دریافت معنای عمیق و اثرگذاری بسیط واژه «معرفت» در جهان امروز که سایه مدرنیته بیشترین گستره را در حوزه زیست آدمیان این جهان اثیری به خود اختصاص داده؛ چنان تقلیل یافته که فاصله گرفتن از حوزه اندیشهورزی و پنداشت عمق معنای آن، ما را از بسیاری از معارف و مبانی تعالیبخش همین لغت ساده دور کرده است.
صدرالمتألهین، ملاصدرای بزرگ؛ بهعنوان یکی از قلههای شرح و تحلیل «عرفان اسلامی»، مسیر حصول به تحقق کمال عرفان و درک معرفت آدمی از جهان هستی و خالق این جهان اثیری را گذر از معبر «کشف» و «شهود» میداند. اما گویی جز دامنه اندیشمندان، محققان و علما؛ دیگران فراموش کردهاند که بنا به قول معتبر و نامآشنای ملاصدرا شرط عِلی کسب معرفت؛ «هدایت الهی» و شرط میانجی آن «تقوای الهی» است.
پس در مسیر تحقق این دو مهم نیاز به شناخت مراتب معرفت (شک، ظن و یقین) و منابع دریافت معرفت (وحی، الهام، عقل، قلب، فطرت، طبیعت، انسان و تاریخ) هستیم. اینها محقق نخواهد شد مگر آنکه به اسباب و ابزار معرفت یعنی «تدبر در قرآن»؛«خردورزی (تعقل/تفکر)»؛ «حس»؛ «کشف و شهود»؛ «عبرتگیری» و «تأسی به سیره اهلبیت(ع)» مسلح باشیم.
تمامی این مبانی چون پلههایی است که از گام نخست تا رسیدن به آن «معرفتی» که ملاصدرا در «اسفار اربعه» و «برهان صدیقین» به آن اشاره میکند تجلی و آینهگردانی است که به بیان و گواه خود او در سایه همنشینی با «قرآن» و تدبر در «قرآن ثانی» یا همان «نهجالبلاغه» محقق خواهد شد.
سیزدهم ماه رجب میزبان تولد اَبَرمردی است که چه مسلمان شیعه و سنی؛ چه دیگر مردمانی که در مسیر جایگاه کسب معرفت از تجربهای اندک تا غرق شدن در ژرفا و عمق معنای آن از هر دین، نژاد، زبان و فرهنگی به تلاش و تمنا نشستهاند؛ بیتردید بهنام مولای متقیان، امیر قرآن، علیبنابیطالب(ع) تاسی کرده و دست یازیدهاند.
برهمین اساس است که در قالب گفته بسیاری از پژوهشگران، شارحان و مفسران کلامالله مجید؛ نهجالبلاغه برادر کتاب آسمانی مسلمانان شناخته میشود و در اوج فصاحت و بلاغت بازتابی از سلوک و منشِ اَبَرمردی است که در هر بزنگاهی در مسیر معرفتجویی و تحقق معنای ناب عرفان میتوان او را نمونهگون و نادر برشمرد. شناخت همین مهم است که باعث شده نهجالبلاغه به بیشاز 18 زبان بینالمللی ترجمه و در حوزه زبان فارسی نیز 100 مترجم در راستای انتقال مبانی معرفتبخش و بصیرتافزای آن دست به قلم برده و به زبان فارسی این اثر را به ترجمان نشستهاند.
اما در پس گذار قرون و همان چنبره مدرنیته که در ابتدای این سیاهه ذکرش رفت؛ نسل جوانِ امروز در سایه همنشینی با فضای رسانه، در قالب تعدد و تشتت زبان رسانههای مختلف و غوطهور بودن در فضای مجازی با جهان بدون مرزش؛ به گویش، بینش و نگرشی رسیدهاند که روایتهای مطنطن، ثقیل و سنگین مترجمان نهجالبلاغه در قالب ارائه مبانی معرفتبخش این اثر سترگ در ارتباطگیری با این نسل و زبانش گاه راه بهجایی نبرده و حتی باعث فاصله گرفتن جوانان از چنین دست از آثار هویتبخش در مسیر «مبانی معرفتی» آدمی شده است.
