پیامبر اعظم، حضرت محمد مصطفی(ص) شخصیتی است که قرآن کریم او را رحمت للعالمین و اسوه حسنه معرفی کرده است؛ آنجا که فرمود: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا.
پیامبر(ص) توانست با خلق نیکو، انسانهای زیادی را به اسلام جذب کند در حالی که دشمنان و مخالفان او کم نبودند و از هیچ تلاشی برای مقابله با ایشان فروگذار نکردند. حال این سؤال مطرح است که شیوه پیامبر(ص) در جذب اعراب جاهلی به اسلام چگونه بوده است و آیا آن شیوه امروز میتواند راهگشای ما باشد؟ آیا روش ما در برخورد با ناهنجاریها صحیح است و چه مواجههای باید با قانون و قانونشکنی داشته باشیم؟
خبرنگار ایکنا در گفتوگو با حجتالاسلام و المسلمین هادی صادقی؛ استاد دانشگاه و رئیس مرکز توسعه حل اختلاف قوه قضاییه به بررسی این موضوعات پرداخته است که در ادامه بخش نخست این گفتوگو را میخوانید:
ایکنا ـ شیوه پیامبر(ص) در مواجهه با اعراب جاهلی چگونه بوده است با توجه به اینکه طبق گزارشات تاریخی اعراب به خاطر فرهنگ زمانه خود و نوع سبک زندگی و دوری از آداب و اخلاق متعارف، برخورد مناسبی با پیامبر(ص) نداشتند؟
ابتدا لازم است بحث مقدماتی در مورد جاهلیت بیان کنم؛ البته کلمه جاهلیت خودش معرف آن زمان است؛ جاهلیت یعنی دورشدن از همه موازین و بنیادهای عقلانی ولی معنایش این نیست که تمام عناصر جهل بر دوران قبل از اسلام، حاکم بوده است. به بیان دیگر اینطور نیست که عرب جاهلی از همه موازین اخلاقی دور بوده است؛ بله بسیاری از امور غیراخلاقی بین آنها رواج داشته است؛ نمونههایی از آن این است که تعصبات جاهلی داشتند و براساس این تعصبات، گاهی دستهبندیهای تند و تیز رخ میداده است و بدون حقطلبی و یافتن حقیقت با هم درگیر شده و جنگهای خونین آن هم بر سر یک چیز کوچکی برپا میکردند. این جهالت بزرگی است که داشتهاند؛ پس ریشه آن به تعصب جاهلی برمیگردد و این تعصب جاهلی آثار بسیار ویرانگری داشته و متاسفانه رواج هم داشته و قابل انکار نیست.
نوع دیگری از بیاخلاقی، داشتن نگاه بد و نامناسب به زنان و دختران بود؛ زنده به گور کردن دختران مشهور است. مسئله دیگر بتپرستی و شرک آنان است که به لحاظ اخلاقی کار بسیار زشت و ناپسندی است: ان الشرک لظلم عظیم. واقعا این کار ناپسند است زیرا انسان برای ولی نعمت عالم شریک قائل شده است؛ بزرگترین اهانتها است که انسان برای خدا شریک قائل شود. به لحاظ اخلاقی، اهانتی بالاتر از این وجود ندارد زیرا چیزی که هیچ ارزشی ندارد و نه توانی دارد و نه از خود دفاع میکند را با خدا برابر دانستهاند: يَا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ ۚ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ ۖ وَإِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبَابُ شَيْئًا لَا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ۚ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَالْمَطْلُوبُ؛ اگر یک ذباب و مگسی، چیزی از آنان بگیرد نمیتوانند از خود دفاع کنند و در این صورت چطور شریک برای خداوند قائل میشوند و این بزرگترین اهانت به خداست که خدای با این عظمت را با یک سنگ برابر بدانیم لذا قرآن فرمود: ان الشرک لظلم عظیم. زیرا به لحاظ اخلاقی این کار خیلی اهانتآمیز و عجیب است و اگر کسی مقداری عقل خود را به کار بگیرد میفهمد این کار در برابر خدایی که قدرت مطلق دارد بسیار اهانتبار است و حتی فهم این مسئله نیازمند دین هم نیست و خود عقل سلیم آن را درک میکند.
