است که میخواهیم از آن آدم اسطوره بسازیم؟ آن آدم به ماهیت خود اسطوره است. گاه آثار ضعیف باعث خدشهدار شدن و ضربه زدن به چهره او میشود. یعنی ما گاه افراط میکنیم و گاه تفریط میکنیم. کسی که افراط میکند، همان فردی است که تفریط میکند. این جهل و جهالت فرهنگی است که ما گمان میکنیم باید منتظر بایستیم تا ولی و رهبرمان مصداقها را به ما نشان بدهد. قطعاً باید در مواجهه با این مؤلفه گفت خیر! رهبر نباید تکتک این مصداقها و مؤلفهها را دانه به دانه برای ما مشخص کنند.
ایشان میفرمایند از افرادی که حماسهساز بودهاند، در تاریخ ایران و اسلام افراد بیبدیل هستند، روایتهای مختلف و متنوع آنها را تولید و به دست نسل جوان برسانید. ما هیچ کاری نمیکنیم؛ مینشینیم و منتظریم تا یکی از این مصادیق را مقام معظم رهبری نام ببرند؛ بعد ناگهان برای آن مصداق 1500 اثر تولید میکنیم! آنهم چه آثاری؟ آثار دمدستی! فرایندی را برای تولید آن آثار طی نمیکنیم. نمیرویم با نویسندگانی که در این حوزه استخوان خرد کردهاند گپ بزنیم، تحقیق کنی و مشورت بگیریم. صبر نمیکنیم؛؛ ریلگذاری نمیکنیم؛ درنتیجه دچار چه میشویم؟ دچار افراطوتفریط فرهنگی میشویم. این همان بلایی که بر سر ادبیات ما آمده و این معضل را به وجود آورده است. خروجیهای آن را نیز شاهد هستیم.
مشخص است که هنوز ایفای نقش کافی نکرده است. بخشی از این آسیب به نویسندگان و هنرمندان ما بازمیگردد اما سهم بیشتر آن را باید به پای فعالیت متولیان ما نوشت.
شتابزدگی و عدم صبوری را شاهدیم. افرادی را میبینیم که متأسفانه بیش از آنکه دنبال این باشند که قهرمان و اسطوره ما معرفی شود و کاری عمیق و ماندنی در این حوزه نوشته شود، دنبال مطرح شدن اسمها هستند؛ دنبال لایکها و پسندها هستند؛ دنبال حضور در رسانهها به واسطه یک اثر مکتوب ولو با هر کیفیتی هستند!
شاهدیم که هیچکس متولی این امر نیست که بیاید در یک زمان معین نه در یک کارگاه و «ورکشاپ» یکی، دوروزه؛ با جوانانی که احساس میکنند و میخواهند در این عرصه خدمت کنند، خود را متعهد میدانند، دو سال یا سه سال از نظر فنی، علمی و آموزشی کار کنند؛ سطح تکنیکی و سطح فنی آنها را ارتقا دهند و آنگاه زمینه ورود این افراد را به حوزه خلق آثار ادبی فراهم سازند.
اشتباه دیگری که در این میان صورت میگیرد آن است که در حوزه نویسندگی، عرصه روایت زندگی شهدا را سادهترین عرصه میانگارند. وقتی ساده بینگاریم، هرکسی به خود اجازه میدهد با کمترین دانش ادبی، روایی و داستانی؛ با کمترین تبحر در این زمینه دست به تولید اثر بزند. وقتی چنین افرادی با چنین پشتوانه ضعیفی وارد میشوند، مسلم است آثاری که تولید میشوند بیشتر آثاری ضعیف و غیر ماندگار خواهند بود.
در مورد رمان باید این را دقت کنیم که نوع رمانهایی که با سفارش درمیآیند و به صورت سفارشی تولید میشوند متفاوت است. گاه شاهدیم که گفته میشود در حوزه آثار ادبیات داستانی، مدیران باید آن را سفارش دهند. برای تحقق این مهم و در میان آثار ادبیات داستانی باید به دنبال نویسندگانی باشیم که امتحان پس داده هستند. در مواجهه با این نویسندگان از یک سو با مشغله فراوان آنها مواجه هستیم و از سویی دیگر باید صریح بگویم که برخی از آنها ناز دارند.
با توجه به این دو مولفه؛ وقتی مدیری سمت آنها میرود باید هم صبوری کند و هم ناز او را بکشد تا قانعش کند در این حوزه و زمینه بنویسد. به شخصه با ایجاد فضای سفارش در ادبیات داستانی مخالف هستم. چرا که معتقدم کارهایی از ادبیات داستانی و رمان بقای بیشتری خواهند داشت و اثرگذار خواهند بود که اتفاقا سفارشی نباشند.
