حریم‌داری، پایبندی به کیفیت استخدام وسیله و اعتدال در کلام امیرالمؤمنین(ع)
کد خبر: 4195232
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار : ۰۳ بهمن ۱۴۰۲ - ۰۹:۵۹
مصطفی دلشادتهرانی در گفت‌وگو با ایکنا تبیین کرد

حریم‌داری، پایبندی به کیفیت استخدام وسیله و اعتدال در کلام امیرالمؤمنین(ع)

مصطفی دلشادتهرانی، نهج‌البلاغه‌پژوه بر این باور است؛ اصل «مرزبانی، حریم‌داری و پرواپیشگی، پایبندی به کیفیت استخدام وسیله و اعتدال و میانه‌روی» سه اصل از اصول اساسی در اندیشه امیرالمؤمنین علی(ع) که حضرت جامعه انسانی را برای رسیدن به کمال اخلاقی بدان توصیه کرده است.

درباره امام علی بن ابیطالب(ع) بسیار نوشته‌اند و طبعا بعد از این هم بسیار خواهند نوشت. آنگونه که از تاریک و روشن سطرهای تاریخ پیداست کمتر کسی به اندازه علی(ع) اعجاب بشر را برانگیخته است. سخن بر سر نگاه و کلام شیعه نیست که حول محور نام معطر خود او شکل گرفته است و شیعیان نخستین گروهی بودند که با کشف عظمت نام و یادش، راه تقدیس و تبرکش را در پیش گرفتند. سخن بر سر نگاه و کلام بشریت است؛ تمام ادیان، فرهنگ‌ها و فرق دینی و غیردینی که با میراث کتمان ناپذیرشان در صفحات تاریخ ادیان و مذاهب همچنان حضوری قاطع دارند. سخن از او و پرسش از متن سراسر نور و رحمتش کار ساده‌ای نیست. کاری است که باید اهل معنا، عدل، انصاف و... بود تا جان کلامش به جریان وجودت نفوذ کند. میلاد پر رحمت حضرت علی(ع)، مولای هر دو جهان، فرصت مغتنمی است برای مرور بر اقیانوس بی‌انتهای حکمت‌ و پند و پیامش. این فرصت با همنشینی سخن با استاد مصطفی دلشاد تهرانی، استاد دانشگاه و نهج‌البلاغه‌پژوه شهیر برایمان رقم خورد. 

مصطفی دلشادتهرانی یکی از بلندقامت‌ترین محققان روزگار ماست که عمری بر خوان رحمت و نور امام علی(ع) نشسته است و جرعه جرعه از آن رحمت و آن نور را نوشیده است و بر جهان تشنه معنا نوشانده است. از او در مقام نویسنده و محقق آثار گرانبهایی با عناوین؛ جمال دولت محمود: حکومت امام علی (ع)، حکومت موفق تاریخ، دولت آفتاب: اندیشه سیاسی و سیره حکومتی امام علی (ع)، چشمه خورشید: آشنایی با نهج‌البلاغه، حکومت حکمت: حکومت در نهج‌البلاغه، رهزنان دین: آسیب‌شناسی دین و دینداری در نهج‌البلاغه، تفسیر موضوعی نهج‌البلاغه، کاخ تباهی: ریخت‌شناسی خودکامگی در نهج‌البلاغه، دلالت دولت: آیین‌نامه حکومت و مدیریت در عهدنامه مالک اشتر، دین و دینداری در نهج‌البلاغه،‌ آزادی و حقوق انسانی در نهج‌البلاغه، رایتِ درایت: اخلاق مدیریتی در عهدنامه مالک اشتر،‌ سیره دفاعی امام علی(ع) با تأکید بر نهج‌البلاغه،‌ رخساره خورشید: سیره امام علی (ع) در نهج‌البلاغه،‌ تراز حیات: ساختارشناسی عدالت در نهج‌البلاغه و..... به جامعه انسانی تقدیم شده است و در این مجال ما را با اندیشه‌های مولای متقیان علی(ع) به آشنایی رسانده است.

دلشادتهرانی در گفت‌وگوی تفصیلی ایکنا که به انگیزه میلاد مولی الموحدین علی(ع) انجام شده است، به طرح و تبیین 10 فرمان انسان‌ساز امیرمؤمنان(ع) پرداخته است. در بخش نخست این گفت‌وگو سه اصل «مرزبانی، حریم‌داری و پرواپیشگی، پایبندی به کیفیت استخدام وسیله و اعتدال و میانه‌روی» بازخوانی و بررسی شده است، مشروح این بخش را با هم می‌خوانیم:

 

ایکنا _ در ابتدا از اینکه فرصتتان را در اختیار ما قرار دادید تا از بحر بیکران نهجالبلاغه جرعهای بنوشیم  کمال امتنان و تشکر را داریم، اگر بخواهیم سیره امام علی(ع) را در چند موضوع کلی در نهج‌البلاغه بررسی کنیم کدام موضوعات، محوریتر هستند؟ 

نهج‌البلاغه منبعى اساسى برای مطالعه سيره‌ امیرالمؤمنین علی(ع) است كه در آن هم اصول سيره ديده مى‌شود و هم پاسداشت اين اصول در عمل، در عرصه‌هاى مختلف زندگى. مراد از اصول، قواعد کلیِ عملیِ ثابتِ حاکم بر زندگی است.

