شهیدی که برات شهادتش را از اربعین گرفت
کد خبر: 4186190
تاریخ انتشار : ۱۵ آذر ۱۴۰۲ - ۱۰:۰۱
هر روز با یک شهید مدافع حرم/ ۲

شهیدی که برات شهادتش را از اربعین گرفت

شهید «ابراهیم عشریه» آنچنان سرسپرده شهادت بود که با آرزوی آن در سال ۹۴ راهی سفر اربعین شد و بعد از این سفر در متنی نوشت: «من برات شهادتم را در اربعین از امام حسین(ع) گرفتم»؛ پس از اعزام به سوریه، 35 روز از مأموریت او در منطقه العیس سوریه نگذشته بود که شهادت نصیبش شد.

شهید ابراهیم عشریهجهاددانشگاهی قم در نظر دارد یادواره ۳۲ شهید مدافع حرم این استان را با هدف معرفی و نهادینه‌سازی فرهنگ جهاد در میان جوانان امروزی در روز ۲۳ آذرماه جاری برگزار کند، در همین راستا خبرنگار ایکنا از قم با خانواده این شهدا در قالب «هر روز با یک شهید مدافع حرم» به گفت‌‌وگو پرداخته است که در دومین شماره ساره عیسی‌پور، از همسر شهید خود «ابراهیم عشریه» سخن می‌گوید. شهیدی که همیشه در پایان دست‌نوشته‌هایش عنوان می‌کرد «ابراهیم در این تاریخ در آروزی شهادت هستم»، وی آنچنان سرسپرده شهادت بود که با آرزوی آن در سال ۹۴ راهی سفر اربعین شد و بعد از این سفر، شهید در یک گزارش نوشت «من برات شهادتم را در اربعین از امام حسین(ع) گرفتم»، سرانجام او در یک مأموریت ۶۰ روزه که و به‌عنوان مستشار نظامی به سوریه رفته بود، با گذشت 35 روز از این مأموریت در منطقه العیس سوریه به مقام شهادت نائل آمد.

شهید ابراهیم عشریه فرزند شعبان، اول شهریور ۵۶ در نکا به دنیا آمد. سال ۹۲ کارشناسی ارشد را در تهران خواند. یکی از مربیان و اساتید تاکتیک فنون نظامی و فارغ‌التحصیل دانشگاه افسری امام حسین(ع) بود که به‌عنوان یک مستشار از قم به سوریه رفت و در همین جبهه نیز به شهادت رسید.

ایکنا - از آشنایی‌تان با شهید عشریه و معیارهایی که سبب شد ایشان را به‌عنوان همسر انتخاب کنید، بفرمایید.

اصالتاً مازندرانی و اهل شهرستان نکا هستم. به‌عنوان مربی و مسئول کانون قرآن اداره‌ تبلیغات اسلامی شهرستان واحد خواهران فعالیت می‌کردم. هر ماه واحد برادران و خواهران این کانون قرآن در جلسه‌ای گزارش کار و فعالیت‌های خود را با هدف ارتقای برنامه‌های فرهنگی ارائه می‌دادند. همسرم در جلسات کانون قرآن شرکت می‌کرد و همواره در زمینه برنامه‌‌های فرهنگی حضوری فعال داشت و از طرفی به‌واسطه کوچک بودن شهرستان با عموی بنده نیز آشنایی داشت، اما خودم به شخصه شناختی از شهید نداشتم و فقط می‌دانستم از نیروهای فعال کانون است.

بعد از گذشت چند ماه از طریق یکی از بستگان نزدیک شرایط آشنایی و خواستگاری فراهم شد. در آن زمان، آقای عشریه از نظر مالی شرایط مساعدی نداشت، اما اهل مسجد و نماز اول وقت بود و کتابخانه مسجد هم پاتوق او بود. پدرم توصیه داشت اگر چه ثروت و مال خوب است، اما در وهله اول ایمان و اخلاق ملاک است و کسی که این دو ویژگی را داشته باشد با توکل به خدا امکانات مادی را هم به‌دست می‌آورد.

آشنایی‌ام با شهید عشریه تا ازدواج یک سال طول کشید. وی بعد از ازدواج گفت که با شروع فعالیت در کانون قرآن از خدا خواسته بود با دختری که اهل خواندن قرآن و عمل کردن به آن است، ازدواج کند. به گفته خود شهید ملاک و معیاری که برای انتخاب همسر داشت، خانواده‌دار، اهل عمل به ایمان و داشتن اخلاق نیکو بود. صداقت از معیارهای بنده برای ازدواج بود که شهید این ویژگی را داشت؛ از طرفی این اطمینان را به من می‌داد که با توکل به خدا تلاش می‌کند که مرا خوشبخت ‌کند و همیشه به احترام دو طرفه تأکید داشت.