من فعلا فقط از منظر اخلاقی بحث میکنم وگرنه منظر کلامی و ... هم دارد؛ نمونه دیگر از ظلم و بی اخلاقیها بین اعراب جاهلی اطاعت بی چون و چرا از سران قبائل و کسانی است که با جهت یا بی جهت جزء سران قبائل شدهاند. آنها اطاعتهای جاهلی داشتند که به تعصب برمیگردد و آن هم خلاف اخلاق بود یا گاهی به زیردستان ظلم میکردند و نگاه طبقاتی بین آنان رایج بود؛ میگفتند سید قریشی و عبد حبشی؛ که سید قریشی بر عرش مینشست و آن یکی بر حضیض ذلت و خاک قرار داشته است؛ شبیه نظام کاستی هندوستان که چهار پنج طبقه دارند که عدهای مانند برهمنها بر صدر مینشینند و برخی در اوج فقر و ذلت و این هم نظام ظالمانه است لذا پذیرفته نیست اینگونه طبقاتی کردن جامعه و جای دادن انسان در طبقات مختلف در حالی که خودشان به لحاظ اخلاقی هیچ تاثیری در قرار گرفتن در یک طبقه نداشتهاند.
سیاه، سیاه به دنیا آمده است و خودش هم مقصر نیست و سیدقریشی هم فضیلتی ندارد که قریشی شده و برصدر نشسته است البته اگر کسی براساس فضیلتمندی بر صدر نشسته باشد باید در این جایگاه باشد ولی آنها شایسته اینجا نبودهاند و برصدر نشسته بودند.
پیامبر که مبعوث شدند با همه این ظلمها و بیاخلاقیها مبارزه کردند که بنده چند نمونه آن را عرض کردم. در طول 23 سال که پیامبری کردند توانستند جامعه مؤمن اخلاقی را شکل بدهند و بعد هم مدینهالنبی را برپا کردند؛ مدینهای که مدینه فضائل اخلاقی است. عمده خصیصیهای که مدینه را از جوامع دیگر جدا میکند همین خصیصه اخلاقی است و همه به تبعیت رفتار برادرانه پیامبر(ص) بود. اولین اقدامی که کردند بین مهاجرین و انصار سنت برادری ایمانی را پایهریزی کردند و ارتباط کاملا نهادینهشده اخلاقی بین آنان برپا کردند و براین اساس بود که میتوانستند در جنگها پیروزی به دست بیاورند.
به این ترتیب توانستند در مصیبتها تابآوری و از همدیگر حمایت کنند و در مسائل مختلف پیشرفت فوقالعاده داشتند تا جایی که در طول 10 سال پیامبر(ص) توانست با مشتی مهاجر پابرهنه بر دشمنان غلبه کند؛ اینها پابرهنه و با تن عریان به مدینه آمدند و گاهی برادران انصار به آنان لباسی میدادند تا بتوانند با آن نماز بخوانند. توانستند با دست خالی بعد از 10 سال کل قبائل اطراف و یهودیان خیبرنشین و سنگرنشین را تصرف کرده و زیر پرچم اسلام در بیاورند. قبائل اوس و خزرج و بنی نظیر و مناطق دور و نزدیک حتی تا یمن حکومت حضرت توسعه یافت و از طرفی به شامات و از طرف دیگر به عراق و ایران نزدیک شدند که بعد از رحلت پیامبر(ص) ادامه یافت. چه شد تا حضرت در این فرصت کوتاه توانستند اینقدر پیشرفت کنند و توسعه اسلام را رقم بزنند؛ مطمئنا هسته اصلی ایمان بود که برادری و اخوت و همیاری و همه مقولات اخلاقی را رواج داد و هسته قوی مردمی با روابط اخلاقی قوی شکل دادند و این هسته اخلاقی کار خود را پیش برد و همه جا را زیر پرچم اسلام قرار داد.
به عبارت دیگر هسته اصلی کار که در ضمن جنگآوری و نامهنگاری و تلاش سیاسی وجود داشت، بحث اخلاقی است که حضرت توانستند ایجاد کنند؛ معجزه بزرگ پیامبر در کنار قرآن، تربیت شخصیتهای برجستهای است که در کنار پیامبر(ص) قرار گرفتند و بزرگترین آنها حضرت علی(ع) به عنوان عدل و هم وزن قرآن کریم است و این معجزه به لحاظ اخلاقی، قابل مطالعه است و البته فقط هم ایشان نبودند و حسنین(ع) و فاطمه زهرا(س) هم بودند که این همه معصومین را تربیت کردند و از خانه خودشان هم که فاصله بگیریم سلمان و مقداد و ابوذرها و ... را تربیت کردند، حتی برخی که بعدها پیمانشکنی کردند در سرحد اخلاقیات قرار گرفته بودند. خیلی به یکدیگر کمک میکردند و موازین اخلاقی در آنان نهادینه شده بود و این معجزه بزرگ پیامبر(ص) است که جامعه را اخلاقی کرد. یاران و اصحاب ایشان خیلی اخلاقی زیست میکردند و به داد هم میرسیدند و آداب و سننی که ایشان پایهریزی کردند همگی بر پایه فضایل اخلاقی بود که درسآموز است.