امیرمؤمنان(ع) برترین تربیت یافته قرآن کریم و مدرسه نبوی است و در مسائل مختلف و عرصه‌های گوناگون به تمام معنا سخن گفته و به بهترین شیوه عمل کرده و به واقع «نمونه نمونهها» و «میزانِ میزان‌­ها» است. به قول مولوی در مثنوی:

تو ترازوی احدخو بودهای/ بل زبانه هر ترازو بودهای

از نهج‌البلاغه می‌توان 10 اصل اساسی را استخراج کرد که رعایت این 10 اصل ضامن زندگی مطلوب است. این 10 اصل حکم 10 فرمان را دارد و مى‌تواند راهنمايى نيكو براى تنظيم زندگى انسانی و ایمانی در همه عرصه‌ها باشد.

اولین اصل؛ اصل مرزبانی، حریمداری و پرواپیشگی است

مراد از مرزبانى، حريم‌دارى و پرواپيشگى پاسداشت همه مرزهاى انسانى و ايمانى و پروادارى در همه عرصه‌هاى زندگى است که عقل و شرع بدان حکم می‌کند. رعایت این اصل بدین معناست كه انسان در همه امور زندگى خويشتن‌داری نماید، حريم‌ها را پاس بدارد و هيچ حريمى را نشكند؛ اندازه‌هاى خود را بشناسد و در آن‌ها حركت كند و هيچ قانونى را و مرزى از مرزهاى الهى را زيرپا نگذارد و از مرزها و حرمت‌هاى انسانى فراتر نرود؛ درون مرزها حركت كند، هم حريم خودش را پاس بدارد و هم حريم انسان‌هاى ديگر و نيز جز انسان‌ها را؛ حريم‌هاى خدايى را نگه دارد و پا در حريم الهى نگذارد، توهّم خدايى ننمايد، در حدود بندگى خدا زيست كند و براى خودش شأنى جز بندگی خدا قائل نشود چون هیچ کس مالک دیگری نیست و حرمت آدمی در بندگی خدا و خدمتگزاری مردم است.

انسان بايد حريم خود را نگه دارد و پا در حريم الهى نگذارد و توهّم خدايى نكند. اگر انسان دچار توهّم خود بزرگ­‌بینی شود به گردن‌­کشی و خودکامگی میل می­‌کند. حضرت در عهدنامه مالک اشتر فرموده است: «إِيَّاکَ وَ مُسَامَاةَ اللهِ فِي عَظَمَتِهِ، وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّارٍ، وَ يُهِينُ كُلَّ مُخْتَالٍ»؛ بپرهيز از اينكه خود را در عظمت با خدا برابر دارى، يا در كبريا و جبروت، خود را همانند او دانى، كه خدا هر گردن‌کشی را خوار مى‌نمايد و هر خود بزرگ­‌پنداری را پست و بى‌مقدار مى‌سازد.

حضرت در بیانی رسا که در خطبه 216 نهج‌البلاغه مطابق نسخه دکتر صبحی صالح آمده، فرموده است: «فَاِنَّمَا أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لاَ رَبَّ غَيْرُهُ.» جز اين نيست كه من و شما (همگى) بندگان و مملوكان پروردگارى هستيم كه جز او پروردگارى نيست.

هیچ کس مالک دیگری نیست تا بتواند هر رفتاری بکند. همه رفتارها باید مبتنی بر رعایت حریم­‌ها باشد. حتی انسان مجاز به هر اطاعتی نیست و جز فرمان به حق و عدالت را نباید بپذیرد.

براى انسان خط قرمزهایی وجود دارد و از جمله آن اين است كه هيچ‌كس را در نافرمانى خدا و در ناحق و در بى‌عدالتى اطاعت نکند، چنانکه در حکمت 165 نهج‌البلاغه آمده: «لاَ طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِق»؛ فرمان هيچ آفريده‌اى را كه در جهت نافرمانى از آفريدگار است نبايد بُرد.

چنانکه اشاره شد انسان بايد حريم خود را نگه دارد و پا در حريم الهى نگذارد و توهّم خدايى نكند. اگر انسان دچار توهّم خود بزرگ­‌بینی شود به گردن‌­کشی و خودکامگی میل می­‌کند. حضرت در عهدنامه مالک اشتر فرموده است: «إِيَّاکَ وَ مُسَامَاةَ اللهِ فِي عَظَمَتِهِ، وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّارٍ، وَ يُهِينُ كُلَّ مُخْتَالٍ»؛ بپرهيز از اينكه خود را در عظمت با خدا برابر دارى، يا در كبريا و جبروت، خود را همانند او دانى، كه خدا هر گردن‌کشی را خوار مى‌نمايد و هر خود بزرگ­‌پنداری را پست و بى‌مقدار مى‌سازد.

«وَ لاَ تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ؛ فَإِنَّ ذْلِکَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ، وَ مَنْهَكَةٌ لِلدِّينِ، وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ»؛ و مبادا بگويى من بر آنان (مردمان) مسلّطم، از من فرمان دادن است و از ايشان فرمان بردن؛ زيرا اين كار دل را تيره و تباه كند و دين را ناتوان و فرسوده سازد و دگرگونى را نزديك گرداند.