یکی از معیارهای من برای انتخاب شهید عشریه به‌عنوان همسر انس وی با قرآن بود، چراکه همین انس با قرآن و توکل به خدا باعث ‌شد که در زندگی صبور باشیم. از خداوند خواسته بودم که همسرم اهل انس با قرآن باشد و به شهید عشریه هم گفته بودم که ملاک من برای شروع زندگی مشترک این است که هر دو با قرآن انس داشته باشیم و از قرآن و اهل بیت(ع) جدا نشویم زیرا تا زمانی که در پناه قرآن باشیم بیشتر شامل لطف خداوند می‌شویم.

ایکنا - اخلاق و رفتار شهید در برخورد با شما چگونه بود؟

همسرم تأکید داشت که ما از دو خانواده با دو فرهنگ متفاوت هستیم و از طرفی شما خانم‌ها روحیه لطیفی دارید و زودرنج هستید، اما باید به همدیگر احترام بگذاریم و اگر خدای ناکرده از یکدیگر ناراحت شدیم نباید این مسئله را به نفر سومی چه از خانواده من و چه خانواده شما منتقل کنیم؛ فقط باید من و شما باشیم و در زندگی‌مان همه چیز را با هم شروع و با همدیگر تمام کنیم و اجازه ندهیم که حرمت بین ما شکسته شود. همچنین اگر در جمع خانواده مسئله‌ای پیش آمد آن را زمانی که تنها بودیم و با گفتار درست و با منطق حل کنیم و همواره در طول زندگی مشترک به این امر پایبند بودیم.

ایکنا - شما به‌عنوان همسر شهید رابطه ایشان را با والدین و خواهر و برادرانش چگونه دیدید؟

بعد از ازدواج به‌دلیل ادامه تحصیل همسرم در دانشگاه افسری به اصفهان رفتیم و بعد از اتمام دوره تحصیل وی در قم ساکن شدیم، بنابراین دور از خانواده زندگی می‌کردیم و شهید هم به‌واسطه شغلی نظامی‌شان کمتر فرصت داشت اما بر خود واجب می‌دانست در طول هفته به‌ویژه روز جمعه با پدر و مادر خودشان و همین‌طور پدر و مادر بنده تماس بگیرد و جویای احوال خانواده باشد.

همواره جویای احوال خواهران و برادرانش بود و آنان هم با شهید مشورت می‌کردند و ایشان را رازدار خودشان می‌دانستند؛ بعد از شهادت همسرم متوجه شدم که همیشه از مشکلات خانوادگی مطلع بود و برای رفع آنان تلاش می‌کرد اما به‌عنوان فردی امین و رازدار هیچ‌گاه این مسائل را با من مطرح نمی‌کرد.

ایکنا - رابطه فرزندان با پدر چگونه بود؟

پدر ستون خانواده است. شهید عشریه به‌واسطه شغل نظامی در بیشتر اوقات در کنار ما نبود، اما کیفیت حضور وی در خانه بسیار زیاد بود. حدود چهار سال قبل از شهادت در دانشگاه امام حسین(ع) در تهران تاکتیک فنون نظامی تدریس می‌کرد و عملا روزهای آخر هفته در خانه حضور داشت، اما خاطرات و کیفیت حضورش همواره در ذهن فرزندان ما هست.

ابراهیم در این تاریخ در آرزوی شهادت است

صبح‌های جمعه صبحانه را در مسجد جمکران می‌خوردیم و شهید عشریه در این محیط با فرزندانمان بازی می‌کرد. در خانه هم آن‌ها را بر دوش می‌گذاشت تا حدی با آن‌ها بازی می‌کرد که بچه‌ها خسته می‌شدند. همیشه می‌گفت نمی‌خواهد که فرزندانمان احساس کنند که چون کمتر در کنار آن‌هاست وظیفه‌اش را در قبال آن‌ها انجام نمی‌دهد.

ابراهیم ارتباط خوبی با فرزندانمان داشت و من نیز با یادآوری خاطرات، تفریحات و بازی‌های پدارنه شهید برای دخترانم یاد ایشان را برای آن‌ها همواره زنده نگه می‌دارم.

ایکنا - آیا قبل از شهادت، در مورد شهادت سخن می‌گفت؟

از ابتدای شروع زندگی مشترک با شهید عشریه یک دفتر خاطرات داشتم، وی گاهی اوقات برای من متنی را در این دفتر می‌نوشت و همیشه در پایان این دست‌نوشته‌ها عنوان می‌کرد «ابراهیم در این تاریخ در آروزی شهادت هستم»؛ سال ۹۴ راهی سفر اربعین شد و بعد از این سفر در تاریخ ۲۰ اسفند ۹۴ به سوریه رفت. شهید در یک گزارش نوشته بود من برات شهادتم را در اربعین از امام حسین(ع) گرفتم.