برهمین اساس است که وقتی 14 فروردین 1402 خورشیدی همزمان با برگزاری نمایشگاه بینالمللی قرآن؛ مجلد پنججلدی با عنوان «نهجالبلاغه جوان، بر شانههای اقیانوس» به قلم حجتالاسلاموالمسلمین علی رهبر اسلامی، محقق و پژوهشگری که بیشاز 40 سال از عمر خود را در بستر انس و همنشینی با نهجالبلاغه و قرآن گذرانده و در ساحت عضو هیئت علمی گروه معارف اسلامی دانشگاه صنعتی اصفهان در پس همراهی پرسشها، مناظرهها و طرح شبهاتی که جوانان و دانشجویان با او مطرح کردهاند؛ تصمیم گرفت تا فصلی از زیست پژوهشی، علمی و حوزوی خود را بر ساحت و گویش زبان نسل امروز جوان جامعه در مسیر انتقال مبانی معرفتی نهجالبلاغه استوار کند؛ حاصل ترجمان آن مجموعه مجلداتی در ساحت زبانی ادبی، شیوا، سلیس و متکی بر جهان زبانی جوانان امروز شد.
حال به مناسبت میلاد باسعادت مولای متقیان حضرت علی(ع) در قالب همنشینی بسیط و عمیق با حجتالاسلام رهبراسلامی از مناظر مختلف به جهان و ذات ادبیت ادبیات نهجالبلاغه و مبانی معرفتبخش آن در حوزههایی که مورد دغدغه جوانان امروز است به گفتوگو نشستیم.
آنچه در ادامه از خاطر شما میگذرد بخش نخست این گفتوگو و متکی بر دلیل انتخاب مسیر ترجمان مجدد نهجالبلاغه با اتکا به زبان ادبی و انتخاب مخاطبان هدف جوان؛ شکلگیری مفهوم مبانی عرفان که یکی از اصلیترین دغدغههای جوانان در سیر تکوین شخصیتی آنها در به شمار میرود با بهرهگیری از زبان نهجالبلاغه با عنوان بازتابدهنده فرمایشات اَبَرمردی است که خود تجسد عینی و حقیقی عرفان کامل است. این عینیتبخشی به کمال «معرفت» و دستیابی به تکامل «عرفان» در اسوهای چون امام اول شیعیان به جایی میرسد که خود به نحلهای فکری در ساحت اندیشمندان جهانی با عنوان «عرفان علوی» بدل میشود. مسیری که گاه در پس عدم انتقال درست مبانی عمیق و دقیق به نسل جوان شاهد بروز آسیبهایی چون حرکت جوانان به سمت عرفانهای التقاطی و نوظهوری بودهایم که آسیبهای آن نهتنها بر یک نسل که در صورت عدم جلوگیری از کجرویهای آن بر نسلهای بعدی نیز به شکل مخربی اثرگذار خواهد بود.
در ادامه بخش نخست این گفتوگو را در قالب زبان و روایتی صریح، دقیق و متقن از زبان حجتالاسلاموالمسلمین علی رهبراسلامی از خاطر میگذرانید.
ابتدا ولادت امیر مؤمنان و ولادت امیر آیات قرآن؛ حضرت علیابن ابیطالب(ع) و همینطور روز شریف مرد و پدر را خدمت تمامی همرهان خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) تبریک و شادباش عرض میکنم.
اما در پاسخ به پرسش شما بگویم که در دوران دبیرستان جرقهای در ذهن من با آهنگِ گویش شیرین اصفهانی زده شد که «نمیخواهی درک کنی که خداوند در قرآن چه برای تو دارد؟»؛ این اتفاق در 14 سالگی برای من روی داد. یعنی دقیقاً 51 سال پیش! و بعد شروع کردم به خواندن و فهم قرآن و به فاصله کمی با نهجالبلاغه به شرح و ترجمه «فیض الاسلام» با آن خط زیبای «طاهر خوشنویس» آشنا شدم. این اثر با آن پرانتزهای استناد به آیات در ذهنم حک شده است و هیچگاه فراموش نمیشود.
آرامآرام، در سال 1353 به قم مشرف شدم، در 16 سالگی شروع به درس حوزوی کردم و تا امروز که با شما گفتوگو میکنم عمده کارم غیر از تدریس در دانشگاه در سه دهه اخیر؛ به فعالیت در طول 32 سال در رسانه ملی؛ نگارش 23 جلد کتاب که 3 جلد آن دفتر شعرم است و بیشاز یک دهه فعالیت در فضای مجازی معطوف بوده؛ سرانجام در 60 سالگی به این نتیجه رسیدهام که ترجمه باید از ویژگیهای بسیار متعددی برخوردار باشد. نخست آنکه فرد باید اشراف نسبی به قرآن داشته باشد.
