فلسفه پنهان ماندن زمان مرگ چیست
کد خبر: 4124752
تاریخ انتشار : ۰۹ اسفند ۱۴۰۱ - ۰۸:۱۱
حق‌شناس در جلسه تفسیر نهج‌البلاغه تبیین کرد؛

فلسفه پنهان ماندن زمان مرگ چیست

یک نهج‌البلاغه‌پژوه با بیان اینکه عمر یکی از مهمترین نعمت‌های الهی است، گفت: اصل وجود و عمری که عطا شده نعمت است اما پنهان ماندن میزان آن نیز نعمتی دیگر است.

محسن حق شناس

به گزارش ایکنا از قزوین، محسن حق‌شناس، استاد نهج‌البلاغه، در جلسه تفسیر نهج‌البلاغه در ادامه تفسیر قسمت هفتم خطبه ۸۳ به مرور سرمایه‌ها و انسان پرداخت و گفت: سخن امام در بخش پیشین به پایان رسید و حضرت بیست راهکار برای وصول به مقام تقوا بازگو فرمود. در ادامه به بخش جدیدی وارد می‌شود که در آن به سرمایه‌ها و داشته‌های آدمی اشاره می‌کند. در واقع امام در پی پاسخ به این پرسش است که انسان برای رسیدن به قله تقوا و تحقق تمام آنچه پیش از این گفته شد چه در اختیار دارد؟

وی اظهار کرد: آیا اگر خداوند انسان را به این راه دعوت کرده و از او خواسته تا به بالاترین حد در این زمینه برسد (تقوای الهی را رعایت کند) ابزار لازم را نیز در اختیار او نهاده است؟ بنابراین آنچه امام در این بخش می‌فرماید، مرور امکانات و توانایی‌هایی است که انسان در حرکت رو به کمال خود از آن سود می‌برد.

این استاد نهج‌البلاغه بیان کرد: امام در اولین گام به امکانات حسی انسان اشاره می‌فرماید و از میان تمام حواس پنج‌گانه حس شنوایی و حس‌ بینایی را بیرون می‌کشد. حقیقت آن است که این دو حس بیشترین نقش را در ارتباط میان انسان و جهان پیرامون بر عهده دارند؛ ذهن انسان از این دو راه تغذیه می‌شود و آنچه به صورت خام دریافت می‌کند، زمینه‌ای می‌شود برای پردازش فکری و تبدیل آن به حقایق معقول و این اولین گام در مسیر هدایت خداوند یعنی هدایت حسی است.

قوه شنوایی برای دریافت بهترین حقایق

وی ادامه داد: امام در ابتدا به قوّه شنوایی اشاره می‌فرماید «جَعَلَ لَکمْ أَسْمَاعاً لِتَعِی مَا عَنَاهَا» خداوند برای شما گوش‌هایی قرار داد تا آنچه را مقصود آن است دریافت کنند. واژه «عَناَهَا» از ریشه «عنِاَیَة» به‌معنای قصد می‌آید. واژه «تعِیَ» نیز از ریشهٔ «وَعْی» یعنی در خود فرو بردن، گرفتن و دریافت کردن است. پس امام می‌فرماید خداوند برای شما گوش‌هایی قرار داد تا آنچه را مقصود آن است دریافت کنند.

حق‌شناس گفت: در اینجا امام ضمن اشاره به نعمت شنوایی کارکرد درست آن را نیز بیان می‌کند؛ اینکه این نعمت برای دریافت آن چیزی است که مقصود و منظور آدمی است نه آن اموری که ارتباطی با او ندارد و در حکم ضایع کردن این فرصت گرانبهاست، فرصت آدمی محدود است و قرار نیست این فرصت محدود صرف اموری شود که به کار نمی‌آید.

وی تصریح کرد: چرا باید به امور بیهوده بپردازیم و چیزی را ببینیم یا بشنویم که فقط ذهن را مشغول و فضای فکر را اشغال می‌کند؟ انسان موجودی است هدفدار که برای تحقق این هدف یعنی رسیدن به کمال پا به این دنیا گذاشته است. پس تمام فرصت باید صرف رسیدن به این هدف گردد و در این راه هر چه زائد و غیرضروری است فرو نهاده شود.