برای یک مأموریت ۶۰ روز به‌عنوان مستشار نظامی به سوریه رفته بود و با گذشت 35 روز از این مأموریت در منطقه العیس سوریه به مقام شهادت نائل آمد.

ابراهیم 10 روز قبل از شهادت یک بزرگی را در خواب دیده بود که به او می‌گوید شما به‌عنوان مدافع حرم حضرت زینب(س) شهید می‌شوید و حضرت زینب(س) شما را می‌پذیرند؛ این خواب را یکی از همرزمان شهید برای ما بازگو کرد.

ایکنا - رابطه شهید با امام زمان(عج) چگونه بود؟

همسرم با وجود مشغله‌های نظامی شب‌های چهارشنبه خادم جمکران بود؛ معتقد بود که باید فرزندمان را در فضای امام زمانی تربیت کنیم و نمونه آن اینکه هفته‌ای یک بار به جمکران برویم و به نحوی به فرزندانمان خوش بگذرد و خاطرات خوبی از این مکان داشته باشند که در سنین بزرگسالی مسجد جمکران مأوا و پناهگاه آن‌ها باشد.

شهید عشریه در نمازهای شب، توسلات و روضه‌ها اشعار کتاب فیض کاشانی را می‌خواند و ظهور آقا امام زمان(عج) را از خداوند می‌خواست. همچنین شب و روز جمعه نیت می‌کرد تا می‌تواند ذکر صلوات را بگوید تا قدمی برای ظهور امام عصر(عج) باشد.

ایکنا - آیا شهید اهل کمک خیر به دیگران بود؟

برای شهید مهم بود که به دیگران کمک کند و در شب 21 ماه مبارک رمضان چند سال قبل از شهادتش سرپرستی دو یتیم را بر عهده گرفته بود و ماهیانه مبلغی برای آنان واریز می‌کرد. همچنین بعد از شهادت همسرم متوجه شدم به همراه یکی از دوستانش برای چند خانواده ماهیانه خریدهایی را انجام می‌دادند.

ایکنا - مهم‌ترین وصیت شهید به شما چه بود؟   

شهید عشریه در وصیتنامه خود تأکید کرده است که از بنده راضی بود و امیدوار است که خداوند نیز از من راضی باشد و از من خواسته است که فرزندانمان را طبق رحمت مهربانی نبوی تربیت کنم.

ابراهیم همچنین در وصیتنامه خود آورده است که در من بلندهمتی، استقامت، زهد و ساده‌زیستی دیده است، درواقع همین باعث شد که من بتوانم شهید عشریه را به‌عنوان بهترین همراه در زندگی داشته باشم.

ایکنا - شیرین‌ترین خاطره خود با شهید عشریه را بیان بفرمایید.

یکی از بهترین خاطرات این بود که بعد از عروسی برای ماه عسل به مشهد مقدس رفتیم، اما پول برای مستقر شدن در هتل نداشتیم، رفتیم حرم زیارت و نماز خواندیم بعد راجع به آینده و زندگی و تربیت فرزندان صحبت کردیم و ماه عسل ما شد روز عسل؛ چون یک‌روزه برگشتیم.

ایکنا - آیا از آخرین ساعات قبل از شهادت ایشان اطلاعی دارید، اگر مطلبی در این خصوص دارید، بفرمایید.

یک هفته قبل از شهادت، همسرم زمانی که همراه فرزندانمان از مسجد به خانه آمده بودیم با ما تماس گرفت و گفت که مأموریتی دارند که شاید چند روزی نتواند تماس بگیرد. من هم همسرم را به خدا سپردم و گفتم هر زمان توانست با ما تماس بگیرد. با توجه به اینکه محل مأموریت شهید متفاوت بود از همرزمش جدا شده بود و از چند ساعت قبل از شهادتشان با خبر نیستیم.

ایکنا - چگونه از شهادت ایشان باخبر شدید؟

چند روزی از همسرم خبری نداشتم و شب شهادت وی خوابی دیدم و صبح صدقه کنار گذاشتم. همان روز دوستان شهید پیام دادند با این محتوا که خانم عشریه شهادت برادر ابراهیم عشریه را تبریک و تسلیت می‌‍گوییم.

باتوجه به اینکه پیکر همسرم مفقود شده بود از شهادت وی مطمئن نبودیم که البته بعد چند روز خبر شهادت وی تأیید و بعد از گذشت سه سال و نیم پیکرش شناسایی شد.

شهید عشریه عادت داشت که بعد از نماز روضه بخواند، می‌گفت این روضه‌ها و اشک‌ها به خانه برکت می‌دهد من نیز به تأسی از وی بعد از شنیدن خبر شهادتش با توکل به خدا و خواندن روضه و دعا از حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) برای خود و دخترانم صبر خواستم و تا امروز به دعای اهل بیت(ع) و لطف خاص حضرت زینب(س) و دعای شهید عشریه زندگی کردیم.

انتهای پیام
captcha