اگر سنن النبی را ملاحظه کنید خواهید دید که بسیاری از امور اخلاقی بعد از ایشان رواج یافت؛ معجزه بزرگ پیامبر(ص) این بود که جامعه را اخلاقی کرد. البته اینگونه نبوده است که عرب جاهلی هیچ کار اخلاقی نداشته باشد، بخشهایی از اخلاق در میان آنان رواج داشت و پیامبر با اتکاء بر همان موارد آنان را جذب کرد مثلا با اتکا به سخاوت و بخششی که داشتند، آنان را جذب فرمود زیرا دعوت پیامبر(ص) این سخاوت و جود آنان را تقویت میکرد. مثلا با اتکا بر جوانمردی و بخشش و بزرگمردی و بزرگمنشی آنان را جذب کرده و مابقی مسائل اخلاقی را در وجود آنان تقویت یا ایجاد میکردند.
نمیتوان عرب جاهلی را مطلقا عاری از اخلاق دانست و البته خیلی مسائل غیراخلاقی هم بین آنان رواج داشته است. دعوت پیامبران اینگونه است که پیامبر(ص) عقل بیرونی است که کمک میکند به عقل درونی انسانها و عقل فطری که خداوند به صورت ذاتی به آنان اعطا کرده است؛ فالهمها فجورها و تقواها.
وقتی پیام عقل بیرونی منطبق با پیام عقل درونی ما شد آن را خواهیم پذیرفت وگرنه اگر تضاد داشته باشد و یا عقل درونی پیام عقل بیرونی را درک نکند نمیتواند آن را بپذیرد و تسلیم شود. بنابراین مردم اینطور نبودند که هیچ بهرهای از عقل نداشته باشند بلکه عقل درونی و فطری داشتند و وقتی پیامبر(ص) ایشان را دعوت میکرد آنها هم همراه میشدند.
ایکنا ـ شیوهای که پیامبر(ص) در آن دوران برای ترویج و تبلیغ اخلاقیات داشتند چگونه بود که به چنین موفقیتی دست یافتند؟
شیوه ایشان این بود که مردم را به غیر زبان جذب و دعوت میکرد؛ با عمل و اخلاق خودش، با گذشت و عفو و اغماض خودش. واقعا کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم، را رعایت میکرد. با خوبیکردن مردم را دعوت میکرد؛ اصل و اساس این اخلاق هم صداقت و امانتداری ایشان بود و محمد امین نامیده شده بود. صفت امین سبب شد تا مردم اعتماد کنند و حرفهای غیبی ایشان را که مردم نمیتوانستند با چشم ببینند و با حواس حس کنند بپذیرند. خدایی که قدرت دارد و مهربان است و ... ولی دیده نمیشود و بتهایی را که بتپرستان ساخته بودند پیامبر قبول نداشت و آنها را خراب کرد و فرمودند این بتها نماد خدا نیست پس حضرت حرف غیبی میزد و به راحتی این حرفهای غیبی را نمیتوان پذیرفت مگر اینکه چیزهایی در دست داشته باشد که اولین ویژگی «امانتداری و صداقت» بود؛ امانتداری و صداقت خیلی مهم است تا مردم اعتماد کنند مگر کسانی که عناد داشتند و میدانستند راست میگوید ولی جحود و مقاومت میورزیدند و نمیخواستند زیرا بار بروند و نمیخواستند ایشان را به رهبری بپذیرند و حرف حق پیامبر را قبول کنند زیرا با منافع نامشروع آنان در تضاد بود و میخواستند مردم را فریب بدهند ولی پیامبر(ص) با آنها مقابل میکردند و نمیگذاشتند به فریبکاری خود ادامه دهند.
رهبران شرک و نفاق و یهودیان فکر میکردند منافع نامشروع آنان به خطر میافتد ولی پیامبر(ص) با سرعت عموم مردم را جذب کردند؛ اهل مدینه با همین اخلاق و تواضع و سخنان و معارف نجاتبخشی که آنها را از تاریکی به نور دعوت میکرد، به او ایمان آوردند. مردم کمکم دیدند که راست میگوید و حرف درون آنها را میزند حرفی که خفته بوده و حالا بیدار شده است و با بیان و تذکر پیامبر(ص) بیدار میشدند. پس صداقت و اخلاق در عمل سبب شد تا مردم جذب اسلام شوند و دیگر هم اینکه حضرت سعی میکردند با روش تذکار و بیدارگری درونی حرکت کنند و مردم را به سمت خود دعوت کنند. یک عقل اخلاقی و عنصر اخلاقی درون افراد بود ولو جاهل بودند و غبار روی آن را گرفته بود، انذار حضرت سبب میشد تا این غبار کنار برود و بیدار شوند و حرف پیامبر(ص) را که منطبق بر حقایق درونی آنان بود میپذیرفتند.