انسان خودکامه، گردن‌کش و خودبزرگ­‌بین فقط مرز وجود خود را نمى‌شكند و حريم خويش را زيرپا نمى‌گذارد، بلكه به هر حريمى تجاوز مى‌كند و هر مرزى را زيرپا مى‌گذارد، زيرا خود را برتر از دیگران و مجاز به هر رفتاری می‌­داند. مرزبانى، حريم‌دارى و پرواپيشگى، برترين ويژگى انسان است و مهم‌ترين جايگاه را در زندگى آدمى دارد؛ حضرت فرموده است (حکمت 410): «التُّقَى رَئِيسُ الاخْلاَقِ»؛ پرواپيشگى سرآمد اخلاق است.

آنچه آدميان را به كمال مطلوبشان مى‌رساند، اخلاق است و در رأس آن پروادارى است و اين نهايت چيزى است كه خداوند از بندگان خواسته است (خطبه 183): «وَ أَوصَاكُمْ بِالتَّقْوَى، وَ جَعَلَهَا مُنْتَهَى رِضَاهُ، وَ حَاجَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ» و شما را به پروادارى سفارش كرده و آن را نهايت خشنودىِ خود و خواستش از بندگان قرار داده است.

انسان خودکامه، گردن‌کش و خودبزرگ­‌بین فقط مرز وجود خود را نمى‌شكند و حريم خويش را زيرپا نمى‌گذارد، بلكه به هر حريمى تجاوز مى‌كند و هر مرزى را زيرپا مى‌گذارد، زيرا خود را برتر از دیگران و مجاز به هر رفتاری می‌­داند. مرزبانى، حريم‌دارى و پرواپيشگى، برترين ويژگى انسان است و مهم‌ترين جايگاه را در زندگى آدمى دارد؛ حضرت فرموده است (حکمت 410): «التُّقَى رَئِيسُ الاخْلاَقِ»؛ پرواپيشگى سرآمد اخلاق است.

پرواداری همه جانبه و حفظ حریم‌ها از نشانه‌های انسان و جامعه سالم است. در هنگامه پيكار صفّين، امام(ع) دريافت كه برخى از يارانش، از جمله حُجربن عَدى و عَمروبن حَمِق به شاميان دشنام مى‌دهند. آنان را خواست و از اين كار بازشان داشت. گفتند: اى اميرمؤمنان، آيا ما بر حق نيستيم؟ گفت: چرا. گفتند: آيا آنان بر باطل نيستند؟ گفت: چرا. گفتند: پس از چه رو ما را از دشنامگويى به آنان بازداشتى؟ حضرت فرمود(سخن 206): «إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تكُونُوا سَبَّابِينَ، وَ لكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ، وَ ذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ، كَانَ أَصْوَبَ فِي الْقَوْلِ، وَ أَبْلَغَ فِي الْعُذْر؛ وَ قُلْتُمْ مَكَآنَ سَبِّكُمْ إِيَّاهُمْ: اللّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ، وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنَنَا وَ بَيْنِهِمْ، وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلاَلَتِهِمْ حَتَّى يَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ وَ يَرْعَوِيَ عَنِ الْغَيِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ.»

من بيزارم از اينكه شما دشنام‌گو باشيد. ليكن اگر كرده‌هاى آنان را بازگوييد و حالشان را فرا ياد آريد، به صواب نزديك‌تر بُوَد و در عذرخواهى رساتر و به جاى دشنام بگوييد: خدايا خون‌هاى ما و خون‌هاى آنان را از ريخته‌شدن نگاه‌دار و ميان ما و آنان را به اصلاح درآور و ايشان را از گمراهى‌شان به راه بياور، تا هر كس راه حق را نمى‌داند آن را بشناسد و هر كس به پيمودن راه گمراهى و دشمنى آزمند است از آن باز ايستد.

آن دو گفتند: سخنت را به گوش جان شنیدیم و به ادبی که آموختی ادب شدیم. سیره امام چنین بود و یاران و پیروانش را چنین ادب می‌­آموخت.

ایکنا در حقیقت آن حضرت تلاش کردند تا راه خشونت را تا جای ممکن در جامعه اسلامی سد کنند؟

بله. امیرمؤمنان علی(ع) تربیت شده قرآن است و قرآن كريم حتی اجازه دشنام‌دهى به بت‌هاى مشركان را نمى‌دهد: «وَ لاَ تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ فَيَسُبُّوا اللهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ»؛ بت‌هاى مشركان را كه به جاى خداى يكتا مى‌خوانند، دشنام مدهيد كه آنان نيز خداى را از روى ستم و دشمنى و بى‌دانشى دشنام گويند.

در سيره امام على(ع) حريم‌بانى تا آنجاست كه كم‌ترين سخن آزاردهنده به كسى گفته نشود و گوشه چشمى ناروا بر كسى نيفتد. آن حضرت چنين مى‌خواست و در اين جهت تلاش مى‌نمود، همان‌طور كه در دعايى که در بخش خطبه‌های نهج‌البلاغه سخن شماره 78 آمده، آموزش داده است: «اللّهُمَّ اغْفرْ لِي رَمَزَاتِ الاَلْحَاظِ، وَ سَقَطَاتِ الاَلْفَاظِ، وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانِ، وَهَفَوَاتِ اللِّسَانِ»؛ خدايا! بر من ببخشاى نگاه‌هاى زيرچشمى را كه نبايد و سخنانى كه به زبان رفت و نشايد و آنچه دل خواست و نباید و آنچه بر زبان رفت از لغزش‌هاى ناشايست.