اجازه میخواهم این نکته را بگویم که در آغاز مسیر ترجمه نهجالبلاغه کمی دلهره داشتم، تا اینکه دیدم مرحوم آیتالله بهجت به این مسئله اشاره کردهاند که «بدون قرآن نمیتوانید بهنیکی نهجالبلاغه را درک کنید.» چرا؟ چون وقتی سخنرانی به منبر میرود و منبر او تمام میشود؛ نفر دومی که ادامه او به منبر میرود، ناظر به صحبت سخنران اول صحبت میکند.
امیرمؤمنان در نهجالبلاغه ناظر به قرآن صحبت فرمودهاند و لذا من در شرح پنججلدی «بر شانههای اقیانوس»، 747 آیه را تفسیر کردهام. در کنار آن به شکل عمیقی به این مهم باور دارم که نهجالبلاغه، خود یک دوره تفسیر قرآن است. بحث اشراف بر قرآن مرا واداشت تا پای به وادی ترجمه نهجالبلاغه بگذارم.
دلیل دوم آنکه دیرینه این ماجرا در حوزه آموزش و دروس حوزوی من را بر این مهم استوارتر کرد. در قم «آیتالله دینپرور» و «آیتالله حائریشیرازی» اساتید نهج ما بودند و در همراهی با این بزرگان به حفظ آن پرداختم. قبل و بعد از انقلاب هرکجا میرفتم در صحبتهایم یا اشاره به قرآن بود یا نهجالبلاغه!
نکته دیگر آنکه به شخصه از ادبیات توصیفی بسیار لذت میبرم و یکی از بهجتهای من دیدن این روایت است که «آیتالله حسنزاده آملی» در «منظومه معرفت» آوردهاند که: «اهل بهشت به دو زبان تکلم میکنند، عربی فصیح و فارسی دری» و این شوق و اشتیاق که در عربی بود در یکسو و از سوی دیگر زبان فارسی، همه و همه دست به هم داد تا در نهایت در 60 سالگی با پشتوانه همنشینی و انس با قرآن، سه دهه تدریس در دانشگاه صنعتی اصفهان، مواجهه با پرسشهایی که میشد، شبهاتی که مطرح بود و گاه بحثهایی که در مناظرهها شکل میگرفت؛ در سایه تفألی به قرآن کریم و یک رؤیای صادقه که بسیار پرابهام بود، با یاری و نام پروردگار نهجالبلاغه را در 20 آبان 1397 در دست گرفتم و کار ترجمه؛ شرح روبهرو و استخراج پیامها را آغاز کردم. حدود دو سال و 7 ماه کل این کار در پنج جلد به سامان رسید.
آقای دکتر خسروپناه در 14 فروردین 1402 در نمایشگاه بینالمللی قرآن، قبل از صحبتهای خود به بهانه رونمایی از این مجموعه در نمایشگاه از من سؤال کردند که «چه شد شروع کردی به ترجمه نهجالبلاغه؟»؛ گفتم: هر چه در شرحها بر این اثر گشتم دیدم مخاطب جوان در کمتر مورد توجه قرار گرفته است و من این کار را آغاز کردم و اسم آن را گذاشتم «نهجالبلاغه جوان، بر شانههای اقیانوس.» خدا را شاکرم که به حمد الهی این پنج جلد از آن زمان به شکل مکرر چاپ میشود.
برای ترجمه نهجالبلاغه با تاکید بر زبان ادبی، نگاه زیباییشناسانه و متکی بر روایت ادبی با محور زبان، بینش و نگرش جوانان امروز، بین 14 تا 16 ویژگی از انگیزهها برای گام گذاشتن در این وادی را برشمردم. نخست؛ «مخاطب جوان»، دوم؛ «شبهات»، سوم؛ «آمیخته کردن قرآن و نهجالبلاغه»، چهارم؛ «استخراج پیامها» و دیگر مولفهها که همگی در این پنج جلد جمعآوری شده است. کل این مجلد پنج جلدی شامل 1353 با نمایههای جلد پنجم میشود. قریب به نصف این صفحات به شرح و در انتهای صفحات شرح پیامهایی را آوردم که امیر مؤمنان در جملاتشان میخواستند آن مطالب و مفاهیم را برجسته کنند. همچنین دنبال آن بودم تا به شبهات پاسخ داده شده باشد و در عین حال سعی کردم تمام کوشش خود را به کار برم تا در مسیر ترجمه از واژههای فارسی و واژههای لطیف که گاه آدم را به شوق میآورد استفاده کنم.
