زندگی امیرالمومنین(ع) حاوی درسهای بسیاری برای امت اسلامی است و در هر زمینه و موضوعی میتوان رفتار و منش آن حضرت را به عنوان الگویی استوار به شمار آورد که حرکت بر اساس آن، سعادت و رضایت را برای فرد و جامعه به ارمغان میآورد. یکی از زمینههای درسآموزی از آن حضرت، عرصه مهم سیاست و حکمرانی است. بیگمان حکومتی که به نام اسلام تشکیل میشود شاخصها و معیارهایی دارد که با رعایت آنها میتوان مدعی تشکیل حکومت اسلامی بود و اگر آن معیارها در حکومت مورد توجه قرار نگیرد، کاری از پیش نخواهد رفت. خود حکمرانی محورهای کلانی را شامل میشود که حکمرانی در عرصه فرهنگ جامعه یکی از آنها است.
جامعه ایران در حال حاضر به جهت عوامل مختلف، درگیر چالشهای فرهنگی بسیاری است که سیاستگذاری در این عرصه را با دشواری روبرو کرده است و زمینه نارضایتی اقشار مختلف جامعه را فراهم کرده است. از این جهت ضروری است که به بررسی اصول و مبانی حکمرانی فرهنگی در اندیشه امام علی(ع) به عنوان الگوی حکمرانی موفق اسلامی بپردازیم.
به همین مناسبت با موضوع مولفههای حکمرانی فرهنگی در نگاه امام علی(ع) با بخشعلی قنبری؛ پژوهشگر نهجالبلاغه و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی همصحبت شدیم که حاصل آن را در ادامه میخوانید؛
دو مسئله مطرح است؛ یکی مبانی سیاستگذاری فرهنگی و دیگری اصول سیاستگذاری فرهنگی. در ابتدا باید بدانیم فرهنگ چیست. همه صاحبنظران گفتند فرهنگ مجموعه باورها، گرایشها و ارادههای معنوی انسانها است. اگر ما این تعریف را برای فرهنگ در نظر بگیریم مصادیق فرهنگ یا معنویت عبارت خواهند بود از علم، اخلاق، دین، عرفان و هنر. بنابراین ما در حوزه فرهنگ با پنج مقوله سروکار داریم. پایینترین درجه فرهنگ علم است، بالاترین درجه فرهنگ عرفان است، مابین اینها اخلاق و دین و هنر وجود دارد. حال باید ببینیم امیرالمومنین(ع) راجع به این مقولات چه مبانی داشتند.
«مبنا» پشتوانههای نظری هر مبحثی را میگویند یعنی هر بحثی را مطرح میکنید پشتوانه نظری آن را «مبنا» مینامند. ما هفت تا مبنا داریم که عبارت است از مبنای معرفتشناختی، وجودشناختی، خداشناختی، جهانشناختی، انسانشناختی، ارزششناختی و وظیفهشناختی. پس ما هفت مبنا میتوانیم داشته باشیم منتهی یادمان باشد این مبناها لزوما همهاش نیازمند بیان نیست. بنابراین این مبانی به دو دسته ضروریالبیان و غیر ضروریالبیان تقسیم میشوند یعنی یک دسته از این مبانی را باید بیان کرد ولی یک دسته دیگر را اگر بیان نکنیم مخاطب ما دچار مشکل نمیشود. حال سوال اینجاست که امیرالمومنین(ع) به سیاستگذاران فرهنگی چه مبانی ارائه کرده است؟
اولین مبنا معرفتشناختی است. حضرت علی(ع) در مبنای معرفتشناختی به سیاستگذاران توصیه میکند که شما باید از منابع معرفتی مطمئن استفاده کنید یعنی باید در سیاستگذاری فرهنگی منبع معرفتی شما مطمئن باشد. به عنوان مثال نباید در سیاستگذاری فرهنگی به روایات ضعیف استناد کنید. این یک مبنای فرهنگی است. مثلا کمیسیون فرهنگی مجلس میخواهد سیاستگذاری کند. یک نفر در آنجا میآید یک حدیثی را مطرح میکند مثلا میگوید پیامبر(ص) ما فرمود «الصلوه معراج المومن» و شما بر اساس این روایت سیاستگذاری میکنید ولی بعدا مشخص میشود که اصلا این حدیث نیست. شما به این روایت استناد کردید در حالی که این سخن، سخن محمدتقی مجلسی است، حدیث نیست. بنابراین شما بر اساس سخن محمدتقی مجلسی سیاستگذاری کردید، نه سخن پیامبر(ص). اینجا است که مبنای معرفتشناختی به کمیسیون فرهنگی مجلس توصیه میکند شما نمیتوانید بر اساس حدیثی که نمیدانید درست است یا غلط است سیاستگذاری کنید.
مثلا فرض کنید الآن لایحه حجاب و عفاف مطرح است. شما باید این لایحه را بر آیات و روایات و سیره درست مبتنی کنید؛ آن هم آیات بیّن و محکم قرآن، نه آیات متشابه و روایات غیر صحیح. قطعا اگر مستندات این لایحه یا هر لایحه دیگری صحیح نباشد مشکل پیش میآید؛ این یکی از مبانی است.
مبنای انسانشناختی را هم توضیح بدهم. در مبنای انسانشناختی سیاستگذاری فرهنگی باید به کرامت انسان احترام بگذارد. چرا؟ چون از نظر امام علی(ع) انسان کریمترین موجود خداست و شما نمیتوانید سیاستگذاری فرهنگی کنید که به کرامت انسان آسیب برساند. باز در مبنای انسانشناختی امیرالمومنین(ع) بحث تعالی و استکمال مطرح شده است. یعنی سیاستگذاری فرهنگی ما نهایتا باید منتهی شود به تعالی انسان و طی طریق کمال. فرض کنید من سیاستگذاری فرهنگی کردم و این امر باعث شد مردم درجا بزنند این از نظر مبانی نهج البلاغه مورد قبول نیست چون نهج البلاغه میگوید باید برنامهای تنظیم کنی که به تعالی انسان بینجامد.