در حقیقت حضرت راه خشونت گفتاری و رفتاری را تا جای ممکن می‌بست. امام در نامه 25 نهج‌البلاغه خطاب به کارگزارانی که برای جمع‌آوری زکات می‌رفتند، آموخته است که چگونه سخن بگویند و رفتار کنند که کم­ترین خشونتی اعمال نشود. حتی چگونه راه بروند و چگونه سلام و احوال‌پرسی کنند و زکات بگیرند. به مأمور جمع­‌آوری زکات فرموده  است: با پرواداری از خدای یگانه برو، مبادا مسلمانی را به هراس بیندازی، مبادا به زور و ناخوشایندی بر او بتازی و به خانه و محل او وارد شوی؛ مبادا بیشتر از حق خدا از او بگیری. سپس فرموده: چون به محل رسیدی بیرون بایست؛ بدون اینکه وارد خانه آنان شوی. با وقار حرکت کن و تو به آنها سلام کن. بعد سؤال کن آیا در اموال آنان حقی برای خدا هست؟ و اگر گفتند نه، برگرد و اگر گفتند آری، بدون بیم‌ دادن و خشونت و سخت‌گیری زکات را بگیر. سفارشات حضرت شگفت‌آور است. فرموده: مبادا به گونه‌ای بروی که مالکان احساس کنند مسلط بر آنان هستی. مبادا دامی را برمانی و بترسانی. عبارتی را گفتند که معنای ظریفی در آن نهفته است. ایشان فرمودند: مبادا با صاحب دام‌ها در میان دام‌­ها بدرفتاری کنی. یعنی دام‌ها با کسانی که همدم آنانند مأنوس هستند و سفارش‌­های لطیف دیگر که در این نامه آمده است.

در سيره امام على(ع) حريم‌بانى تا آنجاست كه كم‌ترين سخن آزاردهنده به كسى گفته نشود و گوشه چشمى ناروا بر كسى نيفتد. آن حضرت چنين مى‌خواست و در اين جهت تلاش مى‌نمود، همان‌طور كه در دعايى که در بخش خطبه‌های نهج‌البلاغه سخن شماره 78 آمده، آموزش داده است: «اللّهُمَّ اغْفرْ لِي رَمَزَاتِ الاَلْحَاظِ، وَ سَقَطَاتِ الاَلْفَاظِ، وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانِ، وَهَفَوَاتِ اللِّسَانِ»؛ خدايا! بر من ببخشاى نگاه‌هاى زيرچشمى را كه نبايد و سخنانى كه به زبان رفت و نشايد و آنچه دل خواست و نباید و آنچه بر زبان رفت از لغزش‌هاى ناشايست.

حضرت تا این اندازه بر مرزبانی و حریم‌­داری تأکید داشت. حتی در جنگ‌های تحمیل شده، حضرت سفارش­‌های مؤکد داشت که حریم‌­ها حفظ شود. نامه 14 نهج‌البلاغه گویای این امر است و فرامینی است که در هر جنگ گفته شده. فرموده: شما آغازگر جنگ نباشید، زیرا بر برهان حق هستید و اینکه جنگ را آغاز نمی‌کنید حجتی دیگر است بر دشمن. اگر به اذن خدا آنان را شکست دادید و پشت کردند، فراری را نکشید و به ناتوان آسیب نرسانید، زخم‌دیده را از پا درنیاورید و زنان را با آزار دادن برنیانگیزید.

حضرت وقتی فرمانده‌ای را برای دفاع می‌فرستادند نکاتی به او می‌فرمودند که ملاحظات اخلاقی حتما رعایت شود. مثلاً وقتی جاریة بن قدامه را برای دفع گروه غارتگر معاویه ­به سرکردگی بسر بن ابی ارطات می­فرستاد به وی فرمود: از خدایی پروا کن که بازگشتت به سوی اوست. مبادا مسلمان یا غیرمسلمان در پناه مسلمانان را تحقیر کنی. مبادا مال کسی را بگیری یا فرزند کسی را به زور همراه خود سازی یا مرکب کسی را به زور بستانی هرچند پابرهنه مانده باشی و بدون مرکب.

اصل دوم؛ اصل پایبندی به کیفیت استخدام وسیله است

انسان در زندگى پيوسته هدف‌هايى را دنبال مى‌كند و براى رفتن به سوى آن هدف‌ها، راه‌هايى را برمى‌گزيند و امكانات و ابزارهايى را به كار مى‌گيرد. ميان آن اهداف و اين راه‌ها و امكانات و ابزارها، سنخيتى تام برقرار است و نمى‌توان به وسيله راه‌هاى منحرف و امكانات و ابزارهاى نادرست به اهداف درست، دست يافت. نقل شده است كه چهل سال پيش از بعثت پيامبر اكرم(ص) در خانه كعبه سنگى يافتند كه در آن نوشته بود: «هر كه نيكى كارد هر آينه خرّمى درو کند و هر كه بدى كارد هر آينه پشيمانى درو کند. كارهاى زشت انجام مى‌دهيد و پاداش نيك مى‌خواهيد؟ هرگز از بوته خار، انگور نچينند