به عنوان نمونه، فرض کنید میخواهیم بگوییم «پایان کار بدکاران»؛ من میگویم «فرجام فاجران»! وقتی ما لغت زیبایی در فارسی بهنام «فرجام» و یک لغت زیبا در عربی داریم بهنام «فاجران» داریم، همنشینی این دو میشود تمثیلی بر آیه 10 «سوره روم»؛ جایی که خداوند فرموده: «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوأَىٰ أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ» (آن گاه بدترین سرانجام، سرانجام کسانی بود که مرتکب زشتی شدند به سبب اینکه آیات خدا را تکذیب کردند و همواره آنها را به مسخره میگرفتند)... و در ادامه مسیر هم تمام کوششم را برای روایت ادبی و تحقق نگاه زیباییشناسانه در ترجمه این اثر با هدف و رویکرد توجه به مخاطبان جوان معطوف کردم.
در پاسخ به ارجاع به نکتهای میدهم که کمتر در گفتوگوهای پیشین به آن اشاره کردهام. حال برای مخاطبان ایکنا عرض میکنم. ببینید؛ شما ترجمه استاد «سیدجعفر شهیدی» از نهجالبلاغه را در دست دارید، ولی خطبه 222 آن که بر بلندای عرفان است، خطبه 221 که درباره مردگان است، خطبه 10 که توصیهها به «محمد حنفیه» است و خطبه 27 که گدازههای مولا از بیتفاوتیهایی برخی از مسلمانان موجب شد که ایشان به اوج ناراحتی برسند را با یکدیگر از نظر درونمایه و محتوا مقایسه کنید.
حال از باب تجربه یا حل تمرین میگویم که دوستان بروند و ببینید که چگونه باید اینها را ترجمه کرد و چگونه ترجمه شدهاند. وقتی خطبه 222 را ترجمه میکردم با خود گفتم که «علی رهبراسلامی» این اوج عرفان است؛ پس نمیتوانی در ترجمه آن از واژههای خشن استفاده کنی! یا از واژههایی که در نبرد بهره میبردی، اینجا نمیتوانی بهره ببری! اینجا در این خطبه (خطبه 222 نهجالبلاغه) شاهد فضای وصل و انقطاع هستیم. یا در خطبه 27 فضا به کل متفاوت است. در این خطبه گدازههای خشم امیرمؤمنان به خاطر بازتاب بیتفاوتیها را شاهد هستیم؛ پس در ترجمه آن باید از واژههای «غیرت برانگیز» استفاده شود.
بیتعارف میگویم کمتر در ترجمههای نهجالبلاغه توجه این موضوع را حس کردهام.
جرقه این مسئله از کتابم با نام «قطرهای از فرات عاشورا» زده شد.
بله؛ دقیقا! در سال 1372 اولین اثرم (قطرهای از فرات عاشورا) را خدمت «آیتالله مصباح» بردم و گفتم که کاری و اثری اینچنین درباره عاشورا انجام دادهام. ایشان بیشاز یک ساعت زمان برای خواندن این کتاب گذاشتند، توصیههایی فرمودند و قسمت آخر این اثر با عنوان «جرقههایی از خرمن آتش» که شرحی بر خطبه حضرت زینب(س) است را در حوزه انتخاب زبان، لجن و فضای ادبی مورد توجه ویژه قرار دادند. آنجا به این نتیجه رسیدم که گاه باید که ما حالت خطیب و گوینده را در واژههای ترجمه لحاظ کنیم.
این جرقه 30 سال پیش برای من زده شد و به لطف پروردگار در کل این پنج جلد؛ توجه، بازنمایی و تحقق این دغدغه و مسئله در این پنج جلد مشهود است.
در این متن پرانتزها یا هلالهایی که گشودهام تلاشی برای رفع شبهه جوان در مواجهه با معانی برخاسته از متن، موضوع و محتوا است.