این استاد نهج‌البلاغه تصریح کرد: امیر المؤمنین(ع) پس از نعمت گوش بلافاصله به نعمت چشم اشاره می‌فرماید «وَ أَبْصَاراً لِتَجْلُوَ عَنْ عَشَاهَا» و خداوند به شما چشمانی داد تا از شب‌کوری برهند و کم‌بینا نباشند. واژه «تجْلُوَ» از ریشه «جَلْو» به‌معنای پرده برداشتن و آشکار کردن است. واژه «عَشَی» نیز به معنای شب‌کوری است و درباره کسی به کار می‌رود که در شب دید خوبی ندارد؛ در عرب، کسی که در شب قدرت دید ندارد اما در روز خوب می‌بیند «أعشی» نامیده می‌شود. انسان به مدد این موهبت قدرت درک حقایق را دارد و اگر فضا تاریک و ظلمانی هم شود باز قوه دریافت آدمی به‌جای خود باقی است.

ویژگی‌های قوای شنوایی و بینایی

وی خاطرنشان کرد: سایر حواس انسان هم جایگاه خود را دارند؛ حس لامسه بویایی و چشایی اما سخن آن است که نقش بینایی و شنوایی با حواس دیگر قیاس شدنی نیست با این ۲ عامل است که بیشترین ادراکات حسی دریافت شده و خوراک لازم برای پردازش ذهن و درک امور معقول فراهم می‌شود. امام هم با پیروی از آیات قرآن در یاد کردن از این دو حس، شنوایی را مقدم می‌دارد. گویا ارزش دریافت‌های شنیداری بیش از دریافت‌های دیداری است و شنوایی نقش مهمتری در تربیت و تکامل انسان دارد.

حق‌شناس گفت: نکته شایان توجه آنکه از نظر ظاهری نیز چنین تقدمی برقرار است؛ اولین حسی که در وجود انسان فعال می‌شود حس شنوایی است؛ یعنی پس از شنیدن است که نوزاد چشم باز می‌کند و می‌بیند. در هنگام خواب نیز آخرین حسی که غیر فعال می‌شود شنوایی است و تا زمانی‌که گوش می‌شنود و فعال است آدمی به‌خواب نرفته است. در هنگام بیدار شدن باز اولین حسی که شروع به‌فعالیت می‌کند حس شنوایی است، در مرگ نیز همین قاعده برقرار است.

وی افزود: اما شرطی که امام برای شنوایی قرار می‌دهد، دشوار است؛ گویا اولین‌قدم برای توفیق در این مسیر استفاده درست از نعمت شنوایی است. گوش ابزاری برای رسیدن به تقواست به شرط آنکه آن را در درست‌ترین مسیر به کار گیرند.

این استاد نهج‌البلاغه اظهار کرد: شنیدنی‌های مطلوب آنهاست که مطلوب خالق هستی است و شنیدنی‌های نامطلوب در حکم صداهای آزاردهنده‌ای هستند که بر سلامت گوش تأثیر می‌گذارند و راه رسیدن به تقوا را سد می‌کنند. یکی از مهمترین آسیب‌ها در مسیر تقوا گوش سپردن به گناه است و این گوش‌ها هستند که زمینه را برای زبان‌های لغو فراهم می‌کنند و آنان را برای تاختن در میدان بیهوده‌گویی و غیبت و تهمت بر می‌انگیزند.

وی خاطرنشان کرد: گوش شنونده نباشد زبان نیز گوینده نخواهد بود. از این روست که پیامبر (ص) فرمودند شنونده غیبت یکی از دو غیبت کننده است. اگر کسی که می‌شنود، بلافاصله سخن غیبت‌کننده را قطع کند و از شنیدنش بپرهیزد زمینه گناه از بین می‌رود. او باید از خدا حیا کند نه از بنده خدا؛ اینکه بگوییم من شرم کردم و نتوانستم سخن طرف مقابل را قطع کنم پذیرفتنی نیست.

ساختار منسجم و هماهنگ انسان

حق‌شناس یادآور شد: پس از چشم و گوش امام در مرتبه سوم به کلیت جسم انسان اشاره دارد «وَ أَشْلَاءَ جَامِعَةً لِأَعْضَائِهَا» واژهٔ «أَشْلَاء» جمع «شِلو» عرب هم به بخش بخش بدن انسان «شلو» می‌گویند و هم به تمام بدن. در اینجا چون در ادامه خطبه به اعضا اشاره می‌شود پس «أشلاء» به‌معنای بدن‌ها و جسم‌هاست.

وی گفت: امام می‌فرماید که خداوند بدن‌هایی به شما انسان‌ها داد که اعضایش را در بر گرفته و برای آن‌ها جامع است. مراد از این عبارت آن است که به مدد این اعضا، انسان می‌تواند آنچه را در ذهن دارد عملی کند و در اطراف خود تأثیر بگذارد و مقصود خود را برآورد.