پس تذکر مفید است و قرآن هم فرموده است: «فذکر انما انت مذکر» یا «فذکر فان الذکری تنفع المؤمنین». کسی که ایمان به غیب دارد بقیه تذکرات پیامبر هم برای او مفید واقع میشود. اینطور نبود که بخواهند از صفر شروع کنند زیرا امکان شروع نیست بلکه راه اصلی همان تذکر دادن و بیدار کردن فطرت خفته بوده است. بیدارسازی وجدانها تعبیر خوبی برای توجیه راهکار حضرت بود؛ ایشان وجدان اخلاقی افراد را تکان میدادند، مثلا قرآن کریم فرموده است: بای ذنب قتلت. این تعبیر تکاندهنده است چون سؤال میشود که این فرزند دختر چه تقصیری دارد که دختر شده است؟ و پدر او میفهمید که کارش غلط است البته برخی آنقدر گرفتار تعصبات جاهلی بودند که دیر میپذیرفتند. یا در بحث فساد و فحشاء معروف است که برخی از خانههای جاهلی پرچم داشتند و معروف به این مسائل بودند و حضرت با بیدارگری وجدان و یادآوری زشتی این کار آنان را برحذر میداشت یا مبارزه حضرت با شرک هم با روش مناسب صورت گرفت و عمدتا هم از طریق بیدارسازی و تذکار و ... بود.
ایکنا ـ آیا امروز هم شیوههای پیامبر(ص) که مبتنی بر عمل و تذکر بود برای جامعه ما سازنده و اصلاحکننده هست؟
بسیار کارساز است و یکی از اشتباهات ما بعد از انقلاب این بود که فکر کردیم باید با روش استدلال و منطق مردم را در خط دین نگه داریم و دین را تبلیغ کنیم؛ اشتباه بزرگ ما این بود که دروس معارف را به این روش تدریس کردیم ولی جای تبلیغ دین در رفتار عملی و تربیت است و تربیت با روشهای منطقی حاصل نمیشود بلکه عمدتا با روش عملی و اخلاقی به دست میآید و به تعبیر دیگر نوجوان و جوان ما وقتی یک روحانی با فضیلت و با اخلاق را ببیند و با او حشر و نشر داشته باشد و در گرم و سرد زندگی با او باشد و عملکرد مثبت او را ببیند صدبرابر بیشتر جذب خواهد شد تا اینکه بخواهد برهان صدیقین و نظم و ...را بخواند. این تفاوت روش پیامبرانه با روش فیلسوفانه است؛ البته روش فیلسوفانه در جای خود و برای دفع شبهه و مقابله با مباحث نظری مخالفان لازم است و بنده هم در کتابهایم این کار را کردهام و مخالف مباحث استدلالی نیستم ولی در جای خودش. جای آن اینجا نیست که بخواهیم برای تربیت دینی و اخلاقی فرزندانمان فقط از مباحث نظری استفاده کنیم. اینجا سیره پیامبرانه لازم دارد و بیش از استدلال، عمل و اخلاق و سلوک با مردم لازم دارد و این یک مجموعه حیاتبخش است؛ راه تبلیغ دین چیزهایی نیست که در کتابهای ما وجود دارد و تربیت دینی از دل آن بیرون نمیآید.
ایکنا ـ به هر حال در زمان پیامبر(ص) هم عدهای از همراه شدن با ایشان سر باز میزدند یا حتی مقابله میکردند. آیا در شیوهای که مبنی بر سیره پیامبر(ص) توضیح دادید تنبیه و مجازات هم وجود دارد؟
بله وجود دارد ولی اندک و حداقلی و اگر بگوییم 90 درصد تشویق است اغراق نکردهایم زیرا هزاران عمل تشویقی از پیامبر میبینیم ولی مجازات و تنبیه انگشتشمار و در موارد حداقلی است و روش ایشان ترغیب و تشویق و .. بوده است. انسانها بیشتر با شوق و انگیزه حرکت میکنند و ما باید این مسئله را در بچهها برانگیزانیم ولی اگر کسانی خلافهایی مرتکب شدند که با نصیحت و موعظه حل نمیشود باید تنبیه باشد ولی این موارد خیلی کم است. اینکه گاهی ما از تنبیه شروع میکنیم صددرصد غلط است. کجا اهل بیت(ع) از تنبیه شروع کردهاند؟
اصل تنبیه از تنبه و بیدارسازی گرفته شده است؛ بیدارسازی میکردند منتهی با برخی روشها مانند شرمندهسازی تا فرد به اشتباه خودش پی ببرد. گفته شده است که معلمی وقتی میدید شاگردانش درس نمیخوانند به خودش کتک میزد و میگفت من چه بدی کردم که نتوانستم شما را به خط کنم که تکالیف خود را انجام دهید... این روش، روش موفقی است.
ادامه دارد...
گفتوگو از عطاالله اسماعیلی
انتهای پیام