آقای علی معلم درباره قرآن میگوید «آیهها قفل و کلیدند بههم بربسته / تو کلید از ید دونان طلبی پیوسته؟»؛ یعنی تو جوان میروی سراغ افرد دون و بیمقدار تا تفسیر کلام مولا یا قرآن را دریابی؟! وقتی منبعی چون قرآن یا خود نهجالبلاغه وجود دارد، چرا باید سراغ افراد دون و کوچک رفت؟! تنها اندکی غور، تفحص و مداقه در این منابع لایزال معنی میتواند پاسخ دهنده به هر پرسشی و برطرف کننده هر شبههای باشد. به شرطی که به اهلش واگذار شود و زبان در ترجمان به عمق معنا دست یافته باشد.
در کنار چهار موردی که پیشتر به آن اشاره کردم، بیش از 10 مورد دیگر از این دست ویژگیها برای پای گذاشتن در مسیر ترجمه نهجالبلاغه برای من فرض بود. تمام تلاش خود را انجام دادهام تا با اتکا به این ویژگیها بتوانم ترجمهای متفاوت از کلام امیرمومنان(ع) در متن نهجالبلاغه را به مخاطبِ جوان و پرسشگر امروز ارائه دهم.
ما یک درختی داریم یا تنهای تنومند که ریشههای آن استوار در زمین است و شاخههای آن رو به آسمان است. این درخت و در تمام چهارفصل با اجازت، تمهیدات و اذن پروردگار پرمیوه و پرثمر است. اسلام یک درخت تنومند است که در خاک ریشه دارد و باید شاخههای آن به سمت آسمان باشد. میوههای درخت معارف اسلام را عرفان مینامیم.
کسی به من گفت رابطه اخلاق و عرفان را چگونه میبینید؟ گفتم شاخهها و ساقههایی که آمادگی میوه دادن دارند؛ این میوه همان عرفان است. لذا فرد نمیتواند بگوید که من میخواهم اخلاقی بمانم! این درست مانند فردی است که میخواهد بگوید که من فقط میخواهم شاخه و ساقه باشم؛ درختی بیدی باشم که میوهای نداشته باشم. برای هر انسان میوه و ثمر دادن مقرر شده است. در قیامت وقتی افراد را وضعسنجی و توزین میکنند، میگویند که چقدر مفید بودی؟ چقدر آثار داشتی؟ چقدر دستگیری کردی؟
در مواجهه با «عرفان علوی» معارفی به دست ما میرسد که ما در کتاب «سیر و سلوک علوی» که بنیاد بعثت آن را چاپ کرده است تمامی مولفههای آن را قالب 16 درس مطرح کرده و در آن تأکید شد که عرفان نظری و عرفان عملی در نهجالبلاغه وجود دارد. به بیانی ساده میتوان گفت تندیس عرفان در نهجالبلاغه را میتوان رصد کرد. اما خیلیها این مسئله مهم را متوجه نمیشوند!
بگذارید مثالی بزنم؛ یک بار فردی میگفت که امامخمینی(ره) در عرفان عملی رشد بسیار بالایی داشتهاند. خطاب به او گفتم؛ عرفان نظری و عرفان عملی همهاش در کتاب است. بفرمایید حضرت امام(ره) در عرفان بالنده شده است. عارف همان است که عرفان در او تجلی پیدا میکند. وقتی به کتابها سر میزنیم یک سری امرها، پندها و بایدهایی در زمینه انسان و عرفان وجود دارد که آن «هستها»، عرفان نظری و «بایدها»، عرفان عملی است. اینها همه در کتاب است. اما فرد در بیرون باید مجسمه عرفان شود.
اگر کسی چون مولای متقیان، حضرت امیر مومنان علی(ع) که دَم از عرفان میزند، اَبَر مردنی است که راههای آسمان بر او گشوده بود. فردی بود که با صراحت فرمود که راههای آسمان و مسیرهای افلاک برای من از کوچهپسکوچههای کوفه آشناتر و آشکارتر است و من آن مسیر آسمانی و افلاکی را بهتر از مسیر زمینی و اثیری میشناسم. اگر ارض (زمین) را میخواستم، دانش و علمم بر آن مشرف است اما آسمان را انتخاب کردم.
دیدگاهی درباره علم امام معصوم وجود دارد که «علامه مجلسی» اقوال متعدد را در این باب مطرح کرده و بهترین قول را از زبان مرحوم آقای فلسفی برگزیده است. جایی که زندهنام آقای فلسفی گفته که «معصوم وقتی اراده کند، بر خط میشود.» ما 4000 زبان در کره زمین داریم؛ امام زمان(عج) لحظهای که اراده کند به زبان هندی صحبت کند، صحبت میکند. لذا ائمه اطهار(ع) در ملاقاتهایشان، در زمان حیات یازده امام و خود رسول خدا(ص) جملگی با لهجههای مردمی صحبت میکردند.