نمى‌توان زشتى و نادرستى كاشت و زيبايى و درستى برداشت؛ نمى‌توان ستمگرى كرد و دادگرى نتيجه گرفت؛ نمى‌توان دروغ گفت و ريا ورزيد و به راستى و پاكى دست يازيد؛ نمی‌­توان خشونت اعمال کرد و ملایمت نتیجه گرفت. اشخاص پيوسته در حال برگزيدن راه‌ها و ابزارهايى براى رسيدن به مقاصداند و هميشه اين دغدغه وجود دارد كه كدام راه و كدام ابزار انتخاب شود؛ بسيارى از اوقات راه‌ها و ابزارهايى مطرح مى‌شود كه به وسيله آن‌ها راحت‌تر و سريع‌تر، امور پيش مى‌رود؛ راه‌ها و ابزارهايى خلاف حق و عدالت و آلوده به گناه و خيانت. اينجاست كه پايبندى به كيفيت استخدام وسيله خود را مى‌نماياند و اجازه نمى‌دهد كه براى پيشبرد امور و دستيابى به مقاصد از وسايل نادرست استفاده شود، كه چنين كارى، عين تباهى و انحرافى اساسى است. امیرالمؤمنین(ع) در توصیف پیامبر اکرم(ص) بیانی دارد که در خطبه 72 آمده، می­‌فرماید که آن حضرت آشکارکننده حق به وسیله حق بود. على(ع) در مدرسه پیامبر (ص) آموخته است كه حق را جز به وسيله حق نمى‌توان برپا داشت و آنچه به وسيله ناحق پيش رود، بى‌بهره از حقيقتِ حق است؛ پيروزى به وسيله گناه و ستم، عين شكست و نابودى است.

امام (ع) در حکمت 327 بیانی شگفت دارد: «مَا ظَفِرَ مَنْ ظَفِرَ الاثْمُ بِهِ، وَ الْغَالِبُ بِالشَّرِّ مَغْلُوبٌ»؛ كسى كه به وسيله گناه پيروز شود، پيروز نشده و كسى كه با شرّ و ستم چيره گردد، در واقع شكست خورده است.

ایکنا _ گاهی ما در تعریف افراد زرنگ و توانمند در عرصه اجتماعی دچار خطا هستیم و تفاوت بین حیله‌گری و هوش و زیرکی را متوجه نیستیم، نگاه امام(ع) با توجه به این اصل که بیان شد، چیست؟

امیرمؤمنان(ع) در تفاوت سیره خود با معاویه بیانی دارد که این امر را روشن می­‌کند. در سخن 200 نهج‌البلاغه آمده است: «وَاللّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي، وَ لكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ؛ وَ لَوْ لاَ كَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ»

به خدا سوگند معاويه زيرك‌­تر (سياستمدارتر) از من نيست، ليكن شيوه او پيمان‌­شكنى و پرده‎­درى است و براى رسيدن به هدف خويش مرتكب انواع گناه و خيانت مى‌شود و اگر خيانت و پيمان‌شكنى ممنوع نبود، زيرك‌تر از من كسى نبود (من در اين ميدان نيز سياستمدارترين مردمان بودم).

علی (ع) سخت پایبند کیفیت استخدام وسیله بود و هرگز برای پیشبرد سیاست خویش وسیله نادرست به کار نگرفت. حضرت امیر(ع) سياست را به هيچ گناه و پرده‌درى آلوده نساخت و نشان داد كه مى‌توان در اين عرصه به تمام معنا پايبند كيفيت استخدام وسيله بود و راه درست را پيمود.

پس از به دست گرفتن حکومت و اجرای اصلاحات اقتصادی و بستن راه سوء استفاده­‌های مالی مخالفت‌هایی جدی از سوی کسانی که در حکومت قبل از امام از امکانات مالی ناحق برخوردار بودند شکل گرفت. برخی از دوستان و یاران امام نزد ایشان آمده و خواستند راه و رسم خود را تغییر دهد. حضرت چنانکه در سخن 126 نهج‌البلاغه آمده، فرمود:

«أَتَأْمُرونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ؟! وَ اللهِ لاَ أَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ، وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْمًا»؛ آيا مرا فرمان مى‌دهيد كه پيروزى بجويم به وسيله ستم كردن درباره آنان كه سرپرست ايشانم؟! سوگند به خدا كه به چنين چيزى نزديك نشوم تا آن‌گاه كه شبانه‌روزان از پى يكديگر آيد و تا هنگامى كه ستاره‌اى در آسمان به دنبال ستاره ديگر برآيد!

امیرالمؤمنین(ع) در عرصه مدیریتی اصرار داشتند که کارگزاران ناشایست به کار گرفته نشوند. به مالک فرمودند: بدترین همکاران تو کسی است که قبل از تو همکار بدکاران و در گناه آنان شریک بوده است. در سیره امیرالمؤمنین(ع) کسانی باید در جایگاه زمامداری و کارگزاری قرار گیرند که درایت، معرفت، عدالت، قوت و سلامت داشته باشند.