حق‌شناس بیان کرد: برای مثال دست ابزاری است قدرتمند برای تصرف در اشیاء این قدرت تصرف آنقدر زیاد است که از همه تصرفات انسان تعبیر به دست می‌شود. از همین‌جاست که دست را نماد قدرت می‌دانند «یَدُ اللهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ» دست قدرت خدا بالای دست‌های آنان است. خداوند دست ظاهری ندارد؛ اما در اینجا «یدالله» نماد قدرت خداست و این آیه بر استیلای مطلق قدرت خدا بر تمام هستی تصریح کند.

ویژگی‌های اعضای بدن انسان

وی افزود: در ادامه امام به ویژگی‌های مختلف این اعضا اشاره می‌کند. در ابتدا می‌فرماید: «مُلَائِمَةً لأَحْنَائِهَا» خداوند این اعضا را دارای انعطاف قرار داد تا امکان تغییر و تحول و پیچ و تاب داشته باشد. واژهٔ «مُلَائِم» به‌معنای سازگار ، واژه «أَحْنَاء» جمع «حنو» به‌معنای انعطاف است.

این استاد نهج‌البلاغه تصریح کرد: خداوند این اعضا را دارای انعطاف قرار داد تا امکان تغییر و تحول و پیچ و تاب داشته باشد و این انحنا و انعطاف منحصر به اعضای بیرونی نیست و در سلسله اعصاب و سایر اجزای درونی این ویژگی برقرار است و توانایی کامل به جسم انسان می‌بخشد و حصول به اهداف را میسر می‌سازد. تأمل در یک‌یک اعضای بدن انسان که چه کارکردی دارند و با چه نظم حیرت‌آوری در کنار هم نشسته‌اند بسیار درس‌آموز است.

وی ادامه داد: امیرالمؤمنین(ع) سپس می‌فرماید «فی ترکیب صُوَرِهَا» این اعضای هماهنگ در ترکیب و ساختار منسجم و یکپارچه بدن انسان قرار دارند. در حقیقت امام در اینجا به نظم اندام‌وار و سیستماتیک بدن انسان اشاره دارد. امام در بیان ویژگی بعدی جسم می‌فرماید «وَ مُدَدِ عُمُرِهَا» خداوند این اعضا را به‌نحوی قرار داد که در طول مدت عمر و تا زمانی‌که حیات انسان استمرار دارد کارایی داشته باشند.

حق‌شناس اظهار کرد: حضرت امیر در بیان ویژگی دیگر وجود انسان می‌فرماید «بِأَبْدَانٍ قَائِمَةٍ بِأَرْفَاقِهَا» واژهٔ «أَرْفَاق» جمع «رفق» به‌معنای منفعت و مدارا کردن است؛ یعنی خداوند این اعضا را در بدن‌هایی پابرجا و آماده برای بهره‌برداری کامل قرار داد.

جانِ روزی‌طلب و پر تکاپوی انسان

وی با بیان اینکه پس از جسم امام به جان انسان اشاره می‌کند، به ادامه خطبه پرداخت و گفت: «وَ قُلُوبٍ رَائِدَةٍ لِأَرْزَاقِهَا» و جان‌هایی قرار داد که در طلب روزی‌شان هستند. واژه «رَائِدَة» از ریشه «رَوْد» به‌معنای طلب چیزی است. امام می‌فرماید خداوند جان‌هایی به‌شما عطا کرد که روزی جسم و روح را طلب می‌کند.

حق‌شناس افزود: یعنی روح حتی نیازهای جسم را مطالبه می‌کند. این جان پویا و اهل طلب است و مدام آنچه را بدان نیاز دارد می‌جوید تا آن را دریافت کند و بفهمد؛ با مدد گرفتن از جسم آنچه را دریافت کرده به‌کار ببندد. این حالت نشانه ارتباط کامل و پیوستگی شگفت جسم و جان است. ابزار تحقق خواسته‌هایی که روح دارد جسم است آنچه جسم می‌طلبد نیز در هماهنگی کامل با روح قرار داد.

این استاد نهج‌البلاغه بیان کرد: امام می‌فرماید «فِی مُجَلِّلَاتِ نِعَمِهِ» واژهٔ «مُجَلِّلَات» از ریشه «جلّ» به‌معنای فراگیری و پوشاندن کامل یک شیء است. امام می‌فرماید: خداوند جسم و جان انسان را در نعمت‌های جامع خود فرو برد. این همان تعبیری است که قرآن با واژهٔ «أَسْبَغَ» از آن یاد می‌کند که به‌معنای بخشش کامل و فراوان و سرازیر است، انسان به هر سو بنگرد نعمت می‌بیند؛ چه در درون و چه در بیرون؛ چه آشکار و چه پنهان، در واقع هیچ چیز جز نعمت گرد ما نیست.

وی خاطرنشان کرد: اگر نعمت را در راه ناصواب به کار گرفتیم نعمت را به نقمت تبدیل کرده‌ایم. همه این نعمت‌ها برای رسیدن به قرب خداوند است اگر خداوند گوش و چشم و ابزار ادراک به انسان داده است برای حصول معرفت و کسب سعادت و نیل به کمال است. ساختار کامل و منسجم جسم برای آن است که او را آماده طاعت و مستعد عبادت کند همه اینها مظاهر نعمت‌های الهی‌اند که تمام وجود انسان را در خود فرو برده است.

حق‌شناس گفت: در ادامه امام می‌فرماید «وَ مُوجِبَاتِ مِنَنِهِ» واژه «مِنَن» جمع «منة» به‌معنای عطیه و عطاست. عبارت بدین معناست بخشش نامحدود خداوند موجب منن شد؛ یعنی اسباب عطای الهی بر وجود آدمیان فراوان شد. در ادامه خطبه می‌خوانیم «وَ حَوَاجِزِ عَافِیَتِهِ. این عبارت امام بخش محذوفی دارد و اصل آن چنین بوده است «وَ مَعَ التَّمَکُنِ عَنْ حَوَاجِز عَافِیَتِه» و خداوند به شما قدرت داد تا بتوانید آنچه مانع عافیت است از پیش رو بردارید، خداوند اگر درد داده، راه درمانش را نیز آموخته است. اگر ابتلا داده، راه رسیدن به عافیت را نیز آموزش داده است.

سِرّ مکنون الهی

وی اظهار کرد: حضرت امیر در آغاز این بخش می‌فرماید «وَ قَدَّرَ لَکُمْ أَعْمَاراً سَتَرَهَا عَنْکُمْ» واژه «قَدَّرَ» از ریشه «تقدیر» به‌معنای اندازه‌گیری و هندسه کردن است؛ یعنی خداوند عمرهایی برای شما انسان‌ها در نظر گرفت که مقدار آن را از شما پنهان کرد. واژه «أعْمَار» جمع «عُمْر» از ریشه «عِمَارَة» به‌معنای عمران و آبادی است.

این استاد نهج‌البلاغه یادآور شد: به‌مدت حیات انسان «عُمر» می‌گویند زیرا این زمان دوران آبادی وجود اوست. لذا یکی از مواقعی که در اسلام عجله نه تنها جایز بلکه مستحب و گاه واجب است در وقت تجهیز میت است. اسلام توصیه می‌کند پس از مرگ جنازه مؤمن را زود به خاک بسپارید و آن را نگه ندارید زیرا به مجرد اینکه روح از تن خارج شد مراحل فساد بدن آغاز می‌شود و به‌سرعت بوی نامطبوع از آن برمی‌خیزد. این تعجیل اسباب حفظ احترام انسان مسلمان است و پیش از آنکه نزدیکی به این جنازه باعث بیزاری اطرافیان گردد باید آن را دفن کرد در واقع با پایان عمر دوران عمارت تن نیز پایان می‌گیرد و ایام نابودی آن فرا می‌رسد. به همین دلیل است که ایام حیات را وقت آبادانی می‌نامند.

حق‌شناس تصریح کرد: یکی از مهمترین نعمت‌هایی که خداوند به انسان ارزانی کرده عمر است اما نکته ظریف آنکه خداوند مقدار این نعمت را از بندگان خود پنهان کرده است. این در حکم نعمتِ بعد از نعمت است؛ یعنی اصل وجود و عمری که عطا شده خود نعمت است اما پنهان ماندن میزان آن نیز نعمتی دیگر است.

وی افزود: اگر انسان‌ها مقدار عمر خود را می‌دانستند آسیب می‌دیدند انسان مؤمن با دانستن این زمان اشتیاق خود به ماندن در دنیا را از دست می‌داد و در طول عمر خود نمی‌توانست با شوق کار کند و با آرامش این زمان را بگذراند.

حق‌شناس در پایان این جلسه تفسیر نهج‌البلاغه گفت: انسان غیر مؤمن هم دو حالت پیش رو داشت یا می‌دانست که زیاد عمر کند؛ پس فکر توبه و اصلاح را از سر بیرون می‌کرد و بازگشت از بدی‌ها را به لحظه آخر وا می‌گذاشت یا عمری کم داشت که در این صورت مأیوس می‌شد و دست به هیچ کاری نمی‌زد و با غصه مرگ روزگار خود را سیاه می‌کرد.

سحر محمدعلیخانی

انتهای پیام
captcha