حضرت علی(ع) فرمود که آن بالاها را خواستم و کشف کردم! وقتی رسول خدا(ص) از معراج بازگشت میگویند که امیرالمؤمنین(ع) خدمت رسول خدا عرض کردند که: «شما اسرار معراج و رویدادهایش را میفرمایید یا من بگویم.» وقتی مولای متقیان نزد حضرت زهرا(س) میآیند، ایشان فرمودند: «شما شرح میدهی یا من شرح دهم؟» این فقط یک نور نبود که بالا رفت. «کلهم نورٌ واحدٌ»؛ بر همین است که ما در «زیارت جامعه کبیره» میگوییم که شما انواری بودیم در عرش پروردگار که عرش کل هستی را احاطه کرده است.
ما نمیتوانیم بگوییم که من نمیخواهم عرفانی و اهل عرفان شوم. فوق دکترای معارف ما «عرفان» است. دکترای آن «اخلاق» است. یعنی تمامی این آموزهها را ما فرامیگیریم که متخلق شویم. رفتارهای متناسب از فرد متخلق سَر میزند. تمام این رفتارها برمیگردد به درون قوه محرکهای که داریم. آن قوه است که ما را وامیدارد که به عنوان نمونه دست چه کند؟ چشم چنان کند! مردی به بلندای حضرت امیر به احترام برگردد، خم شود، دست حضرت زهرا(س) را ببوسد. این عرفان را حتی اگر بخواهیم نیز نمیتوانیم کنار بگذاریم.
به تحقیق نکتهای درست و سنجیده است. اینجا همان مسئله هستیشناسانه و طرح چرایی نبود این «وحدت معنی» رُخنمایی میکند. متأسفانه باید به آسیبی اشاره کنم و امیدوارم که این بُعد از صحبتهایم به عنوان یادگاری از این مصاحبه برای خوانندگان ایکنا و آیندگان بماند.
ابراز تاسفم منوط به این مهم است که در مورد واژهها، «مغالطه» فراوان داریم. به عنوان مثال درمورد کلمه «آزادی»؛ هر جمعیتی برای خود تعریفی دارد. این آسیب سراغ «عرفان» نیز آمده است.
سر کلاس به دانشجویان خود گفتم اگر روزی دیدید بچهها در ایام تابستان که در کوچه مشغول بازی بودند و گفتند بیایید «عرفان بازی» کنیم، نباید تعجب کنید! چراکه آنها هم تعریف خاصی از عرفان دارند. این مسئله مهم و آسیب تلخ برای دیگر واژهها نیز افتاده یا درحال وقوع است.
اگر ما معتقد باشیم که جهان خالقی دارد؛ اگر معتقد باشیم که این خالق، ناظر است، زنده است، حکیم است و رئوف است؛ پس من انسان پرسشگر باید دربهدر دنبال سفیران بگردیم تا این صفات الهی متجلی شده در عالم را هر آینه برای ما معنا کرده و نشانمان دهند. باید پیگیر این مهم باشیم که خدایا خودت را به ما معرفی کن؛ اگر معرفی نکنی رسولت را نمیشناسیم! من مانند «ابوذر» و «سلمان»، میخواهم درک کنم که این عالم خدایی دارد. میخواهم این خدا با چنین ویژگیهایی که جهان هستی را آفریده درک کنم. جهان هستی که به قول آن ظریف «اگر یک ذره از آن را برگیری از جای فرو ریزد همه عالم سراپا!»؛ آیا خالق چنین هستی و جهانی، سفیری برای من مردمان و بندگانش نفرستاده است؟ آیا من پیچیدهترم یا حیوان؟! من پیچیدهتر یا جن و فرشته؟ خداوند به ما فرموده که استعداد خلافت دارید. به همین سبب است که دربهدر دنبال پیامبر هستیم. وقتی پیامبر رحلت کرده و از دنیا رفتهاند، دربهدر دنبال کسی که مکمل او باشد میگردیم.