بيان امام(ع) مشخص مى‌كند كه آن حضرت تا چه اندازه بر پايبندى به كيفيت استخدام وسيله در عرصه حكومت استوار بوده است. در اواخر حكومت امام، در دوران غارات كه شبيخون‌هاى قاسطين، تهديدى اساسى براى حكومت امام بود و سران قبايل و بزرگان در دفاع كوتاهى مى‌كردند و مردمان به تبع آنان سستى مى‌ورزيدند، او حاضر نشد براى بسيج كردن آنان به روش‌هاى خودكامانه توسّل جويد. مكرّر با آنان سخن گفت و از رفتارشان گله كرد و به دفاع فراخواندشان، امّا تن به روش‌هاى نادرست نداد، چنانكه در سخن 69 آمده، به آنان فرمود:

«إِنِّي لَعَالِمٌ بِمَا يُصْلِحُكُمْ وَ يُقِيمُ أَوَدَكُمْ. وَلكِّنِي ـ وَ اللهِ ـ لاَ أَرَى إِصْلاَحَكُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِي»؛ من به خوبی مى‌دانم چگونه مى‌توان شما را به سامان آورد و از اعمال و رفتار كج، راستتان كرد، ولى به خدا سوگند درست نمىدانم كه براى به سامان آوردن شما (با به كار گرفتن وسايل نادرست) خود را تباه كنم.

ایشان در عرصه مدیریتی اصرار داشتند که کارگزاران ناشایست به کار گرفته نشوند. به مالک فرمودند: بدترین همکاران تو کسی است که قبل از تو همکار بدکاران و در گناه آنان شریک بوده است. در سیره امیرالمؤمنین(ع) کسانی باید در جایگاه زمامداری و کارگزاری قرار گیرند که درایت، معرفت، عدالت، قوت و سلامت داشته باشند.

سومین اصل؛ اصل اعتدال و میانهروی است

هر چيزى يك حدّ ميانه و وسط دارد و دو طرف افراط و تفريط و اعتدال و ميانه‌روى، پاسداشت حدّ ميانه و وسط در همه امور است. شناخت حدّ ميانه و وسط هر چيز و توجّه پيوسته بدان و پاسداشت آن در عمل، ضامن سلامت زندگی در عرصه‌های مختلف است. امیرالمؤمنین علی (ع) در همه امور اعتدال و میانه‌روی را رعایت می‌کرد و تلاش می‌کرد که این اصل در همه عرصه‌ها پاس داشته شود زیرا افراط و تفریط در فرد و جامعه منشأ انواع آسیب‌ها و تباهی‌هاست چنانکه در حکمت 108 نهج‌البلاغه آمده و تصریح شده است که هر کاستی در انسان موجب زیان و هر گذراندن از حد موجب تباهی و تاوان است. بَلاذُرى در أنساب الاشراف از قول عُبَيد انصارى نقل كرده است: من روز قتل عثمان به نزد على(ع) در خانه‌­اش رفتم، از من پرسيد: «بيرون چه خبر بود؟». گفتم: شرّ بود و خليفه (عثمان) كشته شد. پس استرجاع كرد: «إِنَّا لِلّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ». آن­گاه گفت: «أَحْبِبْ حَبِيبَکَ هَوْنًا مَا، عَسَى أَنْ يَكُونَ بَغِيضَکَ يَوْمًا مَا؛ وَ أَبْغِضْ بِغَيْضَکَ هَوْنًا مَا، عَسَى أَنْ يَكُونَ حَبِيبَکَ يَوْمًا مَا»؛‌ دوستت را از سرِ اعتدال و ميانه­‌روى دوست بدار، شايد كه روزى دشمنت گردد و دشمنت را از سرِ اعتدال و ميانه‌­روى دشمن دار، شايد كه روزى دوستت شود.

شریف رضی این سخن را در حکمت‌های نهج‌البلاغه آورده است. حکمت شماره 268 مطابق نسخه دکتر صبحی صالح.

امام على(ع) در واقع می‌آموزد كه برون رفت از اعتدال و ميانه‌­روى در امور اجتماعى و سياسى، چه پيامدهاى پرهزينه و سنگينى می‌تواند داشته باشد. نمی‌­توان با وجود افراط و تفريط در احساسات و عواطف و در كاركردها و روابط، انتظار نتايج مثبت داشت. در همه امور باید اعتدال و میانه‌­روی رعایت شود، از جمله در دوستی و دشمنی. اميرمؤمنان على(ع) در اين جهت آموزه‌ای والا دارد که در حکمت 298 نهج‌البلاغه آمده است:

«مَنْ بَالَغَ فِي الْخُصُومَةِ أَثِمَ، وَ مَنْ قَصَّرَ فِيهَا ظُلِمَ؛ وَ لاَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَتَّقِيَ اللهُ مَنْ خَاصَمَ»؛ آنکه دشمنی را از حد درگذراند گناه ورزيد و آنکه در آن کوتاهی کرد ستم کشید و آنكه در دشمنى به ستيزه­‌جويى روى آرد، نمی‌تواند خداى را پروا دارد.

اجتماع فرورفته در افراط و تفريط، هرقدر تلاش كند، نمی‌تواند به سوى آرامش و سلامت رود؛ افراط زمینه‌ساز تفریط می‌شود و بالعکس. برای رفتن به سمت صلاح و سامان، راهى جز اين نيست كه فرد، جامعه، سياست، حکومت، مدیریت، اقتصاد، فرهنگ در مسير ميانه حركت كند. على(ع) تلاش می‌­كرد چنين شود.

اجتماع فرورفته در افراط و تفريط، هرقدر تلاش كند، نمی‌تواند به سوى آرامش رود؛ افراط زمینه‌ساز تفریط می‌شود و بالعکس. برای رفتن به سمت صلاح و سامان، راهى جز اين نيست كه فرد، جامعه، سياست، حکومت، مدیریت، اقتصاد، فرهنگ در مسير ميانه حركت كند. على(ع) تلاش می‌­كرد چنين شود.

اَصْبَغ بن نُبانه، از یاران ویژه امام(ع) نقل كرده است كه حارث هَمْدانی، از یاران خاص ایشان، با گروهى از شيعيان كه من نيز در زمره آنان بودم، بر اميرمؤمنان على(ع) وارد شد. در آن زمان حارث بيمار بود و خميده گام برمی‌­داشت و عصا بر زمين می‌كوفت. اميرمؤمنان (ع) به سوى او آمد كه حارث نزد حضرت منزلتى داشت. پس حضرت احوال او را پرسيد و گفت: «چگونه‌­اى حارث؟». حارث گفت: روزگار بر من چيره شده و سلامتى را از من گرفته است و علاوه بر اين، درگيرى يارانت در آستان تو مرا بيش­تر ناراحت ساخته و آتشى در درونم افروخته و بتابم نموده است. حضرت گفت: «درگيرى آنان بر سر چيست؟». گفت: درباره تو و سه خليفه پيشين. گروهى افراطى و غلوكننده‌­اند، گروهى ميانه­‌رو و همراه شما هستند و گروهى در حيرت و ترديد مانده‌­اند و نمی‌­دانند به پيش روند يا بازگردند. حضرت گفت: «بدان كه بهترين پيروِ من گروه ميانه­‌اند كه غاليان باید به آنان برگردند و عقب‌­ماندگان به ايشان برسند.»

پيروى واقعى از كتاب و سنّت، در اين است كه اعتدال و ميانه‌­روى در همه امور و از جمله در روابط و مناسبات اجتماعى حاكم باشد، كه جز اين به بيراهه رفتن است چنانکه امیرالمؤمنین(ع) در نخستین خطبه حکومتی خود که خطبه 16 نهج‌البلاغه گزیده­‌ای از آن است، فرمود: «الْيَمِينُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّةٌ، وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ؛ عَلَيْهَا بَاقِي الْكِتَابِ وَ آثَارِ النُّبُوَّةِ، وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّةِ، وَ إِلَيْهَا مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ»؛ راست و چپِ راه حق، كوره راه گمراهى است و راه استوار و ميانه، همان جاده (كمال و سعادت) است. كتاب باقى ابدى و آثار نبوّت بر اين راه پرتوافكن است و از همين راه است پيشرفت سنّت و به سوى همين مقصد است سرانجامِ شدن.

ایکنا _  چگونه می‌توان اعتدال و میانه‌روی را در امور مختلف تشخیص داد؟

عقل، فطرت، علم، تجربه، دین و پیشوایان دین کمک می‌­کنند که بتوان حد اعتدال را تشخیص داد. این­ها به اعتدال می‌خوانند و از افراط و تفریط پرهیز می‌­دهند. مثلا در حکمت 70 آمده است: «لاَ تَرَى الْجَاهِلَ إِلاَّ مُفْرِطًا أَوْ مُفَرِّطًا»؛‌ نادان یا نابخرد را نبينى جز آن كه يا افراط كننده است يا تفريط کننده.

همچنین در حکمت 235 آمده است که از حضرت سؤال شد که عاقل چه کسی است. فرمود: «عاقل کسی است که هر چیز را به جای خود نهد.» گفتند جاهل را برای ما وصف کن. فرمود: «وصف کردم.» یعنی جاهل کسی است که رفتارش خلاف عاقل است. بنابراین عقل و علم راهنمایی می‌­کنند که هر چیز در جای خودش و در اندازه معتدلش قرار گیرد. فطرت آدمی نیز حق‌گرا و بر اعتدال است و به حق‌گرایی و اعتدال می‌­خواند، چنانکه در قرآن کریم آمده: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِکَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ»؛ پس روى خود را به سوى دين يكتاپرستى فرا دار، در حالى كه از همه كيش‌ها روى برتافته و حق‌گراى باشى؛ به همان فطرتى كه خداوند مردم را بر آن آفريده است. آفرينش خداوند (فطرت الهى) را دگرگونى نيست؛ اين است دين راست و استوار، ولى بيش‌تر مردم نمى‌دانند.

قرآن کریم در آیات متعدد به اعتدال و میانه‌روی راهنمایی کرده و نیز فرمان داده است: «و اقصد فی مشیک»؛ در راه و رسمت میانه­‌رو باش. اميرمؤمنان على(ع)، پيامبر اكرم(ص) را به تعبیری که در خطبه 94 آمده معرفى كرده است: «سِيرَتُهُ الْقَصْدُ»؛ سيره و راه و رسم او ميانه‌روى است.

همچنين در خبرى مشهور آمده است كه حسين(ع) گفت: از پدرم اميرمؤمنان(ع) درباره سيره رسول خدا(ص) پرسيدم، گفت: «كَانَ رَسُولُ اللهِ(ص) مُعْتَدِلَ الامْرِ غَيْرَ مُخْتَلِفٍ»؛ پيامبر خدا(ص) در همه امور معتدل و ميانه‌رو بود، گاهى افراط و گاهى تفريط نمى‌كرد.

اميرمؤمنان على(ع) درباره همه پيشوايان دين چنين گويد: «طَرِيقَتُنَا الْقَصْدُ»؛ امام على(ع) پيشوايان دين را شاخص‌هايى معرفى مى‌كند كه همگان با آنان به اعتدال راه مى‌يابند، چنان که در حکمت 109 آمده است: «نَحْنُ النُّمْرُقَةُ الْوُسْطَى، بِهَا يَلْحَقُ التَّالِي وَ إِلَيْهَا يَرْجِعُ الْغَالِي»؛ ما تكيه‌گاه ميانه‌ايم؛ كُندروان بايد به آن بپيوندند، و تُندروان بايد به سوى آن برگردند.

از نشانه‌هاى زندگى سالم و رو به كمال، زندگى مبتنى بر اعتدال و ميانه‌روى است و آنجا كه افراط و تفريط حكومت مى‌كند، زندگى، ناسالم و رو به نابودى است، چنانکه در خطبه 222 آمده است؛ «مَنْ أَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَيْهِ، وَ بَشَّرُوُهُ بِالنَّجَاةِ؛ وَ مَنْ أَخَذَ يَمِينًا وَ شِمَالاً ذَمُّوا إِلَيْهِ الطَّرِيقَ، وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَكَةِ»؛ آنكه راهِ ميانه را پيش گيرد، بستايندش و به نجات مژده دهندش و آنكه راست روى يا چپ روى را پيش گيرد، روش وى را زشت شمارند و از تباهى‌اش بر حذر دارند.

در منطق دين راه سلامت و سعادت فرد و جامعه از اعتدال و ميانه‌روى مى‌گذرد و براى سهولت شناخت و پاسداشت اين اعتدال و ميانه‌روى، پيشوايانى كه در همه عرصه‌هاى زندگى نمونه آن بوده‌اند، پيشاروى مردمان‌اند تا اين راه به درستى شناخته و طى شود.

در آموزه‌هاى امام على(ع) زندگى نيكو در پرتو اعتدال و ميانه‌روى به دست مى‌آيد؛ از اين‌رو لازم است براساس پنج منبع ياد شده آن را شناخت و پاس داشت. در آموزه‌هاى حضرت چنين آمده است: «عَلَيْکَ بِالْقَصْدِ فَإِنَّهُ أَعْوَنُ شَيْءٍ عَلَى حُسْنِ الْعَيْشِ»؛ بر تو باد به ميانه‌روى در امور  زيرا ميانه‌روى يارى‌كننده‌ترين چيز براى خوب زندگى كردن است. «منْ أَرَادَ السَّلاَمَةَ فَعَلَيْهِ بِالْقَصْدِ»؛ هر كه خواهان سلامت است، بايد ميانه‌روى پيشه كند.

از مهم‌ترين نشانه‌هاى زندگى سالم و رو به كمال، زندگى مبتنى بر اعتدال و ميانه‌روى است و آنجا كه افراط و تفريط حكومت مى‌كند، زندگى، ناسالم و رو به نابودى است، چنانکه در خطبه 222 آمده است؛ «مَنْ أَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَيْهِ، وَ بَشَّرُوُهُ بِالنَّجَاةِ؛ وَ مَنْ أَخَذَ يَمِينًا وَ شِمَالاً ذَمُّوا إِلَيْهِ الطَّرِيقَ، وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَكَةِ»؛ آنكه راهِ ميانه را پيش گيرد، بستايندش و به نجات مژده دهندش و آنكه راست روى يا چپ روى را پيش گيرد، روش وى را زشت شمارند و از تباهى‌اش بر حذر دارند.

هرجا و در هر مورد افراط و تفريط صورت گيرد، آسيب و تباهى به بار مى‌آورد و نتيجه آن، چيزى جز پشيمانى نخواهد بود، چنانكه اميرمؤمنان على(ع) هشداری داده است که در حکمت 181 آمده: «ثَمَرَةُ التَّفْرِيطِ النَّدَامَة»؛ نتيجه تفريط پشيمانى است.

اگر انسان خود را از این پنج منبع محروم سازد معلوم نیست در افراط و تفریط تا کجا برود و چه تباهی‌­ها به بار آورد. نمونه بارز گروه افراط کننده و تفریط کننده در دوران امیرمؤمنان(ع) خوارج نهروان‌اند. آنان هر که را که مانند ایشان نمی‌اندیشید تکفیر می­‌کردند و در فرجام کار خویش به تفتیش عقیده و کشتن مردم بی­‌گناه روی آوردند. خوارج اولیه از میان رفته‌­اند ولی روحیه آنان زنده است و مایه تباهی‌­های بسیار.

ادامه دارد...

گفت‌وگو از معصومه صبور

انتهای پیام
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
سید میلاد
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۲/۱۱/۰۳ - ۱۴:۰۸
0
1
بسیار عالی و آموزنده بود
ناشناس
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۲/۱۱/۰۳ - ۱۹:۵۹
0
1
عمر استاد طولانی باد
عبدی
|
Iran (Islamic Republic of)
|
۱۴۰۲/۱۱/۰۳ - ۲۰:۱۸
0
1
خیلی عالی بود ممنون از ایکنا
خداقوت
captcha