یکی دیگر از مبانی انسانشناختی این است که برنامهریزی فرهنگی باید قابل تفهیم و تفهم باشد. آیا واقعا ما این را پیاده کردیم؟ من الآن را خبر ندارم ولی یک زمانی قرار شده بود در دبیرستان نهج البلاغه جزء متنهای درسی قرار بگیرد. لذا آمدند در انتهای کتاب قرآن اول دبیرستان متن ترجمه دکتر شهیدی از نامه 31 نهج البلاغه را گذاشتند. بعد برای دوم دبیرستان نیز ترجمه دکتر شهیدی از نامه 53 نهج البلاغه را گذاشتند. من از شما سوال میکنم، آیا دانشآموز اولین دبیرستان میتواند ترجمه دکتر شهیدی را از رو بخواند؟ چطور شما انتظار دارید با این دو تا درس دانشآموز اول دبیرستان با نهج البلاغه آشنا شود؟ کسی که یک صفحه از این ترجمه را بخواند میفهمد این ترجمه مخصوص رشتههای ادبیات فارسی دانشگاه در مقطع لیسانس است. خب این خطای بزرگی است. آن آقایی که این کتاب را تدوین کرده است به این مبنا توجه نکرده است. پس مبانی هفت مورد هستند و من چند مورد را مثال زدم تا متوجه شوید این مبانی چگونه باید باشد.
بحث بعدی من اصول حکمرانی فرهنگی است. در کتب لغت نوشتند «اصل» آن چیزی است که چیز دیگری بر آن بنا میشود. حال ما میخواهیم ببینیم اصول سیاستگذاری فرهنگی از نظر امیرالمومنین(ع) چیست. یکی از اصول، اصل ترویج تفکر است یا اصل ترویج تفکر فلسفی. شاید شما بپرسید آیا این مسئله در نهج البلاغه مطرح شده است یا نه؟ بله، نهج البلاغه ما را دعوت نمیکند فیلسوف شویم ولی ما را دعوت میکند که متفکر یا دارای تفکر فلسفی شویم.
اصل دوم به رسمیت شناختن حق المسأله است. حق المسأله یعنی انسان حق پرسش دارد. در آموزش و پرورش باید زمینه طرح پرسش وجود داشته باشد یعنی معلمها باید زمینه پرسش را برای دانشآموزان فراهم کنند تا دانشآموز راحت پرسش خود را مطرح کند. من از این بحث به عنوان آزادی مطلق پرسشگری یاد میکنم، آزادی مطلق، نه آزادی مقید. شما باید دانشجویتان آزاد مطلق باشد هر سوالی به ذهنش میرسد را مطرح کند برای اینکه وقتی دانشجو در کلاس بتواند آزادانه حرف بزند خالی میشود و معلم میتواند او را راهنمایی کند. اگر ما اجازه ندهیم دانشجو سوال خودش را مطرح کند این سوال را از همکلاسی خودش میپرسد. سواد همکلاسی دانشجو به اندازه دانشجو است ولی سواد معلم دانشجو به اندازه دانشجو نیست.
اصل سوم اصل نهادینه شدن اخلاق در جامعه است. شما باید طوری سیاستگذاری کنید که مردم به سمت اخلاقی شدن هدایت شوند. مثلا حضرت در نهج البلاغه میفرمایند: «إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا» یعنی اگر سخن بگویند راست میگویند. شما باید سیاستی بچینید که این اصل اخلاقی عمومی شود.
اصل چهارم اصل اخلاص است. وقتی سیاستگذار فرهنگی میخواهد سیاستگذاری کند باید کاری کند زمینه برای اخلاص فراهم شود و موانع برای ریاکاری به وجود بیاید. اینها جزء اصول هستند یعنی ما باید کاری کنیم اصول اخلاقی در جامعه نهادینه شود چون اسلام شعارش اخلاق است.
اصل پنجم توجه به متن و هدف دین است. فرض کنید ما میخواهیم روزه را در جامعه گسترش دهیم اما نباید گسترش روزه به روزهداری ظاهری محدود شود. در نهج البلاغه هست که چهبسا روزهدارانی که فقط شکمشان را خالی نگه میدارند یعنی روزه میگیرند ولی فقط شکمشان را خالی نگه میدارند، یعنی روزه آنها به تقوا منتهی نمیشود. اگر شما سیاستگذاری کردید و روزهدار زیاد شد ولی از میزان دزدها کم نشد یعنی سیاستگذاری فرهنگی شما غلط بوده است. الآن ما این همه دروس دینی در دانشگاهها داریم یا از دوم ابتدایی در مدرسه قرآن درس میدهیم. شما سراغ ندارید دانشجویی دوره لیسانس را گذرانده باشد ولی دو واحد اخلاق نگذرانده باشد. این دو واحد درس اخلاق اگر اثرگذار باشد جامعه را عوض میکند اما باید اعتراف کنیم که این دروس معنوی اسلامی چندان توفیقی نداشتهاند و اگر جوانان ما دین و اخلاق میآموزند بیشتر از هیئات مذهبی است تا از دروس دانشگاهی. به نظرم اینها موارد بسیار مختصری از مبانی و اصول سیاستگذاری فرهنگی از دید امام علی(ع) بود.
انتهای پیام