ذهن مدیران و متصدیان فرهنگی ما در این حوزه باید اصلاح شود. ما لزومی زیادی به سفارش نداریم. باید نویسنده و هنرمند را با مؤلفههای مدنظر مواجه کنیم. پس اینجاست که نقش متصدی و مدیر فرهنگی بر تسهیلگری استوار میشود و رخنمایی میکند. نویسنده باید بهسادگی بتواند به سوریه برود؛ با افراد بهراحتی ارتباط بگیرد؛ باید به اطلاعات دسترسی داشته باشد؛ در فضایی اردو مانند در مواجهه نزدیک با قهرمان، اسطوره حماسی و اتفاقات قرار بگیرد تا خروجی اثر به خروجی اثرگذار و جریانساز بدل شود.
بگذارید مثالی برای شما بزنم؛ چندی پیش بچههای دانشگاه علامه طباطبایی را در قالب یک اردو به بخشی از صنعت پهپادی بردند تا آن را ببینند و درباره آن تحقق کنند و بنویسند. سوال اینجاست که این دانشجویان را چگونه به چنین محیطی مهم و امنیتی بردهاند؟ آیا برای نویسندگان نمیتوان این کار را انجام داد؟ نمیتوانیم در طول سال طی فرایندی، کارگاه و اردویی فراهم کنیم که به عنوان مثال و نمونه، نویسندگان ما از نزدیک با قهرمانهایی که در سوریه حضور داشتهاند یا اتفاقاتی که آنجا رخ داده مواجه شوند؟
نمیدانم خبر دارید یا نه! اما از این تعداد نویسنده ادبیات مقاومت طی تمام این سالها تنها پنج، شش یا حداکثر هفت، هشت نفر توانستند به سوریه بروند. هیچکسی در این زمینه کاری انجام نداد و حتی گاه مانع هم شدهاند. خب با توجه به این مسئله چگونه میخواهیم و انتظار داریم رمان تولید کرد؟ وقتی نویسنده را به یک به سوریه نمیبریم؛ او را با آنچه که آنجا رُخداده مواجهه نمیکنیم؛ با خط مقدم مواجه نمیکنیم؛ با جایی که آن درگیریهای اصلی در همین زمان معاصر و اکنون ما اتفاق افتاده؛ چه انتظاری داریم؟ توجه داشته باشید که سوریه فقط یک مثال است!
وقتی فرایند دسترسی به بانک اطلاعات را برای نویسنده فراهم نمیکنیم، مسلم است که خروجی آن چیزی میشود که امروز شاهد آن هستیم. نمیگوییم که مدیران فرهنگی باید همه این کارها را انجام دهند؛ حرف ما بر تسهیلگری است. ابزار و ادوات لازم را در اختیار نویسندگانی که میدانند دغدغهمند هستند قرار دهند و شرایط دسترسی به اطلاعات را برای آنها فراهم کنند. به عنوان نمونه حتما از میان 40، 50 یا 60 نویسنده دغدغهمند و متعهد که قابلیت دسترسی به این اسناد در حوزه تسهیلگری مدیران فرهنگی را پیدا میکنند، نیمی یا یک چهارم از این نویسندگان درگیر مسئله و ماجرا میشوند. حتی اگر یک دهم آنها هم یک اثر ادبیات داستانی بنویسند؛ قطعاً بُرد بالایی داشتهایم. در این صورت ما به آثار ادبی عمیق میرسیم.
درحالیکه با سفارش 100 یا 150تومانی به شخصی که گاه ممکن است اعتقادی به این راه نیز نداشته باشد، آنچه که باید و انتظار داریم رخ نمیدهد و اتفاق نمیافتد. حرف من این است که رمان عمیق و جدی در فضای سفارش شکل نمیگیرد. بلکه آنچه که موجب شکلگیری رمان جدی و عمیق میشود صرفاً تسهیلگری از جهات مختلف است. اقدامی که مدیران موظف به انجام آن هستند. مواجهه و رویارویی نویسنده با اصل ماجرا، اتفاق و قهرمان به این شکل و معنا است که به رمانی اثرگذار ختم میشود.