بارها گفتهایم که یک استاندار وقتی میخواهد برای 20 روز یا یک ماه به سفری مانند حج مشرف شود؛ کسی را جای خود برای مدیریت میگذارد که اشبه مدیران به خود باشد؛ شبیهترین مدیران به خودش باشد. آن وقت من انسان با تمام پرسشهایم در مواجهه با عظمت هستی، راز خلقت و درک ظرافتها و پیچیدگیهای آن که آفریده خدا است نباید دربهدر دنبال سفیر بگردم؟
در پِی همین جستجوها است که میبینم که انبوه روایات و انبوه احادیث وجود دارد. اینها را به ما گفتهاند و میدانیم. به همین دلیل است که به دنبال ائمه میآییم.
وقتی سراغ علیابن ابیطالب(ع) میرویم، میبینیم که او با خدایش میگوید «که چه انتظاری از او دارد»؛ این مهم و مسئله در صریحترین شکل ممکن در نهجالبلاغه مطرح شده است که باید معرفت پیدا کنیم. ایمان قوی داشته باشیم. باید متخلق شویم و باید عرفان را دریابیم.
آن زمان است که اگر نخواهیم و رَهرو نشویم، «نقش» پیدا میکنیم. گاه میشنویم که فردی در شهری بهدنبال استاد اخلاق میگردد و میگوید بهدنبال استاد عرفان نیستم! این همان مغالطهای است که ما در حوزه دریافت واژهها و معانی آن داریم. گویی فراموش کردیم یک عالِم اخلاقی اگر در حد کمال باشد قطعاً عارف نیز است؛ ولو اینکه «فصوص الحکم؛ محیالدین ابن عربی» را تدریس نکند.
وقتی بزرگان ما در یک کنفرانس بینالمللی حضور پیدا میکنند، زمانی که درباره «اسفار ملاصدرا» صحبت به میان میآید؛ مردم بلند میشوند، ایستادند تشویق میکنند، چرا که میگویند که عرفان ما برخاسته از متون ملاصدرا است. اما گویا فراموش کردهاند که ملاصدرا میگوید «من هر کار کردم از دامن قرآن و برهان کردهام»؛ گویا فراموش کردهاند که ملاصدرا «برهان صدیقین» را از دعای عرفه امام حسین برداشت کرده است!
با همه این برهانها و نشانهها پس چرا ما به سمت این حرکت میکنیم که شیطانپرستها چه میگویند؟! یا فلان عارفی که در برزیل حضور دارد، طرحها و فکرهایی داده است، از او پِیجوی عرفان هستیم؟! او چه میداند که خدا از مخلوق خود چه میخواهد؟ این مهم، درک و دریافت آن نیاز به تفسیر دارد نیاز به یک بحث مستوفی دارد.
اما جانِ کلام آنکه اگر عالم خدایی دارد، باید سفیر بفرستد. اگر سفیرش از دنیا رفت، باید سفیر زنده داشته باشد. این اصل مهم و متقن به جایی میرسد که در روایات اسلامی گفته میشود و معتقدند که «اگر دو نفر روی زمین باشند، یک نفر از آنها انسان کامل است.» با استناد به همین مولفه، بینش و نگرش است که به اندیشه میبالم؛ اگر یک دانشگاهی جای 20هزار دانشجو فقط یک دانشجو داشته باشد، دفتر اساتید آن فعال است، بهخاطر یک انسان! چون قرآن میفرماید: «اگر روح یک آدم بیگناه را از بدن جدا کردی، گویا روح همه انسانها را جدا کردهاید و اگر یک نفر را احیا کنید، گویی همه انسانها را احیا کردهاید.» متن و بطن این فرموده در ابتدای سوره نساء آمده است که همه از یک حقیقت هستیم.
اما متأسفانه در اثر معرفی نکردن درست و صحیح جاذبههای عرفان به نسل امروز، شاهدیم هر کس در این وادی به گوشهای میخزد. گرچه موجهایی را شاهد هستیم که گاه به عرفان واقعی در بطن آنها توجه میشود و الگوهای ذهنی نوجوانها را به خود معطوف میکند؛ اما ما در میان تمامی تئوریها و کتابها باید دنبال کتابهای جذاب و چیزی نیکوتر باشیم.
به پشتوانه به سه دهه تدریس در دانشگاه و 40 سال تفحص و مداقه با قطعیت میگویم که برای جذب جوانان به عرفان راستین چیزی بهتر از نهجالبلاغه پیدا نمیکنم و مکمل آن را در آیینههای روشناییبخشی چون دعای عرفه، مناجات شعبانیه و صحیفه سجادیه میبینم.
پایان بخش اول...
گفتوگو از امین خرمی
انتهای پیام