این همان رفتار توام با تفریط است و البته که گاه افراط هم در این مسئله نقش دارد. در مقام افراط شاهدیم که نویسندگان برای مقدسسازی؛ شهدا را با یک «ادبیات صورتی» به مخاطب ارائه دادهاند. شهدا در ترسیم این دست نویسندگان افرادی بودند که نه عصبانی میشدند و نه کار اشتباهی انجام میدادند. گویا از اول همین بوده و هیچ طی مسیر، سلوک و جستجوگری در مسیر زندگی و به کمال رسیدنشان وجود نداشته است.
این روایتها را بارها شنیدهایم که شهدا نیز مانند ما، افرادی زمینی بودند. آنچنان که پیامبران در مورد خود گفتهاند و قرآن از پیامبران گفته که آنها نیز مانند انسانها در همین کوچه، خیابان و میدان شهرها راه میروند و مانند همه انسانها زندگی میکنند. بله به تحقیق این را میدانیم که پیامبران معصوم از خطا بودند، این مهم به جایگاه و شأنیت آنها بازمیگردد. اما شهدا معصوم که نبودند و خب ممکن است که برخی از خطاها و اشتباهات را در مسیر تکوین شخصیتی خود انجام داده و مرتکب شده باشند.
در این میان گاه شاهدیم که برخی از نویسندگان که میخواهند از مقدسسازی و الوهی ساختن چهره شهدا پرهیز کنند، به عنوان نمونه یک خطا یا چند خطا از آن شهید را آنقدر برجسته میکنند و در اثرشان به آن وزن میدهند که گاه مخاطب در مواجهه با این آثار دچار برداشت غلط میشود. به عنوان مثال اینگونه میپندارد که گویا همه افرادی که در جبهههای حق علیه باطل حضور داشتند یک مشت افراد لات بودند که در مقام رزمنده قرار گرفتهاند.
قطعاً باید در مواجهه با چنین مؤلفههایی گفت خیر! ما با طیفی از رنگینکمان انسانها مواجه بودیم که در فصلی از مسیر زندگی خود حضور در جبهههای نبرد یا پوشیدن لباس پاسداری و سربازی را انتخاب کردهاند. این افراد از اقشار کم خطا و پُرخطای جامعه بودند. جنس خطاهای آنها نیز متفاوت است. افراد عادی جامعه با شمول متفاوت آهنگر، قصاب، نجار، معلم و... در میان همین افراد بودند.
اگر میخواهیم شهید را جلوه دهیم نباید فقط او را در قالب قدیس ببینیم و در نقطه مقابل برای آنکه نخواهیم دچار آسیب الوهیسازی و قدیسسازی از شهدای کشورمان شویم نیز نباید او را صرفاً یک فرد از افراد پُرخطا قلمداد کنیم. تأکید میکنم که میان این افراد، افرادی کم خطا و افرادی با خطای بیشتر وجود داشتهاند. اصل روایت برهمین مسأله استوار است که ما صادقانه آنچه که بوده را بدون هیچ اغراقی روایت و به مخاطب معرفی کنیم.
به عنوان نمونه فردی را که میخواهیم برای یک اثر انتخاب کنیم و مسیر تحول او را بابت حضور در جبهههای نبرد تصویر کنیم. برای این انتخاب نباید فقط از میان افراد پُرخطر دست به گزینش بزنیم. باید همان شمولی را که عرض کردم موردنظر قرار دهیم. آیا میان این افراد نجار؛ معلم یا قصاب وجود نداشته است؟ آیا معلم عزیزی که میدانیم ممکن است بعضاً قبل از انقلاب گرایشهای فکری غلطی داشته و بعد از انقلاب به جبهه رفته، متحول شده و چقدر حماسهآفرینان شده وجود نداشته؟ اینها را نمیبینیم؟ ما در این زمینه نیز دچار افراط و تفریط هستیم.
بار دیگر به مواجهه نویسنده یا اتفاق، قهرمان و اطلاعات در سایه تسهیلگری مدیران و متصدیان فرهنگی تاکید میکنم. برای تسهیلگری نباید یک نویسنده با هزینه شخصی به استان دیگری برود؟ نه اسکانش مشخص باشد، نه اینکه بداند اطلاعات در اختیارش قرار میگیرد یا خیر! مدام دغدغه این را داشته باشد او را با افرادی که برای تحقیق نیازمند همصحبتی با آنها است مواجه میکنند یا خیر! آیا اجازه مصاحبه به او میدهند یا خیر؟ با تمام این دغدغهها نمیتوان انتظار داشته باشیم تا نویسنده ما اثری جریانساز و محکم در حوزه ادبیات داستانی کشورمان با مسئله و انگاره مقاومت، دفاع مقدس یا مبتنی بر گفتمانهای اصلی انقلاب اسلامی خلق کند.
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام